نگاهی دیگر به تحولات برزیل و ترکیه دکترپویا جبل‌عاملی در ابتدای دهه ۱۳۵۰ و زمانی که ایران می‌رفت تا آبشخور حوادث سرنوشت سازی باشد، روشنفکر اسلامگرای نسل جوان آن زمان - دکتر شریعتی - بر این امر تاکید داشت که خیزش توده‌های مردم تنها به واسطه اختلاف طبقاتی زاده نمی‌شود و نیاز به «خود آگاهی» است. به عبارت دیگر، آگاهی نسبت به طبقه و وضعیت اجتماعی است که می‌تواند موجب خیزش شود، اما نکته‌ای که وجود دارد آن است که خودآگاهی، بدون چارچوب‌های اقتصادی مشخص به‌وجود نمی‌آید. به عبارت دیگر تا حداقل مشخصی از معاش وجود نداشته باشد، استفاده از ابزار و وقت لازم برای ایجاد خودآگاهی رخ نخواهد داد. از همین رو است که بسیاری معتقدند که جنبش‌های مدنی به‌دست طبقه متوسط رخ می‌دهد. البته در زمان کنونی و با وجود دسترسی آسان‌تر و ارزان‌تر به رسانه‌ها دیگر شاید نتوان گفت که جنبش‌های اجتماعی از طبقه متوسط آغاز می‌شوند، اما فارغ از این نکته، باید بر این امر پافشاری کرد که وقتی کشوری توسعه نیافته وارد فرآیند توسعه شود و ارقام رشد اقتصادی بالایی را ثبت کند، امکان تحقق هر دو عامل ایجاد‌کننده خیزش وجود دارد. وقتی رشد سریع اقتصادی رخ می‌دهد، اگرچه همه از رفاه بالاتری برخوردار خواهند شد، اما چون در ابتدای فرآیند توسعه هستیم، برخی از این افزایش رفاه بیشتر سود می‌جویند و این خصلت اقتصاد بازار محور است. در این شرایط هر چند طبقات پایین‌تر از کیفیت زندگی بهتری برخوردار می‌شوند، اما چون دیگرانی هستند که رشد رفاه آنان بیشتر است، اختلاف طبقاتی اوج می‌گیرد. به دیگر سخن با تحقق رشد اقتصادی سریع در کشور‌های توسعه نیافته، اولین عامل خیزش اجتماعی نمایان می‌شود: اختلاف طبقاتی. از سوی دیگر این رشد سریع که به همراه خود رفاه بیشتر را به ارمغان می‌آورد، باعث می‌شود تا با افزایش قدرت خرید، مردم به سمت مصرف کالاهایی بروند که عامل دوم را محقق می‌کند و آن همان «خود آگاهی» است. آنچه می‌تواند نقطه مشترک اعتراض‌های ترکیه و برزیل باشد، همین مساله است. هر دو کشور در سال‌های اخیر، بالاترین ارقام رشد‌ را تجربه کرده اند و شاخص‌ها حکایت از این دارد که رفاه عمومی در این دو کشور به میزان ملموسی بالا رفته و این به معنای آن است که هر دو عامل مورد اشاره برای شکل‌گیری اعتراضات محقق شده است. البته راقم بر آن نیست که تمامی جنبش‌ها را با یک پدیده مشخص توجیه کند، زیرا شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی کشور‌ها با یکدیگر متفاوت است، اما قصد آن است که نشان داده شود، توسعه اقتصادی سریع می‌تواند به گونه‌ای عملی شود که تبعات اجتماعی و اعتراضی را به همراه داشته باشد، در حالی که دولت مستقر تمام تلاش خود را برای وضعیت بهتر زندگی شهروندانش مصروف کرده باشد. این پارادوکس در صحنه عمل در ترکیه و برزیل رخ داده و این اعتراضات متفاوت از آن چیزی است که در بهار عربی شاهدش بوده‌ایم. در اینجا شاید بیش از آنکه بحث جنبش اعتراضی، مطالبه دموکراسی باشد، واکنش به شرایطی است که توسعه اقتصادی پدید آورده است. دولت‌ها چگونه می‌توانند از این پارادوکس عبور کنند؟ آیا واقعا باید از توسعه اقتصادی دوری کنند؟ آیا می‌توان با کمترین تبعات اجتماعی به توسعه یافتگی دست یافت؟ برای پاسخی عملی به این پرسش‌ها، باید دید کشور‌های نوظهور دیگر در این مورد چه خواهند کرد.