با مایه‌های همیشگی رفاقت

علیرضا مجمع

رضا، کارگر قدیمی چاپخانه که به دلیل بیماری چشم‌هایش از کار افتاده، پس از مرگ مادرش شب را به مسافرخانه می‌رود و با احمد، جوانی خرمشهری آشنا می‌شود و سر رفاقت را با او باز می‌کند. رضا پس از آنکه حساب‌هایش را با شوهر خواهرش تسویه می‌کند، با احمد سراغ دم و دستگاه عبدل که آدم خرید و فروش می‌کند می‌روند و آنجا را به آتش می‌کشند. دندان مار به همران سرب تاکنون بهترین فیلم مسعود کیمیایی پس از انقلاب است. فیلم همه مایه‌های مورد علاقه کیمیایی را دارد و حس و حالش نیز کاملا بجا و در جای درست خود قرار دارد. حس و حالی که اما سردی و یاس و مرگ نزدیک شونده بر آن سایه افکنده است. نکته دیگر فیلم این است که سند زنده تصویری مقطعی از تاریخ معاصر ایران در دهه شصت در جامعه شهری تهران است.

اما با این همه دندان مار فاقد ضعف‌های فیلم‌های بعد مسعود کیمیایی در فیلم‌نامه و اجرا و بازی‌ها و خلق حس و حال است.

امید روحانی همان‌موقع در یادداشتی بر دندان مار چنین می‌نویسد: «این یادداشت را برای خود کیمیایی می‌نویسم که این چنین خسته می‌نماید، هیچ گاه در هیچ کدام از آثارش آدم‌ها این چنین یکسره خسته و دلزده و نومید نبوده‌اند. این چنین بریده از گذشته خود و نومید به آینده‌شان، این چنین در طلب مرگی خود خواسته و دلپذیر و خوش‌نقش. در هیچ کدام از آثارش خستگی و دلزدگی را این چنین بی‌محابا و بی‌هراس و بی «اما» و «اگر» ترسیم نکرده است و این طالبان مرگ را چنین شیدایی به سوی مرگ روانه نکرده است. اگر فضای فیلم کیمیایی این چنین آکنده از یاس و حرمان، این چنین دلزده و عاری از هر امیدی است از ذهن فیلم‌سازی می‌تراود که حالا نزدیک به سی سال فیلمسازی هیچ گاه تا این حد وفادارانه و راستین حدیث نفس نگفته است.»

دندان مار پس از جشنواره هشتم فیلم فجر دچار سانسور شد و مسوولان وقت به خاطر نگاه تلخ فیلم آن را برنتافتند.

در فیلم‌ صحنه‌ای هست سرشار از احترام به زن؛ رضا به همراه خواهر و زن جنوبی وارد خانه می‌شود. ابتدا خودش وارد می‌شود و می‌رود روی چارپایه تا لامپ را سفت کند، زمانی که زنان وارد اتاق می‌شوند چراغ هم روشن می‌شود. حس و حال این صحنه و صحنه‌های مشابه در دندان مار کم نیست. اصلا کیمیایی استاد خلق صحنه‌های حس و حال دار است و برای همین دندان مار پس از سال‌ها هنوز هم قابل دیدن است.