مهران دبیرسپهری
حضرت امیر علیه‌السلام در مناجات خود با پروردگار می فرمایند: خدایا تو بخشنده‌ای و من بخیل، تو رازقی و من مرزوق، تو غنی و من فقیر.

غرض از ارائه بخشی از مناجات یک انسان کامل و ولی خدا آن است که وقتی اولیای الهی خود را در مقابل ذات مقدس الهی اینگونه توصیف می‌کنند ما که شیعه آن بزرگواران هستیم اگر در مقابل عظمت الهی برای خود اعتباری قائل شویم به بیراهه رفته و حق شیعه بودن آن بزرگان را به جا نیاورده‌ایم.
حال تصور کنید که انسان‌های کوچک، حقیر، بخیل و نادان (در قیاس با خداوند متعال) خود را در جایگاه الهی قرار داده و روزی رسان مردم بدانند، طبیعی است که قرار گرفتن در این جایگاه به دلیل جهل ذاتی بشر موجب می‌شود بسیاری از راه‌های روزی‌رسانی خداوند مسدود شود. به عبارت دیگر دولت‌ها اصولا حق ندارند به لحاظ ایجابی خود را در جایگاه متولی رزق و روزی مردم قرار دهند بلکه وظیفه دولت‌ها در این خصوص بیشتر سلبی است یعنی بدانند که چه کارهایی را نباید انجام دهند، کارهایی که موجب مسدود شدن مسیر روزی‌رسانی الهی می‌شود و جالب این که آن مکاتب اقتصادی که این اصل در آنها بیشتر رعایت شده است از نظر اقتصادی هم مردمشان برخوردارتر هستند. البته این معنا منافاتی با تامین‌اجتماعی برای فقرا ندارد بلکه دولت‌ها موظفند حداقل نیازهای آموزشی و تغذیه‌ای فقرا را تامین کنند اما به لحاظ ایجابی وظیفه‌ای در امر اشتغال ندارند. دین مبین اسلام به ما یاد داده است که از اتفاقاتی که در جهان، اتفاق می‌افتد پند گیریم در همین راستا به بیان یک اتفاق طبیعی می‌پردازیم: این اتفاق به حدود یک‌صد سال پیش برمی‌گردد، زمانی که در یکی از ایالات آمریکا دشتی بسیار زیبا وجود داشته که مردمش در تمثیلی اغراق‌گونه آن را همان بهشت وعده داده شده می‌نامیدند ولی تنها مشکل آن را وفور گرگ در آن می‌پنداشتند. به همین دلیل تصمیم به نابودی همه گرگ‌ها گرفتند غافل از آن که بعد از چند سال، آن دشت سرسبز تبدیل به یک بیابان خشک و بی‌آب و علف شد. این موضوع موجب کشف کارکرد زنجیره‌های غذایی و در نهایت پیدایش علمی به نام اکولوژی گردید و معلوم شد که هر‌یک از موجودات زنده دارای کارکردهایی ویژه و عموما نامشخص در یک اکوسیستم هستند و عقل بشری توانایی احاطه علمی بر این کارکردها را به صورت جزئی دارد اما به صورت کلی نه، مگر به شکلی ناقص، زیرا بسیار پیچیده‌تر از آن است که در ابتدا تصور می‌شد چرا که اکوسیستم‌های مختلف نیز دارای تاثیر و تاثر نسبت به هم هستند. مثال فوق دلیل بسیار روشنی بر جهل مطلق بشر در مواقع دخالت او در صنع الهی بوده و تاییدی بر آن نظریه اقتصادی است که تفکر صنعگرا را در اقتصاد، باطل می‌داند. در این نظریه گفته می‌شود که دانش در سطح جامعه و در میان همه مردم پراکنده است و به اصطلاح همه چیز را همگان دانند و تنها روشی که در آن، کل اطلاعات جامعه مورد استفاده قرار می گیرد یا به عبارت دیگر عقل جمعی بر جامعه حاکم می‌شود از طریق به حداقل رسیدن تفکر صنعگرا در میان حاکمان است.
اما در خصوص طراحی الگوهای اجتماعی باید گفت که کاری بسیار پیچیده و نیازمند زمان زیاد برای مشاهده نتایج و بازخوردهای آن است و در عین حال از آنجا که برخی از موضوعات اجتماعی در عصر حاضر کاملا جدید بوده و از روی مستندات گذشته نمی توان درباره آن اظهار نظر کرد، بنابر‌این به نظر می‌رسد در طراحی چنین الگویی به تفکر سلبی نیازمندیم. مثلا اگر هدف از اجرای الگوی مورد بحث، عدالت باشد این که بگوییم فلان ایده، عادلانه است بسیار مشکل‌تر از آن است که بگوییم فلان ایده ناعادلانه است. یعنی نخبگانی که قصد طراحی چنین الگویی را دارند ضمن آن که باید کلیه نظریه‌های بشری را مد نظر قرار دهند اما نباید خود را به لحاظ ایجابی مقید به یکی از آنها کنند البته تقید سلبی لازم است. در این صورت بعد از طراحی الگو می‌توان راجع به این که آیا اجرای چنین نقشه‌ای متضمن اصول عدالت خواهد بود یا نه اظهار نظر کرده و آن را مورد نقد قرار داد. در غیر این صورت ممکن است تعداد بی‌شماری الگو ارائه شود و همگی ادعای انطباق الگوی خود بر عدالت را داشته باشند زیرا بسیار اتفاق می‌افتد که با استناد به سخن حقی باطلی برپا می‌شود. برای توضیح بیشتر لازم است در این خصوص به سه مورد اشاره کنیم. مثلا در بسیاری از کشورها طی دهه‌های اخیر برای آنکه امکانات رفاهی به کلیه اقشار جامعه رسیده و یا بیکاری محو شود به چاپ غیر‌مسوولانه پول و اسکناس مبادرت شد غافل از آنکه بسیاری از اقشار متوسط به پایین جامعه که دسترنج بخش مهمی از عمر خود را پس‌انداز کرده‌اند تا مثلا ثلث انتهایی عمر را بی‌دغدغه مسکن و معاش سپری کنند به دلیل افزایش قیمت‌ها پس انداز خود را محو شده دیدند یا کارآفرینانی که به دلیل هرج و مرج پولی و تورم اصولا وارد عرصه تولید نشده و نمی‌شوند. یعنی در ظاهر، قرار است عدالت اجرا شود ولی در واقع آنچه که اتفاق افتاده ذبح عدالت است. یا این که از طریق وضع قانون، شرایطی را بر کارفرمایان و در ظاهر به نفع کارگران تحمیل می‌کنند و به خیال خود عدالت را اجرا کرده‌اند در صورتی که اگر بررسی شود معلوم می‌شود میلیون‌ها شغلی که می‌توانست ایجاد شود از بین رفته است و یا اینکه به بانک تکلیف می کنیم که باید به فلان کارخانه تسهیلات بدهی در صورتی که اگر بانک آزاد بود چه بسا می‌توانست با همکاری بخش‌خصوصی و با همین تسهیلات، ثروت‌ها و مشاغل بیشتری ایجاد کند.
در اینجا شاید بتوان پاسخی برای سوال ریاست محترم‌جمهور ارائه کنیم که پرسیده بودند دلارهای نفتی را چگونه مصرف کنیم؟ در واقع دلارهای نفتی را به هر شکلی می‌توان مصرف کرد به شرط آن که سه اصل مهم سلبی رعایت شود اول آنکه برای پیشگیری از تورم، رشد نقدینگی حداکثر از سه برابر رشد اقتصادی بیشتر نشود دوم آن که فروش ارز در بازار داخلی به اندازه‌ای باشد که منجر به کاهش نرخ ارز نشود زیرا شغل تعداد زیادی از کارگران وابسته به صادرات است که کاهش نرخ ارز باعث بیکار شدن آنها می‌شود و سوم آنکه این ارزهای نفتی صرف واردات کالاهایی که در داخل به قدر کافی قابلیت تولید دارند، نشود. به عبارت دیگر عدم رعایت سه اصل مزبور ( که نوعی بی‌تقوایی اقتصادی در سطح کلان و نوعی صنعگرایی است) به قربانی شدن عدالت منجر خواهد شد.
فصل جدید کتاب معمای فراوانی نفت را از روز یکشنبه بخوانید.