آینده مطلوب شهرها؛ چگونه؟

ادوارد گلیزر استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد و رئیس جدید دانشکده اقتصاد این دانشگاه است. لری سامرز، وزیر سابق خزانه‌‌‌‌‌داری آمریکا، گلیزر را «پدرخوانده اقتصاد شهری مدرن» می‌‌‌‌‌نامد. او یکی از اندیشمندان سرشناس «اقتصاد مکان» است که با کارهای علمی فراوانی که انجام داد باعث شد بررسی اقتصادی مناطق شهری به بخش مهمی در جریان اصلی علم اقتصاد تبدیل شود. در گفت‌وگوی حاضر درباره چند موضوع مهم با وی صحبت شده‌است: دیدگاه گلیزر درباره سرمایه‌‌‌‌‌داری، بازار و دولت، نتایج پژوهش‌های وی درباره کارآفرینی و البته نظراتش درباره شهرنشینی و شهرها و در پایان تاثیری که کووید-۱۹ روی شهرها گذاشته و خواهد گذاشت.

برنستین: شما گفته‌‌‌‌‌اید سابقه بازارهای آزاد به هیچ‌وجه خوب نبوده‌است اما سابقه اقتصادهای تحت‌تسلط دولت‌ها بسیار بدتر است. طبق نظر شما، سوسیالیسم تشکیلاتی برای قدرتمندسازی نیروهای خودی و حلقه اطرافیان است؛ در صورتی‌که سرمایه‌‌‌‌‌داری برای دعوت از غیرخودی‌‌‌‌‌ها و در حاشیه‌‌‌‌‌مانده‌‌‌‌‌ها طراحی شده‌است. با این‌حال امروزه شاهدیم که بسیاری از مدافعان سرمایه‌‌‌‌‌داری، تمرکز خود را روی دفاع از وضع نابرابر موجود گذاشته‌اند. لطفا کمی بیشتر توضیح داده و این دیدگاه‌‌‌‌‌ها را بازتر کنید.

گلیزر: با رجوع به ریشه‌‌‌‌‌های سرمایه‌‌‌‌‌داری، در زمان آدام اسمیت و ثروت ملل، خیلی مهم است که به یاد داشته باشیم اسمیت تلاش می‌‌‌‌‌کرد سرمایه‌‌‌‌‌داری را جایگزین چه چیزی کند. تا قرن هجدهم، دو روش امتحان پس‌‌‌‌‌داده برای ثروتمندشدن وجود داشت. یکی پناه‌بردن به دامن قدرت حاکم و بهره‌‌‌‌‌مندی از جایگاه خودی‌بودن و دومی با کشتن آدم‌های زیاد و گرفتن زمین‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌شان بود.

بازارهای آزاد سومین روش برای ثروتمندشدن را به جهان عرضه کرد. چشم‌‌‌‌‌اندازی که هرکس می‌تواند ثروتمند شود به شرطی که محصولاتی باب‌میل و مفید برای مردم به بازار بیاورد. این ایده را بیش از همه اسکاتلندی‌‌‌‌‌های زمان آدام اسمیت مطرح می‌کردند چون که آنها به تاج و تخت نزدیک نبودند و غیرخودی محسوب می‌‌‌‌‌شدند. هدف از این پیشنهاد، شکستن حصارهای وضع موجود بود تا راهی برای بهره‌‌‌‌‌برداری از همه استعدادهایی که در کل جامعه وجود داشت فراهم شود.

هنگامی که در قرن نوزدهم سرمایه‌‌‌‌‌داری پدیدار شد و توسعه یافت، کاستی‌‌‌‌‌های این نظام جدید آشکار شد. سرمایه‌‌‌‌‌داری برابری برون‌‌‌‌‌دادها و نتایج را تضمین نمی‌کند. در این نظام هرکسی که با میزان کمتری شروع کند شناخت استعدادهایش دشوارتر می‌شود، پس مکتبی رقیب با چشم‌‌‌‌‌انداز «نگاه به آینده با بازاندیشی گذشته» سربرآورد که راه‌‌‌‌‌حل را در «بگذارید دولت اقتصاد را اداره کند» می‌‌‌‌‌دید. بدیل آن‌هم دیدگاه اصطلاح‌‌‌‌‌طلبانه‌‌‌‌‌ای است که معتقد است نظام سرمایه‌‌‌‌‌داری واقعا کارآمدی بالایی دارد به شرطی که سرمایه‌گذاری بیشتری در مدارس بشود تا مطمئن‌شویم استعدادهای همه به‌درستی شناسایی می‌شود و فرصت‌ها برای پیشرفت در اختیار همه است. این دیدگاهی است که من از صمیم قلب تایید می‌کنم.

دیدگاه مخالف سرمایه‌‌‌‌‌داری نظام موجود را شکست‌‌‌‌‌خورده و نالایق می‌داند و درنتیجه دولت باید مالک هرچیزی باشد. ما سابقه بیش از صدساله از این دیدگاه داریم که به ما نشان داد سوسیالیسم چه چیزهایی به‌ارمغان می‌آورد. این به‌معنای بازگشت به همان رفیق‌‌‌‌‌بازی و تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی است که اسمیت در قرن هجدهم منتقدش بود. در اواخر حکومت شوروی شاهد یک مشت گروه‌های خودی‌‌‌‌‌ متعلق به سران حزب کمونیست بودیم که از فروشگاه‌‌‌‌‌های مخصوصی خرید می‌کردند و از امتیازات ویژه‌‌‌‌‌ای برخوردار بودند؛ درحالی که مردم عادی زندگی مشقت‌‌‌‌‌باری داشتند.

به نظرم هیچ‌گاه نباید آن چشم‌‌‌‌‌انداز اصیلی که اسمیت ارائه کرد را فراموش کنیم که کسب‌وکار آزاد تنها ماشین در اختیار ما است برای اینکه فقرای غیرخودی را توانمند سازیم تا افرادی مرفه شوند، پس باید از بازارهای آزاد پشتیبانی کنیم و اطمینان پیدا کنیم در حال سرمایه‌گذاری در روش‌هایی هستیم که نظام موجود بتواند به هرکسی که در آن مشارکت دارد سهمی بدهد.

برنستین: شما پژوهش‌های زیادی درباره جوانان به‌ویژه در آمریکا کرده‌‌‌‌‌اید. تاثیر این نوع سرمایه‌‌‌‌‌داری که در آمریکای امروز داریم روی جوانان چیست؟

گلیزر: اجازه دهید به ۴۰ سال‌پیش و زمانی‌که منسر اولسون کتاب فراز و فرود ملت‌ها را نوشت برگردیم. کتاب شرح داستان چگونگی تحول یافتن جوامع باثبات، شامل باندهایی از خودی‌‌‌‌‌ها است که به‌تدریج اما به شکل کاملا قابل پیش‌بینی کنترل مقررات و قدرت حکومت را در دست می‌گیرند تا اطمینان یابند بخش‌اعظم منافع به سمت آنها جریان می‌‌‌‌‌یابد.

من در انتهای دهه۱۹۹۰ نوشتم چنین اتفاقی درباره آمریکا هرگز نمی‌افتد، چون آمریکا کشوری آزاد و گشوده است و درهای آن به روی همه باز است. اگر کسی از شهر محل زندگی و کارش خوشش نمی‌‌‌‌‌آمد می‌توانست به‌جای دیگری برود، اما اینک معتقدم حق با اولسون بود. من بارها و بارها و بخش به بخش دیده‌‌‌‌‌ام چگونه خودی‌‌‌‌‌ها موفق به کاهش‌دادن فرصت‌ها برای غیرخودی‌‌‌‌‌ها شدند. برای مثال ما مجوزهای شغلی در حوزه‌هایی داریم که اصلا نیازی به چنین مجوزهایی وجود ندارد. واقعا دکوراسیون داخلی یا گلفروشی چه نیازی به مجوز شغلی دارد.

پربیراه نیست که گفته می‌شود دولت آمریکا چیزی بیش از یک نظام بازنشستگی با یک ارتش نیست چون به‌جای توجه به جوانان و بی‌‌‌‌‌قدرتان تمرکز خود را بر تامین احتیاجات سالمندان و قدرتمندان گذاشته است. نتیجه این شده‌است که بیشتر جوانان آمریکایی به این سیستم نگاه کرده و آن را نمی‌‌‌‌‌خواهند. واکنش دانشجویان به تقاضای بخشش وام‌های دانشجویی و درخواست برای گرفتن انواع مزایای شخصی دیگر محدود شده‌است. این دیدگاه حاصل‌‌‌‌‌جمع صفر به جهان است. واقعیت این است که چنین چیزی سرمایه‌‌‌‌‌داری نیست؛ این رفیق‌‌‌‌‌بازی است. همه ما باید برای سرمایه‌‌‌‌‌داری آزاد بجنگیم؛ جایی‌که هرکسی با هر رنگی، هر تحصیلاتی، یا هر درآمدی بتواند شروع به هر کاری که دوست دارد بکند.

برنستین: با توجه به پژوهش‌های زیادی که درباره کارآفرینان و بنگاه‌های کوچک کرده‌‌‌‌‌اید مجذوب پاسخ شما به قرنطینه کووید-۱۹ شدم. شما گفتید دولت نباید به هر کسب‌وکاری پول بدهد. باید تمرکز را بر چگونگی توانمندسازی بنگاه‌های جدید گذاشت تا شروع به‌کار کنند و جایگزین بنگاه‌هایی که تعطیل‌شده‌‌‌‌‌اند، بشوند. همچنین گفتید دولت‌ها سرمایه‌‌‌‌‌دارهای بسیار بدی هستند. درباره این دو نتیجه‌‌‌‌‌گیری کلی صحبت کنید.

گلیزر: یک زمانی من فکر می‌‌‌‌‌کردم یک تریلیون دلار پول خیلی زیادی است. برنامه جاری حمایت از پرداخت چک تقریبا ۲ تریلیون دلار پول‌‌‌‌‌پاشی کرد. پولی که صرفا با حمایت اکثر قانون‌گذاران از هر دو حزب سیاسی بین مشاغل تقسیم شد. قبول دارم کووید-۱۹ شوک عجیبی به سیستم و به‌ویژه به کسب‌وکارهای کوچک وارد کرد که پشتوانه بسیار اندکی داشتند تا به آن متکی باشند، اما این میزان پول واقعا خارق‌‌‌‌‌العاده است و الگوی بدی ایجاد می‌‌‌‌‌کنید چون برای هر کسب‌وکار شکست‌‌‌‌‌خورده مجبور می‌شوید پول چاپ کنید و تورم ایجاد کنید.

از این گذشته، دولت فدرال در تشخیص و شناسایی اینکه کدام کسب‌وکارها احتمالا موفق می‌شوند یا ارزش خلق می‌کنند و کدامیک نمی‌کنند، هیچگونه مهارت ویژه‌‌‌‌‌ای ندارد. سرمایه‌‌‌‌‌دار خطرپذیر‌بودن کار سختی است. حتی سرمایه‌‌‌‌‌داران خطرپذیر هم همیشه سرمایه‌‌‌‌‌دار خطرپذیر خوبی نیستند. دلیلی ندارد که تصور کنیم کارکنان دولت در انتخاب کسب‌وکارهای موفق مهارت دارند. هر چیزی درون دولت به سمت مسائل سیاسی و نه اصول اقتصادی کشیده می‌شود؛ پس طبیعی خواهد بود که سیاستمداران طرفدار کسب‌وکارهایی خواهند شد که رای بیشتری به سمت آنها روانه کند. هرجا دولت سعی می‌کند برندگان را گزینش کند- چه در سطح بنگاه، صنعت یا مکان- کار بسیار اشتباهی است.

وظیفه دولت ایجاد زمین بازی هموار به روشنی تعریف‌شده و سپس رها‌کردن بنگاه‌ها است تا شکست بخورند یا پیروز شوند. برقراری محیط قانونی و حقوقی اساسی و اطمینان‌‌‌‌‌یابی که وظایفش را با کارآیی ممکن انجام می‌دهد بسیار حیاتی است اما دولت‌ها نباید وارد مدیریت‌کردن کسب‌وکارها و بنگاه‌ها در سطح خرد و جزئی شوند. بیش از ۱۰۰سال ‌شواهد پیش‌روی ما است که سرمایه‌‌‌‌‌داری دولتی اشتباه بزرگی است. کاری که دولت باید بکند فراهم‌کردن تور ایمنی اجتماعی برای فقرا و امکان تحقق سرمایه‌گذاری‌های ضروری است تا مردم مهارت‌های موردنیاز برای موفق ‌شدن را کسب کنند. یکی از رسواترین کارها در آمریکا این است که کارآفرینی فقرا در مقایسه با کارآفرینی ثروتمندان با شدت بیشتری مقررات‌گذاری شده‌است. کارآفرینان ثروتمند معمولا در فضای‌مجازی حضور دارند.

اگر تصمیم بگیرید یک پدیده اینترنتی (مثل فیس‌بوک) را در اتاق خوابگاه هاروارد خلق کنید هیچ تنظیم‌‌‌‌‌گری حواسش به شما جلب نخواهد شد تا زمانی‌که به یک‌میلیارد کاربر برسید‌ و توانسته باشید یک انتخابات ملی را هک کنید، اما اگر تصمیم بگیرید یک بقالی چند صد متر آن‌‌‌‌‌طرف‌‌‌‌‌تر از خانه‌‌‌‌‌تان باز کنید نیاز به ۱۵نوع مجوز دارید. این بی‌‌‌‌‌عدالتی وحشتناک است. واقعا باید پس از کووید، با کارهایی مانند ثبت در پنجره واحد و تحلیل‌های هزینه-فایده درباره مقررات‌گذاری‌‌‌‌‌هایی که کسب‌وکارهای کوچک به‌ویژه با مدیریت فقرا را محدود می‌کنند، امکان راه‌اندازی کسب‌وکارهای کوچک را آسان کنیم.

برنستین: حال به شهرنشینی بپردازیم. مردم کشورهای درحال‌توسعه از گسترش سریع شهرها به وحشت افتاده‌اند. بیشتر آنها ترجیح می‌دهند هرکس دیگری- اما نه‌خودشان- در مناطق روستایی ساکن شود. شما گفته‌‌‌‌‌اید که بهترین مسیر برای شکوفایی جهان درحال‌توسعه، شهرنشینی است. چرا نگاه‌‌‌‌‌تان به شهرنشینی در کشورهای درحال‌توسعه این همه مثبت است؟ چه شواهدی برای این دیدگاه خود دارید؟

گلیزر: سه تا چهار نوع شواهد نشان‌دهنده منافع هنگفتی است که از شهرنشینی عاید می‌شود. در سطح کلان همبستگی مثبتی بین شهرنشینی و رشد درآمد از سال‌۱۹۶۰ تاکنون داریم. آن کشورهایی که شهرنشینی بالایی داشتند به‌ویژه در شرق آسیا، خیلی عالی رشد کردند. همچنین یک همبستگی مقطعی بین شهرنشینی و درآمدها وجود دارد. کشورهایی که بالای ۵۰‌درصد شهرنشینی دارند به‌طور میانگین پنج‌برابر ثروتمندتر از کشورهایی هستند که نرخ شهرنشینی‌‌‌‌‌شان زیر ۵۰‌درصد است؛ درحالی‌که نرخ مرگ‌‌‌‌‌ومیرشان هم کمتر از یک‌سوم است. همچنین شواهد مستحکمی از رابطه مثبت درآمدهای بالاتر با میزان تراکم‌جمعیتی شهری درون کشورها وجود دارد. شواهدی از منافع غیراقتصادی ناشی از شهرنشینی مثل نرخ مرگ‌‌‌‌‌ومیر کمتر و تغذیه بهتر کودکان نیز داریم.

در سرتاسر جهان که نگاه می‌کنیم، وقتی فقرا وارد شهرها می‌شوند پس از مدتی، متوجه می‌شوند باید چه‌کار کنند؛ درنتیجه دستمزد آنها همیشه بی‌‌‌‌‌درنگ افزایش نمی‌‌‌‌‌یابد، اما ماه به ماه و سال ‌به سال ‌بالا می‌رود. شهرها مکان انباشت و ذخیره سرمایه انسانی هستند. شهرها مکانی هستند که هر فردی از‌بودن در کنار بقیه مردم فایده می‌برد و زبر و زرنگ‌‌‌‌‌تر می‌شود. سرانجام داده‌های مربوط به رضایت از زندگی را داریم که جالب است در کشورهای ثروتمند هیچ همبستگی بین زندگی در شهر بزرگ و شادبودن وجود ندارد اما در جهان درحال‌توسعه وجود دارد. البته که زندگی‌کردن در حلبی‌‌‌‌‌آباد‌‌‌‌‌های شهرهای شلوغ جهان‌سومی کار آسانی نیست، اما وقتی با جایگزین آن که یک فقیر روستایی‌بودن است و آینده‌‌‌‌‌ای ندارد مقایسه می‌‌‌‌‌کنید اوضاع خیلی بهتر است.

اما تراکم‌جمعیتی همراه خود بدی‌‌‌‌‌هایی هم می‌آورد. نه فقط بیماری‌های واگیردار، بلکه جرم و جنایت، هزینه بالای مسکن و ترافیک سنگین. این‌ها چیزهایی است که باید باعث شود تلاش‌های خود برای انسانی‌‌‌‌‌تر ساختن زندگی در شهرها را بیشتر کنیم، نه اینکه بخواهیم کلا قید شهرنشینی را بزنیم. فقط با وجود یک دولت کارآمد است که می‌توانیم با این نوع بدی‌‌‌‌‌ها بجنگیم، پس به غیر‌از توانمندسازی کسب‌وکارهای خصوصی، ظرفیت‌‌‌‌‌سازی دولت هم اهمیت دارد تا شهرها و کشورها قابل‌زندگی شوند. در آمریکای قرن نوزدهم مبارزه بسیار مهمی برای عرضه آب سالم و فاضلاب بهداشتی درگرفت. این فشار جمعی باعث‌شد تا رهبران بخش‌های عمومی و خصوصی گردهم آیند و مشترکا سرمایه‌گذاری‌های عظیمی انجام دهند که درنهایت شهرهای آمریکا را قابل زندگی ساخت.

برنستین: با توجه به اهمیت شهرها، می‌خواهم عمیق‌‌‌‌‌تر به این موضوع بپردازیم. شما گفته‌‌‌‌‌اید شهرها جایی هستند که معجزه در آنها اتفاق می‌‌‌‌‌افتد. چگونه شهرها مشوق نوآوری هستند و ساکنان خود را کارآتر می‌‌‌‌‌سازند؟ چرا تراکم‌جمعیتی نیروی مثبتی است؟ این جمله از شما که «شهرها بزرگ‌ترین نقش را در پیروزی‌‌‌‌‌های بشریت داشته‌‌‌‌‌اند» خیلی می‌‌‌‌‌پسندم. کمی بیشتر در این‌باره صحبت کنیم.

گلیزر: شهرها واسطه مرتبط‌کردن مردم با هم هستند. آنها تجسم فضای فیزیکی بین مردم و بین بنگاه‌ها هستند. شهرها هستند که ما را قادر به همکاری و گاهی اوقات به رقابت و البته یادگیری از همدیگر می‌کنند. از یک جهت، بزرگ‌ترین استعداد ما انسان‌ها، توانایی روشنفکر‌بودن است که ایده‌‌‌‌‌ها را از اطرافیان خود وام گرفته، ترکیب کرده و چیزهایی به آنها می‌‌‌‌‌افزاییم. همه این‌ها در شهرها ممکن شده‌است.

 روشن‌‌‌‌‌ترین نمونه از این ادعا که شهرها عامل بزرگ‌ترین موفقیت‌های بشریت هستند در هنر و علوم است که مسیر حرکت یک ایده، قابل‌ردیابی است. برای مثال، در آتن قرن پنجم پیش از میلاد، مسیر ارتباطی از سقراط به افلاطون و از ارسطو به اسکندر کبیر جریان داشت، این‌ها کسانی بودند که همدیگر را می‌‌‌‌‌شناختند، به شکل فیزیکی با هم ارتباط داشتند و از همدیگر می‌‌‌‌‌آموختند. خلاقیت این‌گونه عمل می‌کند. می‌توان داستان و داستان‌های مشابهی درباره آنچه در سیلیکون‌ولی در دهه‌‌‌‌‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰رخ داد، گفت.

برنستین: می‌‌‌‌‌خواهم بیشتر درباره شهرها و خلق‌ثروت صحبت کنیم. شما می‌گویید شهرها هم برای فرد و هم برای کل جامعه بهتر هستند. شهرها می‌توانند فرصت‌های اقتصادی را در هر کشوری گسترش دهند که دیدگاه بسیار مهمی است. همچنین نظرتان درباره کارآفرینان زن و حاکمیت قانون چیست؟

گلیزر: در پژوهشی همراه با یک سرشماری کامل از فعالیت‌های تولیدی که در زامبیا انجام دادیم، بینش‌‌‌‌‌های مهمی درباره کارآفرینان زن از آن بیرون آمد. در این کشور و جاهای دیگر،‌ درصد کارآفرینان زن پایین است و درآمد آنها کمتر از مردان است و معمولا در تعداد اندکی از خوشه‌‌‌‌‌های صنعتی، به‌ویژه تولید پوشاک و غذا محدود شده‌اند.

پژوهش ما روشن ساخت که زنان می‌گویند آنها نمی‌توانند به مردان به‌عنوان مشتری، تامین‌‌‌‌‌کننده و شریک کاری اعتماد کنند. این بی‌‌‌‌‌اعتمادی به دست‌‌‌‌‌درازی جنسی و دزدیدن اجناس‌‌‌‌‌شان یا صرفا عمل‌نکردن به تعهداتشان مربوط می‌شد. همیشه یک تهدید خیلی ظریف از خشونت در پیش‌‌‌‌‌زمینه وجود دارد. اگر احساس کنید اکثریت مردم قابل‌اعتماد نیستند بهره‌‌‌‌‌مند‌شدن از چنین فضایی برایتان بسیار سخت می‌شود، پس زنان مجبور به جداسازی و عقب‌‌‌‌‌کشیدن خود به تعداد اندکی از صنایع شدند تا بتوانند با زنان دیگر کار کنند. کشور آفریقایی زامبیا اندکی متفاوت و بهتر از منطقه خاورمیانه است که پایین‌ترین میزان کارآفرینی زنان را دارد؛ چون انگ و بدنامی اجتماعی شدید علیه زنانی وجود دارد که خانه را ترک می‌کنند.

در آزمایش‌هایی که برای ارزیابی اثر بهبود حاکمیت قانون روی کارآفرینان زن انجام دادیم، در آن مکان‌هایی که رئیس، چه انتخابی یا انتصابی، قدرت مجازات کسانی را داشت که بدرفتاری کرده‌بودند، زنان بسیار موفق‌‌‌‌‌تر بودند؛ در واقع شکاف بین زنان و مردان ناپدید شد به‌ویژه در آن بازارهایی که زنان مسلط‌‌‌‌‌تر بودند؛نشانه روشنی از اینکه حاکمیت قانون برای شهرها، خصوصا برای ضعیف‌‌‌‌‌ترها، بسیار حیاتی است.

برقرار نبودن حاکمیت قانون به مردان اجازه می‌دهد تا تمایل به خشونت خود را بروز دهند و در این میان به زیان زنان تمام می‌شود چون از کارآفرینی عقب‌‌‌‌‌نشینی می‌کنند. شهرها باید کارهای زیادی انجام دهند تا اطمینان حاصل شود از هر دو نیمه جمعیت حمایت می‌شود تا همه بتوانند استعداد کارآفرینی خود را به‌کار گیرند.

برنستین: وظایف اصلی مدیریت شهری چیست؟

گلیزر: برخی کارها وظیفه مشترک همه سطوح دولت است ازقبیل اطمینان از کارآمدی حاکمیت قانون و فرصت دادن به فقرا تا دنبال آرزوهای خود بروند. برخی مدیریت‌‌‌‌‌های شهری آموزش عمومی ارائه می‌دهند اما مدیریت شهری یک وظیفه خاص دارد که دولت‌های ملی و محلی انجام نمی‌دهند: مقابله با جنبه‌‌‌‌‌های منفی تراکم‌جمعیتی. اگر در منطقه‌ای با تراکم پایین جمعیتی زندگی می‌‌‌‌‌کنید جمع‌‌‌‌‌آوری زباله و رفت و آمد شهری مشکلی ایجاد نمی‌کند، اما در مناطق شهری، زباله هر فردی، مشکل شخص دیگر است. کمبود فضای معابر و کمبود فضای زندگی به‌شدت آزاردهنده است، بنابراین مقابله با این مشکلات به‌شدت مهم می‌شود. جرم و جنایت و بیماری‌های مسری در شهر به‌سرعت تکثیر می‌شود.

پس با اینکه شهرها فرصت‌های بیشتری خلق می‌کنند چالش‌های بزرگتری نیز دارند که نیاز به حکمرانی بیشتری دارد. در شهرهای آمریکا، مردم بیشتر چپگرا هستند. آنها بیش از ساکنان روستاها دولت را دوست دارند چون نیاز بیشتری به دولت دارند. منظور این نیست که خواهان دولتی هستیم که با قانون‌گذاری مصنوعی سد راه کارآفرینی شود، یا محدودیت‌های بیشتری بر مشاغل وضع کند، بلکه دولتی می‌‌‌‌‌خواهیم که وظایف اساسی خود مانند مبارزه با جرم و جنایت و جلوگیری از ازدحام و ترافیک شهری را انجام دهد. نکته اساسی درباره مدیریت شهری که باید درک کرد این است که ظرفیت مهم‌تر از سیاستگذاری است، واقعیتی که فهمش برای من خیلی پرهزینه تمام شد. بسیاری از ما دانشگاهی‌‌‌‌‌ها در برج عاج نشسته و خیال می‌کنیم اگر بتوانیم سیاست هوشمندانه‌‌‌‌‌ای معرفی کنیم آنگاه خیلی ساده اجرا خواهد شد. چنین چیزی شباهتی به مدیریت شهری در هیچ‌جای جهان ندارد.

پرسش‌‌‌‌‌ها این‌ها هستند: «آیا مدیران شهری قدرت کافی برای ایجاد تغییرات را دارند؟ آیا پرسنل قابلی برای اجرای آن تغییرات دارند؟ آیا توانایی مقابله با ضربه‌‌‌‌‌های سیاسی وارده به آن تغییرات را دارند؟‌» به‌ندرت مدیریت شهری با توانایی کافی برای محقق ساختن تغییرات واقعی وجود دارد. یکی از کارهای مهم این است که بدانیم توانایی بخش‌خصوصی برای تقویت و تکمیل ظرفیت بخش عمومی واقعا چقدر است و در چیست.

عامل مهم و دشوار دیگری که باید درنظر گرفت این است که صرف ارائه زیرساخت کافی نیست. اگر جاده بیشتر بسازیم مردم بیشتر رانندگی خواهند کرد. اگر مخزن آبی بسازیم فقط نصف کار را انجام داده‌ایم. چالش این است که مطمئن شویم هرکسی انشعاب دارد و از تامین آب دولتی استفاده می‌کند. این مشکل آفریقای قرن بیست‌ویکم است همانطور که مشکل نیویورک قرن نوزدهم بود. این مشکل زمانی حل شد که مالکان املاکی که انشعاب آب نگرفته بودند جریمه شدند.

این یک مثال از چالش انگیزه‌‌‌‌‌دهی به مردم است تا کار درست را در شهرها انجام دهند. یک گزینه جریمه‌کردن آن رفتارهایی است که ارزش‌ها و فایده‌‌‌‌‌هایی را که سایر مردم از زندگی در شهر می‌برند کاهش می‌دهد، اگرچه چنین جرایمی خیلی محبوب نیستند و یکی از چالش‌های رهبران شهری ایجاد اعتماد کافی در عموم برای پذیرش این واقعیت است که برای رسیدن به یک خیر بزرگتر، برخی از آنها باید قیمتی را بپردازند.

سرانجام به این پرسش می‌رسیم که کدام نهادها کارشان را بهتر انجام خواهند داد؟ چه کسی باید آبرسانی به شهروندان را انجام دهد؟ آیا باید فقط بخش‌خصوصی انجام دهد؟ اگر آن شرکت خصوصی قرار است یارانه دریافت کند، با اینکه شرکت‌های خصوصی در کاهش هزینه‌‌‌‌‌ها عالی هستند، اما در دوشیدن دولت نیز تبحر بالایی دارند. با شرکت‌های شبه‌‌‌‌‌دولتی چکار کنیم؟ آنها عمومی اما مستقل از دولت محلی هستند. برخی اوقات اگر مدیران کیفیت بالا و سالمی داشته باشند مصون از فساد هستند، اما در بیشتر کشورها، این شرکت‌ها فاقد پاسخگویی بوده و عملکردی بدتر از عرضه مستقیم دولتی دارند. درمورد برخی خدمات، به‌ویژه در تدارک برخی وظایف سلامت، غیرانتفاعی‌‌‌‌‌ها موفق هستند. تاریخ شهری آشکار می‌سازد که پاسخ درست‌واحدی وجود ندارد. نیاز به اندیشیدن در این‌باره است که کدام نهادها با بستر محلی خیلی خوب کار خواهند کرد.

 برنستین: درباره دو کارکرد اساسی مدیریت شهری صحبت کنیم: ساخت‌‌‌‌‌وساز توسط انبوه‌‌‌‌‌سازان شهری و محوکنندگان فقر. به گمانم این شیوه واقعا مفیدی برای اندیشیدن درباره شهرهاست.

گلیزر: وقتی مدیریت شهری شروع به پرسش از خودش می‌کند که آیا باید زمین‌‌‌‌‌های بسیار گرانقیمت را برای مثلا دسترسی عمومی به زمین‌‌‌‌‌های کنار ساحل به تصرف خود درآورد یا که به مسکن برای فقرا اختصاص دهد؛ در واقع خود را در مسیری می‌‌‌‌‌اندازد که معلوم نیست سر از کجا درآورد. شغل اصلی شهرداری کمک‌کردن به ساکنانش است تا از فقر بیرون بیایند اما برای این کار نیاز به درآمد دارد.

این درآمدها از کجا می‌آید؟ اساسا آنها از قدرت دولت بر زمین می‌آید؛ پس این درآمد می‌تواند از محل ساخت‌‌‌‌‌وساز املاک به‌دست آید. من مقامات عالی را تشویق می‌کنم به نقش خود به‌عنوان توسعه‌‌‌‌‌دهنده املاک انتفاعی با هدف فقرزدایی غیرانتفاعی عمل کنند. توسعه‌‌‌‌‌دهنده و آبادگر آن ملک باید به‌دنبال کسب بیشترین درآمد ممکن از آن باشد. مدیران شهری نباید با استفاده از آن زمین برای فقرزدایی، جلوی کسب حداکثر درآمدهای ممکن از ساخت‌‌‌‌‌وساز در مرکز شهر یا کنار ساحل را بگیرند. این راهبرد به‌شدت ناکارآمدی است. کار درست این است که شهر تا حد ممکن ثروتمند شود و بخشی از پول عایدشده، صرف عرضه خدماتی شود که به فقرا کمک می‌کند و بیش از همه به آموزش و سلامت آنها اختصاص یابد.

با توجه به امکان تحرک بیشتر استعدادها و داغ‌شدن رقابت جهانی برای جذب استعدادها، پس همزمان باید به‌دنبال جذب ثروتمندان و استعدادها به شهرتان باشید تا درآمد کسب کنید، در عین حال که با بازوی فقرزدایی هر کاری که برای بهبود زندگی فقرای شهری هم می‌‌‌‌‌توانید انجام دهید. قاطی‌نکردن این دو کارکرد مدیریت شهری مساله خیلی مهمی است.

برنستین: پیش از پرسش درباره کووید-۱۹، یک موضوع دیگر را هم دوست دارم مطرح کنم. شما گفته‌‌‌‌‌اید اطمینان یافتن از اینکه شهرهای جهان درحال توسعه بتوانند نهایت ظرفیت‌‌‌‌‌شان را عرضه کنند از بسیاری جهات بزرگ‌ترین چالش قرن۲۱ است. لطفا بیشتر توضیح می‌‌‌‌‌دهید؟

گلیزر: بله، من هرچه بیشتر به این جمله باور دارم. همانطور که گفتم، هیچ آینده‌‌‌‌‌ای برای روستا و فقر روستایی متصور نیستم. جهان نیاز به ثروتمند‌شدن دارد و معنایش این است که جهان باید شهرنشین شود، اما چالش‌های عظیم مرتبط با شهرنشینی وجود دارد که بیماری‌های مسری یکی از آنها است.

برای مثال نمی‌دانم تغییرات اقلیمی چه بلایی سر ما می‌‌‌‌‌آورد اما هر شهر پستی در خطر زیر آب رفتن است. این مشکلی نیست که از بین برود. مقابله با آن نیازمند کسانی است که مشتاقانه متعهد به سالم‌‌‌‌‌تر و قوی‌‌‌‌‌تر‌کردن شهرهای کشورهای درحال‌توسعه هستند. نیاز شدیدی به بهبود کیفیت حکمرانی در جهان وجود دارد. وقتی حکمرانی شکست می‌خورد فقرا بیش از دیگران آسیب می‌‌‌‌‌بینند. درنتیجه نیاز اخلاقی قوی به مبارزه برای توسعه شهرهای جهان و مبارزه برای [ارتقای]جایگاه فقرا در آن شهرها وجود دارد.

رهبران دولتی اغلب از من می‌‌‌‌‌پرسند؛ چگونه جلوی ورود فقرا به شهرها را بگیریم تا «همه چیز به‌هم نریزد.» این نوع طرز فکر اشتباه است. هدف این است که شهرها را برای مردم پذیراتر کنیم، نه مکانی که خودی‌‌‌‌‌ها آن را برای بهره‌‌‌‌‌مندی از مزایای شهری حفظ کنند و درها را به روی غیرخودی‌‌‌‌‌ها ببندند. باید دید کل‌‌‌‌‌نگرانه داشته باشیم که از تغییر استقبال و مردم را تشویق به آمدن به شهرها کند اما همچنین تشخیص دهد که شهرها در صورتی قابل زندگی‌‌‌‌‌تر می‌شوند که دولت‌های ما بهتر شوند. راه‌‌‌‌‌حل این نیست که روی برخی بهبودهای نظری در دموکراسی تمرکز کنیم، بلکه گفتن اینهاست: «مشکل ما آب شرب، فاضلاب و نیروی انتظامی است. چگونه می‌توانیم این کارکردهای اساسی را بهبود بخشیم؟‌» سپس تغییرات نهادی به‌دنبال خواهد آمد.

برنستین: آخرین موضوع صحبت ما درباره اثر پاندمی کووید-۱۹ بر آینده شهرهاست که موضوع کتاب بعدی شما «بقای شهر» نیز است. به نقاط منفی تراکم‌جمعیتی در شهرها اشاره کردید و اینکه چگونه طاعون‌‌‌‌‌های گذشته تمدن‌های شهری را نابود کرد. آینده شهرنشینی و آینده بزرگ‌ترین شهرهای جهان در بستر جاری را چگونه می‌‌‌‌‌بینید؟

گلیزر: اگر در چند سال‌آینده طاعونی بسیار کشنده‌‌‌‌‌تر از کووید-۱۹ نداشته باشیم، این پاندمی، شهرنشینی را در جهان درحال‌توسعه منحرف نمی‌کند. کووید-۱۹ نسبت به وبا یا تب زرد در قرون گذشته تعداد کمتری آدم کشت و مردم در آن زمان همچنان به سمت شهرها هجوم می‌‌‌‌‌آوردند. واکنش ثروتمندان به پاندمی هم کمتر نگران‌‌‌‌‌کننده است، چون آنها سعی در کاهش دادن تهدید پاندمی دارند و چون ارتباط برقرار‌کردن با دیگران به شکل‌مجازی اساسا آسان‌تر شده‌است.

به این دو سناریو توجه کنید. در سناریوی نخست با فرض یک بیماری کشنده‌‌‌‌‌تر یا پاندمی جدید در پنج سال‌آینده، ما نهایتا به کجا می‌رسیم. وضعیت دشواری که فقط به شهرها مربوط نمی‌شود. در سال‌۲۰۱۹، یک‌پنجم نیروی کار آمریکا در بخش‌های خدمات تفریحی و سرگرمی، میزبانی و خرده‌‌‌‌‌فروشی کار می‌کرد. توانایی سرو یک کاپوچینو با لبخند می‌توانست پناهگاه امنی برای یک کارگر باشد؛ در زمانی که مشاغل کارخانه‌‌‌‌‌ای ناپدید می‌شد. اما این مشاغل جدید نیز ناگهان ناپدید شدند وقتی لبخند به‌جای منبع لذت‌بودن عامل خطر شد. در جهان پاندمی‌‌‌‌‌های دائمی، این مشاغل خیلی کم خواهند شد که یک فاجعه اقتصادی خواهد بود.

سازمان بهداشت جهانی قدرتی ندارد. این سازمان کارهای خوبی می‌کند اما خیلی دموکراتیک و بزرگ و پراکنده شده‌است. جهان به سازمانی قوی مانند ناتوی سلامت نیاز دارد که با برنامه کمک‌های جهانی خود در عوض قدرت پایش و تنظیم‌‌‌‌‌گری بهتر سلامت را نیز داشته باشد، به‌ویژه درباره جدا‌کردن حیوانات از انسان‌ها که منشأ اصلی پاندمی است. اگر سناریوی دوم و بهتری داشته باشیم که شرایط پاندمی برای چندسال ادامه داشته باشد اما خیلی کشنده نباشد هنوز چالش‌هایی برای شهرها دارد. بیشتر مردم استفاده از زوم را یاد گرفتند. تصور می‌شود این نرم‌‌‌‌‌افزار ارتباطی به تغییر اساسی در جهت ارتباطات راه دور و دورکاری بینجامد که دفاتر کار خالی شوند و شهرها زیان جدی ببینند. به گمانم در این‌باره خیلی اغراق می‌شود. فکر نکنم تقاضا برای تماس چهره به چهره یا زندگی شهری در خطر ناپدیدشدن باشد.

شواهد بسیاری داریم که دورکاری اگرچه بهره‌‌‌‌‌وری را در کوتاه‌مدت بالا می‌برد اما یادگیری خیلی زیادی به‌همراه ندارد. من که دانشگاهی و معلم هستم با همکاران نویسنده مقاله‌‌‌‌‌ام خیلی خوب می‌‌‌‌‌توانم کار کنم اما وقتی به جوان ۱۹ ساله‌ای می‌رسیم که اشتیاق یادگیری اقتصاد ریاضی دارد واقعا نمی‌دانم چگونه با زوم این کار را بکند، پس امکان یادگیری فراتر از تعاملات رودررو بسیار ضعیف‌‌‌‌‌تر است. از مدارس بچه‌‌‌‌‌هایم متوجه شدم امکان تقلید از مواد آموزشی هست اما مشکل بتوان آن را لذت‌بخش کرد. وقتی کاری که می‌‌‌‌‌کنید لذت‌بخش نباشد خوب کار نمی‌‌‌‌‌کنید. خطری که آمریکا با آن مواجه است، این است که شهرها با فشار از سوی کسانی روبه‌رو است که اجازه مبارزه با نابرابری اجتماعی را نمی‌دهند.

مشکل واقعی این است که پلیس آمریکا نسبت به فقرا و رنگین‌‌‌‌‌پوستان برخورد خوبی ندارد. پلیس ما به اصلاح نیاز دارد، اما نه اینکه بودجه‌‌‌‌‌اش را کاهش دهیم چون با موج جرائم مشابه گذشته مواجه خواهیم شد و استعدادهایی که تحرک بالایی دارند فرار خواهند کرد. اگر برای کاهش نابرابری به مالیات‌‌‌‌‌های سنگین شهری متوسل شویم ثروتمندان شهر را ترک خواهند کرد. دیگر چالش اساسی شکست مدارس آمریکا در جذب کودکان شهری از محلات فقیر و تبدیل آنها به بزرگسالان طبقه متوسط است. برای اصلاح این سیستم‌‌‌‌‌ها باید مبارزه کرد. نکته مهم‌تر اینکه ورود شهرها به سال‌۲۰۲۱ بسیار ضعیف‌‌‌‌‌تر از ورود آنها در سال‌۲۰۰۱ بود یعنی زمانی‌که تروریست‌‌‌‌‌ها به مرکز تجارت‌جهانی حمله کردند. در ۲۰۰۱، شهرهایی مانند نیویورک و بوستون یک رنسانس ۲۰‌ساله داشتند.

اتفاق‌‌‌‌‌نظری وجود داشت که شهرها باید واقع‌‌‌‌‌بین باشند و بفهمند که استعدادها در جایی ثابت نمی‌‌‌‌‌مانند. در ۲۰سال‌گذشته، شکاف‌‌‌‌‌ها و گسل‌‌‌‌‌ها از هم باز شده‌است. آن تفرقه‌‌‌‌‌ها به‌معنای ضعیف‌‌‌‌‌تر‌شدن جامعه مدنی حال‌حاضر نسبت به ۲۰ سال‌پیش است. یکی از چیزهایی که از تاریخ می‌‌‌‌‌آموزیم این است که تاثیر پاندمی وقتی بسیار بزرگتر می‌شود که به یک جامعه متفرق درهم شکسته برخورد می‌کند تا جامعه‌‌‌‌‌ای که منسجم و یکپارچه است.

برنستین: نکات پرمغز و فکورانه‌‌‌‌‌ای درباره شهرها بیان کردید. یک ساعت واقعا عالی را با شما گذراندیم. بسیار سپاسگزار و قدردان این وقت و خردمندی شما هستم که به ما دادید.

گلیزر: از لطف شما سپاسگزارم و از‌بودن در اینجا خوشحال شدم.

ترجمه و تنظیم: جعفر خیرخواهان