چرا ثروتمندان همچنان کار می‌کنند؟

مترجم: شادی آذری

رالف والدو امرسن نوشته است: «زندگی را در شک و هراس هدر ندهید. زمان خود را به کار اختصاص دهید و مطمئن باشید انجام صحیح وظایف این ساعت شما، بهترین آماده‌سازی برای ساعت‌ها و سال‌هایی است که در پی آن فرا می‌رسند.» پیتر این نصحیت را در تمام طول زندگی خط‌مشی خود قرار داد اما امروز او نظراتی غیر از عقاید امرسن دارد. (پیتر یک نام مستعار است اما داستانی که از او ذکر می‌شود داستانی واقعی است که در مورد بسیاری دیگر از معتادان به کار هم صادق است.)

پیتر که پسر یک کشاورز در ایالت تگزاس بود، رویای یک زندگی بزرگ‌تر و باشکوه‌تر از آنچه پدرش داشت را در سر می‌پروراند و برای دستیبابی به چنین زندگی بسیار سخت تلاش می‌کرد.

حاصل آنکه او در سن ۳۰سالگی، رییس یک بانک محلی، دارای همسر و دو فرزند بود.

طی دو دهه پس از آن خانواده او ۱۲بار محل زندگی خود را تغییر دادند و دوبار از این دوازده دفعه از کشوری به کشور دیگر نقل مکان کردند.

پیتر در سن ۵۰سالگی رییس یک شرکت بزرگ خدمات مالی در شهر نیویورک شد.

در این هنگام او صاحب یک ویلای قدیمی به سبک خانه‌های گرجستانی در یکی از زیباترین حومه‌های شهر، یک تفریحگاه اسکی در تلوراید و یک مجتمع کوچک مسکونی در کاراییب بود.

مسافرت‌های کاری او بسیار آسان و با لیموزین و کلیه امکانات انجام می‌شد. هیات‌مدیره شرکت او را عضو افتخاری یکی از اختصاصی‌ترین باشگاه‌های گلف کردند، پیتر موفق شده بود بهترین امکانات دنیا را در اختیار داشته باشد.

اما یک روز همسر او پس از ۳۰سال زندگی مشترک به او گفت: «من دیگر تو را دوست ندارم. من یک زندگی تازه می‌خواهم.»

فرزندان او هم گفتند که او هرگز برای آنها «حضور نداشته است.»

پیتر پس از آنکه سه‌چهارم سال را در جاده‌های کشور می‌گذراند، دریافت که دوستان واقعی در زندگی‌اش ندارد.

او طلاق گرفت، به مشروبات الکلی روی آورد و سرانجام شغل خود را از دست داد.

دارایی خالص پیتر سال‌ها پیش از اعتراض همسرش به عددی هشت‌رقمی رسیده بود. او می‌توانست زمان زیادی را صرف خود و خانواده‌اش کند و همچنان ثروتمند باشد. اما او همچنان به کار کردن ادامه می‌داد.

رابرت مینتز، روانشناس و بنیانگذار یک مرکز مشاوره مدیران به نام «استراتژی‌های نوین مدیران) در نیوجرسی می‌گوید: این رفتار بسیار شایع است. این موضوع از آن دسته موضوعاتی است که افراد و به خصوص مردان درباره آن سخن نمی‌گویند.

مینتز دیدگاهی بسیار نادر به مساله خستگی‌ناپذیری از کار دارد. او در سال ۲۰۰۰ پس از کار با صدها نفر از مولتی میلیاردرها به عنوان رییس بخش منابع انسانی شرکت‌های رولن، پپسی، تایم وارنر و الکترونیک دیتا سیستم زندگی کاری خود را برای تکمیل تحصیلاتش در مقطع دکتری رشته روانشناسی ترک کرد.

پایان‌نامه دکتری او در رابطه با علایق مدیران معتاد به کار نوشته شد. مینتز به عنوان بخشی از تحقیق خود مصاحبه‌هایی چهار ساعته با ۲۵ مدیری که دارایی آنها بین ۵ تا ۵۰۰میلیون دلار بود ترتیب داد.

برخی از آنها تایید کردند که آنها به بارقه‌های روشن و جذاب موفقیت عادت کرده‌اند. اما روی دیگر سکه تاریکی بود.

برخی از آنها شانس‌هایی را برای به اثبات رساندن خود شکار می‌کردند شاید برای برطرف کردن تردیدهایی که در گذشته آنها وجود داشته بود.

برخی دیگر به کار به عنوان دروازه‌ای برای فرار از ازدواج به بن‌بست رسیده‌شان می‌نگریستند. سایرین هم می‌گفتند نمی‌دانند اگر کار نکنند چه کنند. وقت بیشتری را با دوستان بگذرانند؟ بسیاری از آنها هیچ دوست صمیمی نداشتند. سرگرمی؟ فقط می‌شود چندین دست گلف بازی کرد.

مینتز می‌گوید: احتمالا آنها می‌خواهند گذرنامه‌هایشان را به آتش بکشند.

رابرت کاتز استادیار دانشگاه نیویورک در رشته روان درمانی و تحلیل روانشناختی می‌گوید: در فرهنگ ما انباشت پول در ارتباط مستقیم است، یا دقیق‌تر بگوییم خلط مبحث می‌شود با امنیت فردی و اعتبار افراد.

او در ادامه می‌گوید: به نظر می‌رسد بیماران من که در وال‌استریت اشتغال دارند بر عقید‌ه‌ای راسخ پافشاری می‌کنند. آنها بدون محاسبه هزینه‌های فردی پول درآوردن، بر ارزش این کار تاکید می‌کنند. اگرچه این کار حرص و آز به نظر می‌آید، اما در واقع تلاشی است برای رسیدن به احساس امنیت.

معنی این جمله: نیاز به احساس امنیت و آرامش هرگونه مفهوم امنیت مالی را که افراد ثروتمند از آن برخوردار هستند، در خود محو می‌کند و فرومی‌بلعد.

نکته متناقض بحث این است که برای بسیاری از ثروتمندان معتاد به کار، کار سخت احساس تنش کمتری ایجاد می‌کند تا نشستن در خانه. مینتز می‌گوید: «فکر اینکه آنها مجبور شوند در خانه بنشینند و با وابستگان داخل خانه‌شان روز را سپری کنند برایشان وحشتناک است. برای آنها سکوت مرگبار است.»

و اندا والاس، رییس یک مرکز مشاوره‌ای دیگر به نام مجمع رهبری می‌گوید: «به نظر می رسد زنان شاغل معتاد به کار، بیش از مردان قادر به پیاده‌روی هستند. البته نه فقط به این دلیل که می‌خواهند وقت بیشتری را صرف فرزندان خود کنند.»

والاس در سال ۲۰۰۴ از ۶۴زن مدیر ارشد شرکت‌هایی چون بانک آلمان و پرایس واترهاوس کوپرز نظر سنجی به عمل آورد تا بررسی کند چگونه این زنان می‌توانند شغل خود را ترک کنند.

او به دلیل بزرگی دست یافت: «برای زنان به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده است که آنها کاردیگری انجام دهند. اما برای یک مرد انجام یک کار بدون سود مادی پذیرفته نیست.»

به علاوه زنان نسبت به مردان در خارج از فضای کاری ارتباطات بیشتری برای خود ایجاد می‌کنند و همین مساله تغییر محیط را برای آنها آسانتر می‌کند.

البته بی شک برخی از ثروتمندان معتاد به کار از کار خود لذت می‌برند اما به گفته پیتر وایت،‌ معاون مرکز یواس تراست و مدیر عامل پیشین بانک خصوصی سیتی گروپ تفاوتی وجود دارد بین «من شغلم را دوست دارم» با «من نمی‌توان کار دیگری بکنم» فرق آنها در این است که «یکی داوطلب و دیگری چون یک زندانی است.»

وایت به عنوان مشاور مسایل خصوصی سرمایه‌داران و فعال در زمینه اقدامات بشر دوستانه از این زندانی‌ها بسیار دیده است. افرادی که به همه چیز رسیده‌اند اما همچنان خیلی سخت کار می‌کنند و از خود نمی‌پرسند چرا. پاسخ وایت این است: کار جایگزینی می‌شود برای معانی بزرگتری از زندگی آنها. او می‌گوید: «کسی بود که نزد من آمد و گفت من ۴۰ میلیون دلار پول جمع کرده‌ام. فکر می‌کنی این مبلغ کافی است؟» وایت می‌گوید: «منظور او این بود که آیا این مقدار پول برای شادی و امنیت من کافی است؟ پاسخ صحیح این است: خیر. شما نمی‌توانید این چیزها را با ۴۰۰میلیون دلار هم به دست آورید. شما آنچه «کافی» است را در جای غلطی جست‌وجو می‌کنید».