تیم هارفورد

مترجم: ‌هارون خوبان

به زودی جشن تولد من است. به سن و سالم اعتراف نمی‌کنم هرچند همین قدر می‌گویم که حالا در سنی هستم که دیگر نگران گذران جوانی و روزهای خوش آن باشم. بی شک در زمینه نگرانی برای از دست رفتن جوانی من ید طولایی دارم. البته همه اینها نسبی است.

دیوید بکهام بدون شک جوانی‌اش را پشت سر گذاشته، با این حال از من سن کمتری دارد. اوج فوتبالیست‌ها ۲۶ سالگی است، اگر بخواهیم با ملاک سن و سال برندگان جام‌های جهانی قضاوت کنیم. قهرمانان بوکس سنگین وزن معمولا در اواخر دهه سوم زندگی‌شان عنوان قهرمانی را کسب می‌کنند، از مایک تایسون بگیرید که در ۲۰ سالگی قهرمان شد تا جورج فرومن که در ۴۵ سالگی دوباره عنوانش را به دست آورد. دوی سرعت که بی‌شک بازی جوانان است: کارل لوئیس اولین مدال طلای المپیکش را در ۲۳ سالگی گرفت، جسی اوونز در ۲۲ سالگی و یوسیان بولت در ۲۱ سالگی. متوسط سن برندگان مدال طلای دوی سرعت المپیک کمتر از ۲۴ سال بوده است.

در شاخه‌های خلاقه یا فکری این امر کمتر روشن است. جوان ترین برنده نوبل اقتصاد کنث ارو بوده است که ۵۱ سال سن داشته، اما مولدترین دوره کار او زمانی بود که اوایل سی سالگی‌اش را از سر می‌گذراند. آلبرت انیشتین در ۲۶ سالگی شاهد چاپ چهارتا از مهم‌ترین مقالاتش بود. شخصیت‌های آکادمیکی که ذهنیت ریاضی دارند مثل ارو و انیشتین معمولا در حدود ۳۰ سالگی به اوج خود می‌رسند، این را روانشناسی به نام دین سیمونتون می‌گوید.

سیمونتون معتقد است که هر شاخه فعالیتی دارای یک سن بهینه است. شعرا در اواخر دهه سومشان به اوج می‌رسند، رمان نویسان و مورخان در دهه پنجم. البته این را همه قبول ندارند. اقتصاددانی به نام دیوید گلنسون معتقد است که در اکثر حوزه‌ها دو نوع رویکرد به چشم می‌خورد، آن هم با دو نوع گروه سنی متفاوت. هنرمندان تجسمی در سال‌های جوانی به اوج می‌رسند، درحالی که بیشتر هنرمندان تجربی خیلی دیرتر شاهد اوج خود هستند.

هنرمند تجسمی یک‌مرتبه به بینش‌های تازه می‌جهد، در حالی که هنرمند تجربی یک استادکار است که به مرور زمان تکنیک‌اش را در طول زندگی تکامل می‌بخشد. سزان، دیر به اوج رسید و می‌گفت: «من در نقاشی به دنبال جست‌وجو ام.»؛ پیکاسو بر عکس او بود و می‌گفت: «من جست‌وجو نمی‌کنم، می‌یابم.»

گلنسون به دنبال اندازه‌گیری عینی موفقیت خلاقه است، مثل تعداد دفعاتی که یک تصویر در کتاب‌های درسی تاریخ هنر چاپ شده است، یا تعداد دفعاتی که اشعار شاعری به شکل جنگ منتشر شده است.

همه اینها اگر به‌خاطر یک واقعیت نبود چیزی بیش از یک کنجکاوی ساده به نظر نمی‌رسید، آن واقعیت هم این است که همه ما درباره تلاش‌های علمی یا خلاقه دیگران قضاوت می‌کنیم و به دنبال سن و سال افراد هستیم. قضاوت درباره سن و سال ممکن است تلویحی باشد، اما وجود دارد. دو تن از نویسندگان مورد علاقه من، مالکوم گلدول و جان لرر، نگران این موضوع هستند - البته از جنبه‌ای متفاوت.

گلدول که حامی گلنسون است، معتقد است که وسواس بیمارگونه ما درباره نابغه‌های جوان باعث می‌شود که کسانی که در پیری به اوج می‌رسند را انکار کنیم.

لرر درست عکس این عقیده را دارد: او می‌گوید به دانشمندی منابع می‌دهند که دوران اوج خود را پشت سر گذاشته‌اند. او می‌گوید موسسه ملی پزشکی آمریکا مدام به دانشمندان پیرتر وام می‌دهد. سی سال پیش محققان از اوایل سی سالگی می‌توانستند ۱۰ درصد از منابع این موسسه را به خود اختصاص دهند، اما در ۲۰۰۶ این رقم به ۱ درصد کاهش یافته است.

هیچ کدام از این دو مساله به آسانی قابل حل نیست. گلدول نگران است که ما نتوانیم قدر نوابغ کهنسال مثل سزان را بدانیم؛ اما چه کسی می‌تواند آنها را در سنین جوانی‌شان از سایر کارآموزان بی‌هنر تشخیص دهد؟ لرر می‌خواهد منابع بیشتری به دانشمندان جوان داده شود، اما این حرکت خلاف جهت پایه‌های اساسی اعطای چنین وام‌هایی است. همان طور که اقتصاددانی به نام بنجامین جونز کشف کرده است، از آنجا که مرزهای دانش از زمان انیشتین خیلی بیشتر پیش رفته است، دانشمندان باید خیلی بیشتر از گذشته مطالعه کنند و متخصص شوند.