دانشگاه‌ در محاصره فقر

فاطمه علی‌اصغر : آخرین آمارها هشداردهنده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد، جنگ تن‌به‌تن دهه شصتی‌ها برای ورود به دانشگاه به آخر خط رسیده است. اعداد و ارقام چهره‌ دگرگونی از جامعه‌ دانشگاهی ما را به تصویر می‌کشند که درست برخلاف آرمان‌های گذشته‌مان است.

رضا نقی‌زاده، مدیرکل برنامه‌ریزی آموزش‌ عالی اما همه این آمارها را در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد» بی‌اساس می‌‌خواند: «ما با کاهش روبه‌رو نبوده‌ایم. هر کسی که دیپلم گرفته در کنکور شرکت کرده است. کاهش شرکت‌کنندگان کنکور ربط مستقیم به جمعیت دانش‌آموزی کشور دارد.» چالش دقیقا از همین جا آغاز می‌شود‌‌ چراکه مرکز آمار ایران در جدیدترین ارائه داده‌های آماری خود برگرفته از وزارت آموزش‌وپرورش درباره نرخ ترک تحصیل دانش‌آموزان اعلام کرده که در سال تحصیلی 1402‌ در دوره متوسطه حدود یک میلیون ترک تحصیل داشتیم. به عبارتی از هر پنج دانش‌آموز یک دانش‌آموز در ایران ترک تحصیل کرده است. از سوی دیگر آمار دانشجویان در سال تحصیلی 13۹۶- 13۹۵، چهار میلیون و ۷۳ هزار و ۸۲۷نفر بوده که در سال تحصیلی ۱۴۰۰- ۱۳۹۹ به سه میلیون و ۱۷۳هزار و ۷۷۹ نفر کاهش یافته ‌است.

امسال هم تعداد شرکت‌کنندگان نسبت به سال گذشته، ۲۴درصد کاهش داشته است. نه تنها کنکور کارشناسی، کنکور ارشد هم با ریزش 127‌هزار نفری در مقایسه با شرکت‌کنندگان سال پیش مواجه‌ شده است. در همین حال مسوولان از یک میلیون صندلی خالی در دانشگاه‌ها خبر می‌دهند. اگرچه زنان امسال رکود را شکستند و آمار شرکت در کنکورشان به 54درصد رسید، اما این رشد چشم‌گیر هم نتوانست بر کاهش کلی ترک تحصیلی‌ها سرپوش بگذارد. عبدالرسول عمادی، رئیس سابق مرکز سنجش وزارت آموزش‌وپرورش، کم‌شدن شرکت‌کنندگان آموزش عالی را ریشه در شرایط و بحران‌های اقتصادی و تحریم‌ها و فقر می‌داند. ریشه‌هایی که بررسی آنها ضروری است، چرا که آینده ایران در گرو تصمیم‌گیری‌های امروز است.

 دانشگاه؛ راه نجات دهه شصتی‌ها

مقایسه چهار دهه شرکت‌کنندگان کنکور با فراز و نشیب‌های عجیب‌وغریبش بازتابی است از سیاست و سیات‌ورزی‌‌ مسوولان در دوره‌های مختلف و آنچه جامعه در تکاپوی خود به آن رسیده است. ما راه طولانی را طی کرده‌ایم و امروز با اعدادی روبه‌روییم که نمایشگر واقعیت جامعه است. اگر دهه 60 را به دلیل درگیربودن در جنگ و آسیب‌های پس از آن کنار بگذاریم و آخرین سال دهه 70 را معیار قرار دهیم، در این سال شرکت‌کنندگان کنکور یک میلیون و 186هزار و 649 بودند. از این پس ما هر سال شاهد روند افزایشی شرکت‌کنندگان در کنکور هستیم. اعداد نشان می‌دهند که دهه شصتی‌ها تحصیلات را راهی برای رسیدن به اهدافشان و حتی تغییر طبقه اجتماعی می‌دانستند و برای موفقیت در این راه سرودست می‌شکستند.

فضای سیاسی ایجاد شده در دهه 80 هم به امید جوانان افزوده بود. براساس گزارش کمّی و توصیفی از روندهای علم و فناوری در جمهوری اسلامی هم آمده شمار دانشجویان در سال‌های 1380 تا 1391 با 178 درصد رشد مواجه بوده است. مهدی خویی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه به «دنیای اقتصاد» می‌گوید: «تا چند سال پیش تحصیل‌کردن امتیاز‌ و موقعیتی برای اقشار فرودست فراهم می‌کرد که باعث تغییر سبک زندگی و طبقه‌شان می‌شد. فرآیندی که در چند سال گذشته با کالایی‌شدن کنکور رو به کاهش گذاشت و با ورود موسسات خصوصی آموزشی و صرف هزینه‌های آن‌چنانی کم‌رنگ شد. این روند تا امروز هم بسیاری را از تحصیل منصرف کرده است. چرا که راه پیدا کردن به دانشگاه‌های معتبر سرمایه می‌خواهد و قبول‌شدن در بقیه دانشگاه‌ها دیگر امتیازی به‌شمار نمی‌رود.»

منصور کبکانیان، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی چندی پیش آمارهایی از سهم مدارس و دهک‌های اجتماعی در رتبه‌های زیر 3 هزار کنکور منتشر کرد که نشان از عمق نابرابری آموزشی در ایران دارد. این آمارها می‌گوید؛ دهک اول، دوم و سوم که از آنها به عنوان کم‌برخوردار یاد می‌شود، تنها ۲ درصد از صندلی‌ دانشگاه‌های معتبر را به خودشان اختصاص دادند و دهک ۸، ۹ و ۱۰ که برخوردارترین هستند، توانستند ۸۰ درصد از 3هزار رتبه اول کشور در کنکور را داشته باشند. در این میان سهم دانش‌آموزان مدارس غیردولتی ۸۰ درصد بود.

طبق بررسی‌های انجام شده، هرچه به‌ سمت استان‌های کم‌درآمد می‌رویم، نرخ بی‌سوادی افزایش پیدا می‌کند. از سوی دیگر میان سطح درآمد استان‌ها و بی‌سوادی یک همبستگی منفی وجود دارد. بر اساس آخرین آمارهای منتشر شده، نرخ بی‌سوادی در سال 1400، معادل 12 درصد برآورد شده است. در همین حال، عبدالرسول عمادی، رئیس سابق مرکز سنجش وزارت آموزش‌وپرورش به «دنیای اقتصاد» می‌گوید: «روند شرکت‌کنندگان در این چهار دهه بسیار متفاوت است. اگر در دهه 60، به دلیل جنگ در تحصیلات عالیه توسعه کمتری داشتیم، جمعیت دانش‌آموزی و دانشگاهی در دهه 70 روزبه‌روز بیشتر می‌شد. این در حالی بود که تا اواسط دهه 70 روند رو به افزایشی در دبیرستان‌ها و ظرفیت‌های دانشگاهی دیده نمی‌شد تا اینکه دانشگاه آزاد به کمک آمد. در دهه 60 و 70 تب رفتن به دانشگاه بالا رفت، چراکه تحصیلات منجر به شغل می‌شد و مردم راه رسیدن به آینده بهتر را در رفتن به دانشگاه می‌یافتند.»

 88؛ سال سقوط امیدها

دهه 60 و 70 با رویاهای شبانه دانش‌آموزانی که برای افتخارآفرینی خود و خانواده‌شان می‌جنگیدند، سپری شد و دهه شصتی‌های آرمان‌گرا و ارزش‌مدار وارد رقابت بسیار سخت و پیچیده‌ای در دهه 80 برای به دست آوردن صندلی‌‌های دانشگاه شدند. آنها چشم‌انداز روشن زندگی خود را در کسب تحصیلات می‌دیدند و این روند تا سال 1387 ادامه پیدا کرد. سرانجام تعداد شرکت‌کنندگان این سال به یک میلیون و 197هزار و 771 نفر رسید. سال بعد اما سال سقوط بود. این آمار به صورت تکان‌دهنده‌ای ریزش پیدا ‌کرد و بیش از هزار نفر از فهرست شرکت‌کنندگان کم شد، بازتاب‌دهنده روزهای بحرانی که مردم داشتند پشت سر می‌گذاشتند. سالی که نقطه عطفی در تاریخ آموزش عالی ایران در کاهش مداوم علاقه‌مندان به تحصیل شد. چراکه بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند؛ علاقه‌مندی به تحصیلات در هر جامعه با امید پیوند دارد. بررسی‌ آمارهای دهه 90 شاهدی بر این نظر است؛ سال 95 کمترین شرکت‌کنندگان کنکور ثبت می‌شود یعنی 860 هزار و 109 نفر.

اگرچه سال‌های بعد تا حدودی این کاهش جبران می‌شود، اما عمادی باز هم فضای جامعه را بی‌انگیزه نسبت به تحصیلات برآورد می‌کند و در ارزیابی دلایل آن می‌گوید: «رفتن به دانشگاه ارتباط مستقیمی با شکوفایی اقتصادی مملکت دارد. هر گاه شرایط بحرانی شود، اشتغال افت پیدا می‌کند. نیروی کار تحصیل‌کرده بی‌مشتری شده است. فرصت‌های شغلی با مدرک دیپلم قابل دسترس است. علت اصلی شرایط کنونی این است که مشاغل اقتصادی و صنعتی دچار رکود شده. برای جذب نیروهای مهندسی باید سرمایه‌گذاری در مشاغل صنعتی ایجاد شود و درآمد ارزی بالا برود، اما ما دانشگاه را توسعه دادیم و فرصت اشتغال را بر اثر تحریم‌ها و نبود رونق اقتصادی و صنعتی از دست دادیم.»

 مدرک‌گرایی در برابر شوق یادگیری

افت 115 هزار نفری در دهه 90، نشان از فروکش کردن تبی دارد که در دهه 80 به بالاترین درجه رسیده بود. عمادی می‌گوید: «در دهه 80، انواع دانشگاه‌های دولتی، آزاد، پیام نور، غیرانتفاعی و... گسترش پیدا کردند و بر جمعیت فنی‌ حرفه‌ای‌ها افزوده شد. در عوض در همین دهه، فرصت‌های شغلی وابسته به تحصیلات کاهش پیدا کرد. کارمندان دولت کم شدند و سیاست‌های اشتغال در دولت تغییر کرد‌ و به سمت قراردادی شدن رفت.

نیروهای شاغل طرف قرارداد با بخش خصوصی شدند و تحصیلات عالیه دیگر نقشی در درآمدشان نداشت.» زمینه شغلی در دهه اخیر، آن‌قدر برای تحصیل‌کرده‌ها کم شده است که مردم در دور و بر خود بسیار می‌بینند افرادی با لیسانس و فوق‌لیسانس دارند مسافرکشی می‌کنند یا در مشاغل ساختمانی و خدماتی مشغول به کار شدند. همین امر عامل موثری شد که بسیاری از جوانان دیگر علاقه‌ای به ادامه تحصیل در دانشگاه‌ها نداشته باشند.

با این حال، رئیس سابق سازمان سنجش کاهش شرکت‌کنندگان کنکور را فقط نبود شغل ارزیابی نمی‌کند، بلکه از دستاوردهای سیاست‌های آموزش‌وپرورش می‌داند: «یکی از اهداف برنامه ششم توسعه این بود که شرکت‌کنندگان در شاخه نظری کم شوند و در فنی‌حرفه‌ای افزایش پیدا کنند. بنابر این سیاست، بخش عمده‌ای از تقاضا برای دانشگاه کاهش پیدا کرد و این نتیجه برنامه‌ریزی وزارت آموزش‌وپرورش بود. چراکه مبتنی بر نیازهای کشور باید یک سوم دانش‌آموزان نظری، یک سوم فنی‌حرفه‌ای و یک سوم کارودانش می‌داشتیم که تا حدود قابل توجهی این نتیجه حاصل شد.»

برقراری این توازن اگر چه در دهه 90 مشهود بود، اما کاهش در همان یک سوم نظری امروز دامن جامعه را گرفته است. آخرین آمارهای داوطلبان سال 1402 نشان می‌دهد که بیشترین رقابت بر سر رشته تجربی و گرایش پزشکی و داروسازی است. بعد از آن هم رشته‌های علوم انسانی بالاترین شرکت‌کنندگان را دارند؛ بنابر این آمار، داوطلبان علوم انسانی در سال 1390، ۳۱۵هزار و ۸۲۱ نفر بودند و در سال 1402، ۳۴۳هزار و ۵۵۱ نفر که با اختلاف کمی نشان‌دهنده افزایش شرکت‌کنندگان در این رشته است.

با این وجود تجربه مهدی خویی، جامعه‌شناس در دانشگاه نشان داده، آنچه هنوز در خانواده‌های طبقه متوسط آنها را تشویق به درس‌خواندن می‌کند، مدرک‌گرایی است چرا که اغلب با مدرک دانشگاهی نمی‌توان کار مناسبی پیدا کرد: «خیلی از دانشجویان من علاقه‌ای به رشته‌ای که می‌خوانند، ندارند و به نظرم چون هنوز مدرک لیسانس برای طبقه متوسطه اهمیت دارد و به نوعی سرمایه فرهنگی محسوب می‌شود، آنها در کنکور شرکت می‌کنند و ترجیحا رشته‌ علوم انسانی را انتخاب می‌کنند که با سختی کمتری بتوانند مدرک بگیرند.»

عمادی اما از منظر دیگر به این مساله نگاه می‌کند: «در دهه90 دانشگاه‌ها توسعه پیدا کردند، اما متقاضی کم شد. در حال‌حاضر، دانشگاه‌های آزاد با بحران دانشجو مواجه شده‌اند. برخی از دانشگاه‌ها کنکور را حذف کردند تا افراد را هر طور شده به دانشگاه بکشانند. رقابت اصلی فقط در میدان دانشگاه‌های تهران و شریف و علامه است. دانشگاه‌ها دیگر با کنکور  پر نمی‌شوند. در حال حاضر، بسیاری از مهندسی‌‌ها با رتبه‌های پایینی چون 20 هزار  پر می‌شود. بنابراین آمار شرکت‌کنندگان نمی‌تواند نشان علاقه‌مندی و انگیزه واقعی برای درس خواندن جوانان باشد.»

 تب دانشگاه فروکش کرد؛ برخلاف تب مهاجرت

پرسش اصلی این است؛ ما با این شرایط به کجا می‌رویم؟ برخی از کارشناسان تربیتی پیش‌بینی می‌کنند؛ افزون بر شرایط موجود، دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها به دلیل انقلاب دیجیتالی وارد دنیای جدید آموزشی و شغلی می‌شوند و روش‌های کنونی آموزشی به هیچ‌وجه پاسخگوی خواسته‌های آنها نخواهد بود و صندلی‌های دانشگاه‌های ایران خالی‌ و خالی‌تر می‌شوند. خویی اما می‌گوید: «فکر می‌کنم، این فضا در ایران فقط صدای بلندی دارد، اما به صورت عملی ما امروز خیلی کم با آن درگیر هستیم.»

آنچه امروز درگیر آن هستیم، پیش از این در گزارشی با عنوان «آموزش عالی در لایحه بودجه سال ۱۴۰۱ کل کشور» پیش‌بینی شده بود. این گزارش را مرکز پژوهش‌های توسعه و آینده‌نگری منتشر کرده و در آن ضمن اینکه آموزش عالی در کشور را دارای توفیقاتی دانسته، تاکید کرده از این پس با چالش‌های جدی مواجه می‌شود: «کارآفرین نبودن فارغ‌التحصیلان، کمبود فرصت شغلی برای دانش‌آموختگان، خروج فارغ‌التحصیلان نخبه دانشگاهی از کشور، وجود ظرفیت‌های خالی به‌ویژه در نظام غیردولتی- غیرانتفاعی.» این موقعیتی را که مرکز پژوهش‌های آینده‌نگری ترسیم کرده، رضا امیدی، جامعه‌شناس در یادداشتی با عنوان «عبور از کنکور» علت‌هایش را آورده: «احساس ناتوانی برای کسب رتبه‌های لازم برای ورود به دانشگاه‌های اصلی و در رشته‌های موردعلاقه، روند کاهشی تاثیر تحصیلات عالی در تحرک اجتماعی و اشتغال، تمایل به جذب سریع‌تر به بازار کار به‌ویژه در بین دانش‌آموزان مدارس عادی، افت ارزش اجتماعی تحصیلات دانشگاهی به‌دلیل گسترش بی‌رویه مراکز دانشگاهی، افت کیفیت آموزش حتی در دانشگاه‌های سطح یک کشور و جذب شدن دانش‌آموزان به دانشگاه‌های خارجی.»

خویی اما یکی از عمده‌ترین دلایل را کاهش کیفیت آموزش در دانشگاه‌ها ارزیابی می‌کند: «دانشجویان در اغلب موارد چیزی از استادان یاد نمی‌گیرند. دانشگاه چیزی به آنها یاد نمی‌دهد و فعالیت‌های آنها بیشتر‌ درونی است. پایین آمدن کیفیت آموزشی خیلی مشهود است.» مدیرکل برنامه‌ریزی آموزش عالی اما برخلاف این دیدگاه جامعه‌شناسان می‌گوید: «کاهش شرکت‌کنندگان به‌ویژه در کارشناسی ارشد ربطی به کیفیت ندارد، بلکه دلیلش این است که افراد بسیاری پس از گرفتن مدرک کارشناسی وارد «بازار خوب کار» می‌شوند یا مهاجرت می‌کنند.»  معلوم نیست که اخراج یا تعدیل استادان دانشگاه در سال‌های پیش‌رو چه تاثیری روی تعداد شرکت‌کنندگان کنکور می‌گذارد. بررسی‌ اظهارنظرهای یک سال اخیر مسوولان نشان داده کفه مهاجرت بسیار سنگین‌تر از بازار خوب‌اشتغالی است که برخی از آن دم می‌زنند.

همان‌طور که پیش از این، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری اعلام کرد: «نباید اجازه دهیم نخبگان به راحتی از کشور مهاجرت کنند. باید به آنها توجه کرد و اگر رفتند هم لااقل اجازه ندهیم بند ناف آنها از اینجا جدا شود و از آنها بهره ببریم.» این دقیقا همان نگرانی است که مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس آن را بارها بیان کرده و از مهاجرت دو میلیون نخبه ایرانی در چند سال اخیر خبر داده است. نگرانی که امروز افکار بسیاری از کارشناسان و آینده‌پژوهان را به چالش کشیده و خواستار اتخاذ تدابیر جدی برای تغییر این رویه‌اند و دانشگاه اکنون در محاصره سه فقر اقتصادی، آموزشی و امیدواری اجتماعی است.