دکتر سیـد حسن دیـباج
چندی پیش مقام ریاست‌جمهوری خواستار برنامه‌هایی برای افزایش جمعیت کشور شدند. استدلال ساده ایشان از این قرار بود که نفوس بیشتر قدرت بیشتری برای کشور می‌آورد.

این مقاله با بهره‌گیری از تجربیات جهانی به طور مختصر نشان می‌دهد افزایش نفوس کشور منجر به افزایش قدرت ملی نمی‌شود و تجربیات موجود خلاف آن را نشان می‌دهد. متاسفانه مفهوم قدرت ملی و یا قدرت یک کشور می‌تواند بسیار ذهنی و اختصاصی (subjective) باشد. در این مقاله دو مفهوم تولید ملی و تولید سرانه ملی به عنوان دو شاخص قدرت و توانایی فرض می‌شود.
تولید سرانه ملی درجه رفاه اقتصادی شهروندان را نشان می‌دهد و تولید ملی به صورت کلی شاخصی است از قدرت یک کشور برای تولید کالاها و خدمات. حجم اقتصاد کشورها بهترین نمایانگر قدرت سیاسی، علمی و تجاری آنهاست. می‌توان شاخص توسعه انسانی را نیز بد‌‌‌‌‌‌و شاخص ذکر شده اضافه کرد. شاخص اخیرالذکر عوامل فرهنگی و اجتماعی را نیز علاوه بر عوامل اقتصادی در نظر می‌گیرد. برای بررسی نقش جمعیت نیز می‌توان تعداد کل جمعیت و نیز جمعیت بر واحد مساحت (چگالی جمعیت) و همچنین میزان رشد سالیانه جمعیت را در نظر گرفت.حال اگر جدولی از کشورها تهیه کنیم و به ارقام جمعیت، چگالی جمعیت، رشد سالیانه جمعیت، تولید ملی، تولید سرانه ملی، و شاخص توسعه انسانی کشورها توجه کنیم، سریعا متوجه می‌شویم که رابطه‌ای منفی بین شاخص‌های جمعیتی و شاخص‌های توسعه و رفاه وجود دارد. شدت این رابطه به خصوص برای کشورهای جهان سوم محسوس و واضح است. غالب کشورهای پرجمعیت دنیا در زمره کشورهای جهان سوم و توسعه نایافته قراردارند و بخش عظیمی از جمعیت آنها فقیر هستند. کشورهایی نظیر چین، هند، پاکستان، نیجریا، ‌جمهوری دموکراتیک کنگو، بنگلادش، اوگاندا، اتیوپی سریع‌ترین رشد جمعیت را دارا هستند. البته استثنائاتی هم وجود دارد که مهم‌ترین آن ایالات متحده آمریکا است.
در مورد آمریکا باید توجه کرد که اولا جمعیت این کشور در منطقه‌ای بسیار وسیع و پر آب پخش شده و ثانیا قسمت اعظم رشد جمعیت آمریکا از مهاجرت تامین می‌شود و نه زاد و ولد داخلی. اقتصاد باز آمریکا با حجم غول آسایی از سرمایه، نیروهای کاری مجرب کشورهای دیگر را جذب می‌کند.کشورهای چین و هند نیز به واسطه رشد سریع اقتصادی خود به قدرت روزافزون سیاسی دست یافته‌اند نه به دلیل جمعیت زیاد. رشد سریع اقتصادی این کشورها نیز به دلیل اتخاذ سیاست‌های آزاد‌سازی اقتصادی به دست آمده است. به بیان دیگر عامل مهم رشد اقتصادی چین و هند رشد سرمایه در این کشور‌ها بود که به رشد بهره‌وری اقتصادی و نتیجتا اقتصاد ملی انجامیده است.
هر دوی این کشورها با جدیت سیاست‌های کنترل جمعیت را پیگیری می‌کنند.علی ایحال مشخص است که قریب به اتفاق کشورهایی که نرخ زاد و ولد بالایی دارند درگیر مشکلات عظیم اقتصادی و اجتماعی و انسانی بوده و نقش آنچنان در معادلات سیاسی دنیا ندارند.البته کشورهایی هستند که سیاست‌های تشویق رشد جمعیت را برگزیده‌اند، ازجمله ژاپن، آلمان و کشورهای اسکاندنیاوی. این کشورها برای مدت طولانی رشد جمعیتشان منفی بوده و جمعیت کل آنها کمتر وپیرتر شده است. در غالب این کشورها نرخ بهره‌وری بسیار بالاست و افزایش بیشتر نرخ بهره‌وری غیر عملی و فوق‌العاده گران است. لذا تنها راه حفظ اقتصاد و تامین زندگی جمعیت مسن این کشورها جلوگیری از افت دائمی تعداد جمعیت این کشورهاست از طریق زاد و ولد و یا پذیرش مهاجر. تنها یک ذهن سطحی نگر می‌تواند وضع این کشورها را با ایران مقایسه و آن را مبنای تقلید قرار دهد. جمعیت ایران جوان و بهره‌وری ملی آن بسیار پایین است، به خصوص اگر تولید نفت را از تولید کل کسر کنیم.
برای افزایش تولید باید از طریق افزایش سرمایه‌گذاری و همچنین ارتقای فرهنگی و آموزشی کاری کرد که تعداد بیشتری و به نحو مطلوب‌تری در تولید سهیم باشند. از این مقایسه‌های بین‌المللی و پیچیدگی‌های ویژه آنان که بگذریم، در مورد سیاست‌های جمعیتی می‌توانیم به تجربیات داخلی خود نیز بنگریم. سیاست‌های افزایش جمعیت (و یا بی‌اعتنایی به سیاست‌های کنترل جمعیت) در سال‌های بعد از انقلاب، منتهی به مسائل مزمن اجتماعی و فرهنگی شد و مشکلات حاد و مزمنی را برای تمام دولت‌های بعدی ایجاد کرد. اگر استان‌های کشور را با هم مقایسه کنیم، استان‌هایی که نرخ زاد و ولد بالایی دارند (مانند استان ایلام) مشکلات اقتصادی فراوانتری دارند و جزو استان‌های محروم تلقی می‌شوند. در این میان مناطقی که مهاجر پذیرند (مانند تهران) رشد اقتصادی بیشتری نشان می‌دهند.
کدام منصفی است که در شهر‌های ایران قدم بزند و به مدارس ایران سر زند و فکر کند که کم بودن جمعیت مساله و مشکلی است؟ آیا جمعیت فعلی ایران به اندازه کافی به منابع طبیعی (به خصوص آب) و محیط زیست فشار نیاورده است؟ کدام ایرانی است که در بیان مشکلات خود کمبود آب و هوای تمیز، محیط زیست مناسب، شغل و مسکن و امکانات آموزشی و ورزشی را از قلم بیندازد و به کمبود نفوس و جمعیت به عنوان مشکل خود اشاره کند؟ آیا هر کدام از ما جز این می‌خواهیم که در محیطی سالم، با نظم، تمیز و با جمعیت متناسب با امکانات زندگی کنیم؟
مطالبی که ذکر شد نشان می‌دهد متاسفانه بعضی از سیاستمداران دیدگاهی بخشی نگر دارند و می‌خواهند مشکل بیکاری (و به تبع آن افول فرهنگی) زنان طبقه متوسط را با بچه‌دار شدن آنها رفع کنند.حتی اگر زمانی چنین نتیجه‌گیری شد که کشور منابع و فرصت‌های لازم برای جمعیت بیشتر را دارد، رشد جمعیت نباید از طریق مداخله‌های دولت تامین شود.
مداخله‌های دولت از جمله دادن سوبسید و امتیاز به خانواده‌های پر جمعیت منجر به افزایش جمعیت در ناتوان‌ترین و ضعیف‌ترین بخش جامعه می‌شود، یعنی خانواده‌هایی که به اندازه کافی نمی‌توانند درآمد تولید کنند و با کمک‌های دولت خصوصی‌ترین تصمیمات خود را تغییر می‌دهند. این طریق افزایش جمعیت به معنای تکثر ضعف و ایجاد نسلی ضعیف و وابسته است. اگر واقعا کشور به جمعیت اضافی احتیاج دارد، چرا افغان‌های مهاجر را نپذیریم که فرهنگ کاری دارند و غالبا بسیار زحمتکش و نافع به حال کشور هستند؟ یا چرا برای کاهش مرگ‌ومیر در جاده‌های ایران کاری نکنیم؟ در حال حاضر وزنه سیاسی ایران بیش از هر چیز به تولید نفت بستگی دارد و نه عوامل دیگر نظیر تعداد جمعیت کشور. تولید و قیمت نفت نیز به تقاضای جهانی بستگی دارد که در خارج از مرزهای ملی تعیین می‌گردد.
اگر کسی واقعا نگران قدرت کشور است باید نگران تولید ملی و کاهش وابستگی به نفت باشد که آنهم جز از طریق اصلاحات اقتصادی ممکن نیست و با شعار حاصل نمی‌شود.خلاصه آن است که تجربیات داخلی، ملی و فرا ملی نشان می‌دهد که رشد جمعیت به افزایش توانایی کشور نمی‌انجامد. این نگرش یا تطبیقی غیر علمی با کشورهایی که کاملا شرایط متفاوتی دارند، یا ملهم از رویکرد مبتنی بر برنامه ریزی مرکزی برای همه مردم از جانب دولت است و یا انعکاس نوعی ملی‌گرایی افراطی است. به هر حال رشد جمعیت بیشتر و به خصوص دخالت دولت در این امر، به تزاید مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خواهد انجامید. جمعیت اضافی باری خواهد شد بر دوش دولت و مردم و عاملی برای بی‌ثباتی فرهنگی و اجتماعی و تزاحم داخلی و منطقه‌ای. بهتر است دولت محترم مانند دول دیگر دنیا بهبود شرایط زندگی مردم را در دستور کار قرار دهد. وگرنه ایجاد تسهیلات و یا پرداخت پول بیت‌المال به مردم برای زاد و ولد بیشتر نتیجه‌ای جز برآمدن نسلی ضعیف و وابسته، کاهش کیفیت زندگی، افت شدید شرایط محیط زیست و منابع طبیعی بهمراه نخواهد داشت. جمعیت کنونی ایران از مشکلاتی مانند کمبود آب و هوایی تمیز، بهداشت، مسکن، کمبود سرمایه، کمبود آموزش و زیرساخت‌ها (مانند انرژی، راه و ارتباطات، مدیریت آب و فاضلاب) رنج می‌برد. بعید است که با افزایش عمدی این مشکلات و رنج‌ها احساس توانایی بیشتری کنیم!
مطلب دیگر آنکه اگر شرایط مناسب اقتصادی فراهم شود، جمعیت به خودی خود و بدون دخالت دولت افزایش پیدا خواهد کرد، یعنی همان چیزی که در چین و هند اتفاق می‌افتد. این امر به خصوص در مورد ایران که جمعیت جوانی دارد صادق است. علاوه بر این، غالب کشورهای پیشرفته دنیا جمعیت جوان خود را از طریق مهاجرت تامین می‌کنند مانند ایالات‌متحده‌آمریکا، کانادا، بریتانیا، اتریش، دانمارک، آلمان، ایتالیا، پرتغال، سنگاپور، اسپانیا، سوئد و حتی کشور قطر. در مورد ایران، افغان‌ها با سابقه پیوندهای طولانی تاریخی و فرهنگی و داشتن اخلاق کاری بالا می‌توانند بهترین منبع جمعیتی باشند.
منبع: Rastak.com