دانلد بوردیو

مترجم: جعفر خیرخواهان

منبع: Fair faxtimes.com

طرفداران جیمز بوکانان که از بنیانگذاران اقتصاد «انتخاب عمومی» یا آنچه که او ترجیح می‌دهد مکتب اقتصاد سیاسی ویرجینیا بنامد است، در اکتبر سال گذشته، نودمین سال تولدش را جشن گرفتند. این یک رویداد بزرگ و زندگی یک انسانی است که واقعا ارزش جشن گرفتن را دارد. پروفسور بوکانان که در خانواده‌ای روستایی در ایالت تنسی به دنیا آمد، بیشتر سال‌های حرفه به یادماندنی خویش را به آموزش علم اقتصاد در ویرجینیا گذراند. نخست در دانشگاه ویرجینیا، سپس در دانشکده فنی ویرجینیا و از ۱۹۸۳ تا زمان بازنشستگی در ۱۹۹۹ در دانشگاه جورج میسون کار کرد که درک ما را از طرز کار دولت متحول ساخت.

بوکانان دستاوردهای خویش را با فروتنی زیاد توصیف کرده و پافشاری می‌ورزد که او فقط درک جیمز مدیسون از سیاست را با اصطلاحات امروزی بیان کرده است. مدیسون قطعا کارهای بوکانان را تحسین می‌کرد همان‌طور که بانک مرکزی سوئد در ۱۹۸۶ زمانی که جایزه نوبل اقتصاد را به وی داد، چنین کاری کرد.بینش اساسی بوکانان حقیقتا بینشی است که مدیسون و سایر بنیانگذاران آمریکا اشتراک نظر داشتند، یعنی اینکه ما خودمان را فریب می‌دهیم هر زمان که فراموش می‌کنیم مردان و زنان در عرصه سیاسی مثل بقیه ما مردان و زنان هستند به جای اینکه آنها را فرشتگانی تصور کنیم که دانایی ماورائی و غیرعادی در اختیار دارند.مدیسون کمک کرد تا قانون اساسی نوشته شود به این قصد که قدرت سیاستمداران را تحت کنترل و نظارت مردم نگه دارد. بوکانان که تحت‌تاثیر درک خویش از اقتصاد قرار گرفته بود، مقالات و کتاب‌های بی‌شماری نوشت تا نشان دهد چرا پروژه «مدیسونین» اینقدر مهم بوده و نیز بی‌نهایت دشوار است.شاهد دشوار بودن این پروژه همین الان در برابر ما است. فقط کافی است به قدرتی که امروزه عمو سام اعمال می‌کند نگاه کرده و آن را با قدرت بسیار محدودی که قانون اساسی مدیسونین به دولت فدرال می‌داد مقایسه کنید. واقعیت بی‌پرده این است که خیلی از کارها و احتمالا اکثریت کارهایی که واشنگتن امروز انجام می‌دهد، مدیسون و همکارانش ابدا قصد نداشتند تا بخشی از برنامه کار دولت ملی بشود.

برای مثال در هیچ جای قانون اساسی به واشنگتن اجازه نمی‌دهد تا یک طرح مستمری‌بگیری (تامین اجتماعی) راه بیندازد که به کشاورزان یارانه می‌دهد، خودروسازان را نجات می‌دهد یا بسیاری کارهای دیگر بکند که واشنگتن این روزها انجام می‌دهد. با این حال واشنگتن چنین کارهایی را بدون درنگ یا با اندک دودلی می‌کند.

چرا این طور است؟

بوکانان استدلال می‌کند سیاستمداران که موجودات انسانی هستند، طبیعتا جذب قدرت، اعتبار و حقوق و مزایای پست و مقام‌هایی می‌شوند که بر آنها تکیه زده‌اند. آنها می‌خواهند تا جایی که امکان‌پذیر باشد این مشاغل و مقام‌ها را برای خود نگه دارند. انجام چنین کاری مستلزم این است که سیاستمداران بتوانند سازمان یافته‌ترین و پرسروصداترین گروه‌های ذی‌نفع را راضی و ارضا نمایند. بدبختانه، معدود حالت‌هایی پیدا می‌شود که تقاضاهای مشخص سیاسی از سوی گروه‌های ذی‌نفع، با رفاه عمومی جامعه مطابقت داشته باشد.

کشاورزان تولیدکننده شکر بر سر منافع خویش متحد گشته و قیمت‌های شکر را به سمت بالا می‌کشانند. تعداد نسبتا اندک آنها و منافع عظیمی که از قیمت بالاتر شکر نصیب هر یک از آنها می‌گردد هر کدام از آنها را ترغیب می‌کند تا به تلاش شدیدی برای لابی کردن و اعمال نفوذ بر نمایندگان کنگره متوسل شوند تا که قیمت شکر را به صورت تصنعی بالا ببرند.مصرف‌کنندگان شکر بر عکس تولیدکنندگان به تعداد خیلی زیادی هستند که ائتلاف و درهم‌آمیزی آنها برای شکل‌گیری یک لابی موفق سیاسی را بسیار مشکل و حتی ناممکن می‌سازد. همچنین، منافع برای هر یک از مصرف‌کنندگان شکر از پایین آمدن قیمت شکر هرگز با منافع دریافتی هر تولیدکننده شکر در بالابردن قیمت شکر برابری نمی‌کند. یک مصرف‌کننده که ۲۰ دلار صرفه‌جویی خواهد کرد اگر کنگره از دخالت در بازار شکر خودداری ورزد، انگیزه بسیار ضعیفی برای لابی کردن علیه این دخالت خواهد داشت، اما هر کشاورز و تولیدکننده شکر که با دخالت کنگره چند صد هزار دلار درآمد اضافی سالانه نصیبش می‌گردد، انگیزه‌های قوی خواهد داشت تا به سیاستمداران در دولت و مجلس فشار آورد تا به دخالت در بازار شکر جهت بالابردن قیمت شکر ادامه دهند.بوکانان پافشاری می‌کند که ما باید همیشه به «سیاست عریان و بدون خیالبافی» نگاه کنیم، به طوری که نباید فراموش کنیم همه شعارهای زیبای انتخاباتی و وعده‌های اوج گرفته‌ای که سیاستمداران منتشر می‌کنند، در بیشتر اوقات واقعیت خودخواهانه و برخی اوقات کثیف فعالیت سیاسی را پوشیده می‌سازد.امروز این درک «بوکانانی» از سیاست به ویژه مهم است. با توجه به اینکه هر دو مجلس نمایندگان و سنا و کاخ سفید در دست یک حزب بوده است، حتی رقابت طبیعی بین احزاب سیاسی و بین شاخه‌های مختلف دولت در دو سال نخست ریاست‌جمهوری اوباما کاهش یافته بود و فضای بحران‌زده‌ای که اقتصاد همچنان در حال مبارزه با آن است باعث می‌شود تا آمریکایی‌ها، بیشتر بدبینی‌هایی که نسبت به دولت دارند را به کناری بگذارند.نتیجه این می‌شود که دولت در سال‌های اخیر قدرتمندتر شده است. اشخاصی که با توجه به این واقعیت شانه‌هایشان را بالا می‌اندازند باید تامل کنند که قدرت دولت برای اینکه بد عمل کند، اتفاقا همزمان با قدرت برای خوب عمل کردن افزایش می‌یابد.

چکار کنیم؟

پاسخ پروفسور بوکانان این است که ما نیاز به تغییر قانون اساسی داریم. آنچه مورد نیاز است لزوما یک قانون اساسی جدید نیست که جایگزین سند قانونی سال ۱۷۸۷ مدیسون شود؛ بلکه نیاز به مقداری تغییر در قوانین است که دولت را به سمت خدمت به منافع عام به جای منافع خاص هدایت کرده و محدود سازد. برای مثال محروم ساختن مجلس نمایندگان از قدرت تصویب قانونگذاری با هدف انحصاری نفع رساندن به گروه‌های ذی‌نفع خاص قابل‌شناسایی، نقطه شروع خوبی خواهد بود. آنگاه کنگره تعهد بیشتری خواهد داشت تا به سمت قوانین مفید به حال عموم آمریکایی‌ها تمرکز نماید.

چه خوب است که سال‌های تولد بیشتری را برای بوکانان جشن بگیریم.