رویای من پنجره جهانی فیلم ایرانی است

امیر میلانی

مهدی میرفخرایی

عکس: آکو سالمی

محمد زرین‌دست شاید برای مخاطب این نسل نام آشنایی باشد. اتفاقا برادر کوچک‌ترش علیرضا زرین‌دست که یکی از استادان فیلمبرداری سینمای ایران است، نامش آشناتر است.

اما اگر مخاطب این نسل بداند محمد زرین‌دست اوایل دهه پیش از آغاز موج نوی سینمای ایران، دو فیلم ساخته که فروش جهانی داشته است، شاید برایش جالب باشد که او اکنون در آمریکا از چهره‌های شناخته شده سینمای ایران است.

با او به انگیزه بعد اقتصادی‌ای که فیلم‌هایش در آن زمان ایجاد کرد به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

تعداد کسانی که موج نوی سینمای ایران را ساختند، کم بود. کیمیایی و بیضایی و مهرجویی و تقوایی، همین. من البته در آن سال‌‌ها دو فیلم بیشتر نساختم.

هاشم‌خان و فاتحین صحرا. این فیلم‌ها البته در آن زمان خوب فروش کردند، اما با توجه به شرایطی که وجود داشت من از سینمای آن زمان دلزده شده بودم، چون با این امید از آمریکا برگشته بودم که در ایران فیلم بسازم، اما رویای من این بود که فیلم‌هایم نه در ایران که در سراسر جهان پخش شود.

همان طور که در آن زمان فیلم خارجی در ایران دوبله و پخش می‌شد، نگاه من این بود که ما هم می‌توانیم فیلم‌هایمان را به سراسر دنیا بفرستیم.

فیلم مرز ندارد، این اتفاق البته افتاد. از میان چند هزار فیلمی که در قبل از انقلاب ساخته شده دو فیلمی که من ساختم به سراسر دنیا رفت.

به طوری که وقتی من نسخه آلمانی هاشم‌خان را که اسمش عوض شده بود به حسین فرحبخش دادم، گفت: این فیلم برای ۴۰ سال پیش است، اما انگار همین امروز ساخته شده است.

بحثی که امروز مطرح است، این است که فیلم‌ها به فستیوال‌ها می‌روند و جایزه می‌گیرند. رهبر انقلاب در سخنانشان البته به این موضوع به خوبی اشاره کردند. ایشان گفتند: این کافی نیست که فیلم‌ها به فستیوال‌های درجه ۳ بروند. مهم این است که فیلم‌ را مردم ببینند تا با فرهنگ‌ها آشنا شوند. این که ۲۰۰ نفر در یک سالن فیلمی ایرانی را ببینند و کف بزنند اصلا اهمیتی ندارد، اشاره درستی است.

به هر حال شما سال‌ها در خارج از کشور بوده‌اید و در عمده این زمان هم در قلب سینمای تجاری دنیا یعنی هالیوود حضور داشتید، تحصیلاتتان هم که سینما است. تفاوت‌های سیستم توزیع و پخش سینمای ایران و خارج از ایران را در چه می‌بینید؟

تفاوت‌ها که زیاد است. در هالیوود سرمایه حرف اول را می‌زند. میلیون‌ها دلار صرف ساخت فیلم می‌شود و آن فیلم در زمان اکران میلیون‌ها دلار به جیب تهیه‌کننده برمی‌گرداند. سینما نقش اساسی در اقتصاد آمریکا دارد. توجه ما همه‌اش رفته به این سمت که فیلمی بسازیم و بدهیم مثلا به جشنواره‌ای در آرژانتین. این چه فایده‌ای دارد برای فرهنگ ما؟

پیش از اینکه بحث را پیش ببریم، می‌خواهم بدانم هاشم خان و فاتحین صحرا حدود چه سال‌هایی بودند؟

اوایل دهه چهل هاشم خان ساخته شد و سه سال بعدش فاتحین صحرا.

این فیلم‌ها را در آن زمان چقدر از شما خریدند؟

فاتحین صحرا نزدیک به یک میلیون دلار درآمد داشت.

درآمدبه چه معنا؟

یعنی یک میلیون دلار به تهیه‌کننده رسید که من هم سهمی از تهیه فیلم را داشتم. همه کارهای آن فیلم در لابراتوار تکنی‌کالر رم انجام شده بود، وقتی انقلاب شد، هیچ کس به نگاتیوهای فیلم دسترسی نداشت.

من باز متوجه نشدم. یک میلیون دلار در سینماهای سراسر دنیا فروخت یا یک‌میلیون دلار از شما خریدند؟ یعنی امتیاز پخش فیلم را با این رقم واگذار کردید؟

یک‌میلیون دلار از ما خریدند. ببینید خریداری فیلم در آمریکا چند نوع است. یکی اینکه پخش‌کننده که تخصص‌اش در فروش فیلم است به خارج از آمریکا، امتیاز فیلم را می‌خرد و به کشورهای مختلف در بازار فستیوال‌های سینمایی مختلف می‌فروشد. نوع دیگر این است که درصدی از فیلم را می‌خرد و سودش را از اکران فیلم در آمریکا برمی‌دارد. پخش‌کننده اگر قوی باشد، کارهایی هم بلد است که فیلم‌هایش را بفروشد، مثلا اینکه یک فیلم را که خریدار می‌خرد، به شرطی به او می‌دهد که فیلم دیگری را هم بخرد.

پس چرا فیلم‌هایی مثل فیلم‌های امیر نادری پخش جهانی یا حتی آمریکایی موفقی نداشته؟

پخش‌کننده‌ای برای فیلم‌های امید نادری وجود نداشت، پخش‌کننده فیلم‌های نادری جنبه تجاری فیلم‌های او را ضعیف می‌بیند. بنابراین فیلم‌های او اکران موفقی هیچ‌گاه نداشته است. چون هنرپیشه معروف ندارد یا اگر دارد اکشن نیست، اگر اکشن بود بهتر بود.

خبر دارید در آن زمان دو فیلم شما چقدر در اکران سینماهای جهان فروش کرد؟

نه، خبر ندارم. البته پس از اکران سینمایی فیلم‌ها، در زمانی که ویدئو وارد فرهنگ جهانی شد، دوباره امتیاز ویدئویی فیلم‌ها را از ما خریدند و درآمد دیگری هم از این ماجرا بردیم. از سیستم دی‌وی‌دی هم درآمد دیگری آمد. برای همین من اطلاع دقیقی از فروش آن فیلم‌ها در جهان ندارم.

قصد من از پیش آوردن این بحث این است که به مقایسه‌ای برسیم از گذشته و حال پخش جهانی فیلم‌های ایرانی. اینکه رشد و پیشرفت داشته‌ایم یا پس‌رفت؟ نظر شما چیست؟

ما در این سال‌‌ها معدود فیلم‌هایی داشته‌ایم که پخش‌کننده آمریکایی بیاید و آن را برای پخش جهانی بخرد، به جز فیلم‌های کیارستمی.

البته چند تا از فیلم‌های مجیدی هم بوده.

بله، بچه‌های آسمان و رنگ‌خدای مجیدی هم بوده. اینها محدود بوده. شما یک فیلم آمریکایی را همزمان در پنج‌هزار سینما اکران می‌کنید و فیلم دیگری در سه‌هزار سینمای دیگر اکران می‌شود. در سینمای آمریکا هر کسی می‌تواند فیلم بسازد، البته باید در بازار رقابت قرار بگیرد.

یک فیلمساز باید پیش از ساختن فیلم بازارش را بشناسد. نمی‌توانی فقط فیلم بسازی. بدون اینکه به پخش فیلمت فکر کنی. پخش‌کننده فیلم اگر قبل از فیلم بداند چه می‌خواهی بسازی، حتی می‌تواند به تو بگوید چقدر از این فیلم درآمد خواهی داشت. نمی‌توانی فیلم تمام شده را به پخش‌کننده بدهی که پخش کند. او می‌گوید من نمی‌توانم این فیلم را پخش کنم چون احتمال شکستش زیاد است.

پس به نوعی می‌شود گفت شانس با شما بود که دو فیلم خوبتان به شکل فروش صحیح پخش شد.

آن دو فیلم باعث شد که من یاد بگیرم چطور فیلم بسازم که بفروشد.

شما چه سالی به ایران برگشتید؟

یک سال قبل از انقلاب با فوق‌لیسانس سینما. بعد از چندین سال فیلمسازی خریدارها نسبت به من بسیار حس خوبی داشتند. دو سه تا از این فیلم‌هایم را من فقط با پوستر فیلم فروختم. یعنی هنوز فیلم ساخته نشده بود، اما پوستر فیلم را کار کرده بودم و خریدارها به خاطر اطمینان به من فیلم‌ها را خریدند. الان البته به هیچ وجه نمی‌شود این کار را کرد.

یعنی شما که از فیلم‌های قبلی‌تان اعتبار کسب کرده‌اید می‌توانید، فیلمتان را این‌گونه بفروشید؟

الان دیگر نه. بازار عوض شده است.

چرا؟

چون هر کسی با دوربین هندی‌کم در خیابان فیلم می‌گیرد و مدیران کمپانی‌ها هم مرتب عوض می‌شوند. پس نمی‌توان انتظار داشت آنها به من اعتماد کنند.

شما در زمانی که آن طرف بودید چند تا فیلم ساختید؟

من ۱۴تا فیلم ساختم، در طول ۲۵سال.

سرگیجه که تنها کار شما در ایران بعد از انقلاب است، چطور پخش شد؟ همان‌طوری که پیش از آن بود و شما انتظار داشتید، یا شکل کار عوض شده بود؟

سرگیجه خیلی شانس داشت که حتی بالاتر از بچه‌های آسمان و رنگ خدا بفروشد. چون مخاطب آمریکایی با چهره من آشنا بود. انتظارم این بود که فیلم پخش وسیع‌تری داشته باشد. چون فیلم هم هنری است هم تجاری.

در ایران البته اکران موفقی نداشت.

خودم هم نمی‌دانم چرا. فیلم را در ماه رمضان در چهار، پنج سینمای محدود اکران کردند و عملا فیلم نابود شد. این معضل در حال حاضر در ایران وجود دارد. راهکار اصلاحش را من نمی‌دانم چون مدت‌ها در ایران نبودم، اما من ۵سال قبل که برگشتم، به انگیزه کار و فیلم ساختن برگشتم، اما یه جوری ناامید شدم. برایم فروش سرگیجه در ایران مهم نبود، چون من به سرمایه‌ام می‌رسم. مساله باز کردن راه برای فیلمسازان جوان است که من می‌توانم الگوی آنها باشم.