بر کسی پوشیده نیست که مقاومت بشار اسد، رییس‌جمهوری سوریه در برابر مخالفانش فقط برای این نیست که از سوی اقلیتی مرکب از اقلیت‌های دیگر حمایت می‌شود، کما اینکه نظام او نیز خود متشکل از گروه‌های اقلیتی است که دست برتر را در تمامی پرونده‌های حساس کشور دارند که در سایه پوشش قومی که مدت‌ها است، حزب بعث از آن استفاده می‌کند توانسته جایگاه خود را در کشور تثبیت کند، بلکه به حمایت تمام عیار جمهوری اسلامی ایران که معتقد است که جنگ سوریه رأس جنگی بزرگ‌تر با پروژه‌ای منطقه‌ای برای تغییر کل منطقه که قضیه فلسطینی آخرین بند آن است، نیز بازمی‌گردد. همچنین به وجود حزب‌الله، که به ایدئولوژی دینی به شدت اعتقاد دارد نیز بستگی دارد، حزب اللهی که با همین دیدگاه اکنون واجب شرعی می‌داند که از اسد و حکومت او دفاع کند. همچنین کمک‌های روسیه و پوتین از اسد که با اسلحه و مهمات و مشاوران سیاسی و نظامی با حمایت ایران ادامه دارد، نیز موثر است. حقیقت این است که در حال حاضر سوریه به ابزاری موثر در روابط روسیه و آمریکا تبدیل شده و مسکو تلاش می‌کند از طریق سوریه میزان قدرت و توانایی خود را به آمریکایی‌ها بفهماند و به واشنگتن بگوید که همچنان صاحب قدرت است و می‌تواند به طور مستقیم و غیرمستقیم از مصالح و هیبت خود در جهان دفاع کند. در این میان از نقش چین و کشورهای بریکس در تقویت مقاومت اسد به رغم تناقضات معنویشان نیز نمی‌توان چشم پوشی کرد. بی شک مقاومت اسد دلایل بسیاری دارد که بارزترین آنها سه مورد است: اول از همه، شکست نخست وزیر اسلام‌گرای ترکیه (اخوانی - محافظه کار) رجب طیب اردوغان که در درک شخصیت اسد و ترکیب حکومت او اشتباه کرد و این مساله باعث شد تا از او اجرای اصلاحاتی را بخواهد که صرفا رضایت مخالفانش را تامین کند و از آمریکایی‌ها نیز دائما می‌خواست که تا قبل از پایان تلاش‌هایش کاری علیه سوریه انجام ندهند.

وقتی که تلاش‌های اردوغان همگی به شکست انجامید از مخالفان اسد خواست که «ارتش» تشکیل دهند و مسلح شوند تا بتوانند اسد را سرنگون کنند. دوم، شکست کشورهای عربی که اکثر آنها می‌خواستند از اسد و حکومت او خلاص شوند، کسی که سال‌ها به آنها و حرکت‌های خجالت آورشان می‌خندید و احیانا آنها را تحقیر می‌کرد. آنها با همین هدف اول خواستار متحدشدن مخالفان سیاسی اسد شدند، سپس به آنها اسلحه دادند، بعد در ایجاد شکاف در آنها کمک کردند و در آخر به خواست آمریکا از دادن سلاح به آنها خودداری کردند. این مساله سبب شد تا ارتش آزاد که توسط مخالفان تشکیل شده بود در میدان نبرد یکی پس از دیگری شکست بخورد و جای آنها را تبهکارانی بگیرند که با سلاح‌هایی که از باندهای قاچاق سلاح دریافت می‌کردند، علیه اسد وارد عمل شدند.

اما دلیل سوم به سیاست‌های در هم و بر هم رییس‌جمهور ابرقدرت جهان، باراک اوباما بازمی‌گردد که تا کنون نتوانسته موضعی که باب میل مخالفان سوری و اکثریت اعراب و بخشی از جامعه جهانی باشد، اتخاذ کند. او اگر در دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا انتخاب شد، برای این بود که تعهد داد از افغانستان و عراق عقب‌نشینی نظامی خواهد کرد و دیگر در آینده به هیچ وجه درگیر جنگی جدید نخواهد شد مگر اینکه واقعا ضرورت به دخالت نظامی وجود داشته باشد، برای اینکه خود را ملزم به بهبود وضعیت اقتصادی آمریکا بعد از بحران بزرگ و خطرناکش کرد. دخالت نظامی به این التزامش آسیب می‌زند. اوباما برای این در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری انتخاب شد که از عراق عقب‌نشینی کرد و تعهد داد که خود را برای خروج از افغانستان آماده کند، به ویژه در حال حاضر که وضعیت اقتصادی کشورش رو به بهبود است، او همچنین وعده داده بود که بر مشکلات داخلی کشورش تمرکز کند. اوباما بارها نسبت به لزوم پایان دادن به وضعیت اسفبار سوریه سخن گفته اما همزمان به دلایل افزایش نفوذ اسلامگرایان بنیادگرای سنی (القاعده و شاخه‌های متمایل به آن) مواضعش را توجیه کرده که همچنان نیز در مورد دخالت در سوریه مردد است. اخیرا هم خود را ملزم به تصمیم کنگره کرد تا همان حمله محدودش نیز جنبه قانونی به خود بگیرد و از یک سو باعث سقوط اسد نشود و از سوی دیگر به حرف خود که گفته بود استفاده از سلاح شیمیایی خط قرمزش است نیز عمل کرده باشد.

آیا می‌توان اردوغان و اوباما و اتحادیه عرب را ملامت کرد که در ابتدا نسبت به سوریه اعلام مسوولیت کردند، بعد هر کدام به نوعی تلاش کردند تا از تعهدی که داده بودند، شانه خالی کنند؟ پاسخ به این سوال هدف این یادداشت نیست، اما واقعیت این است که ضعف اردوغان، تردید اوباما و ناتوانی اعراب و همچنین تصمیم ایران و روسیه همگی سبب شدند تا وضعیت سوریه به اینجا که شاهدیم برسد و در عین‌حال فضایی برای بروز اسلام‌گرایان تکفیری فراهم شود و به صورت چرکین در سوریه ورم کنند. اگر این وضعیت ادامه یابد، واقعیت این است که ایالات متحده خود را ناگزیر می‌یابد که دخالت کند و هزینه‌های سنگین بپردازد و مخاطرات بزرگ را هم بپذیرد، مگر اینکه موفق شود ایران را قانع کند و با آن به توافق برسد. آمریکا می‌تواند سناریوی دیگری نیز پیش ببرد و آن اینکه از وقوع جنگ‌های منطقه‌ای جلوگیری کند تا همه طرف‌های درگیر دریابند که باید از این وضعیت خلاص شوند و از رفتن به سمت جهنم خودداری کنند. کشورهایی که معتقد به حقوق بشر و صلح بشری هستند، چاره‌ای جز قبول این سناریو ندارند.

منبع: النهار/ ترجمه: دیپلماسی ایرانی