این 108 روز کابوس بود

ایسنا نوشت:حامد صداقتی، شمشیر باز ربوده شده که سه روز پیش، پس از ۱۰۸ روز گروگان بودن آزاد شد، درباره آن روزها حرف زد و همه این ساعت‌هایی که گذرانده بود را یک کابوس توصیف کرد. حامد صداقتی روز گذشته وارد تهران شد و بعد از ۱۰۸ روز گروگان‌گیری سر‌انجام خانواده‌اش را از نزدیک دید. ملی‌پوش شمشیربازی ایران در پاسخ به این پرسش که اگر بخواهد خلاصه‌ای از این روزها بگوید چه خواهد گفت؟ تاکید کرد: «کابوس. یک کابوس که نمی‌دانستم چه زمانی تمام می‌شود. کابوسی که خیلی بد شروع شد و خدا را شکر که خوب تمام شد.»

او درباره شب حادثه گفت: «در آن شب افرادی که صورت‌های خود را بسته بودند به ماشین ما حمله کردند. به ما تیراندازی کردند و ما سعی کردیم که فرار کنیم. معلوم بود که آنها اشرار هستند و سعی کردیم فرار کنیم. یک تیر به پای دوست خوبم که در صندلی عقب بود برخورد کرد. ماشین را به گلوله بسته بودند. زمانی که ما را از ماشین خارج کردند، آن دوستم زنده بود. زمانی که ما را بردند تا دو روز قبل که آزاد شدیم، نمی‌دانستم آن دوستمان کشته شده‌‌است. روز گذشته یکی از معتمدین محلی از زبانش خارج شد که آن دوستمان رفته است. آن زمان اولین بار بود که فهمیدم دوستم کشته شده‌ است. در آن روزها به ما گفتند تیر به پایش خورده و بومیان او را به بیمارستان برده‌اند و سالم است. ما خوشحال بودیم که او در رفته است اما حالا فهمیده‌ایم که مرده است.»

صداقتی درباره اینکه چگونه آنها را از جاده خارج کردند؟ گفت: «ما را روی زمین انداختند و دست و پایمان را بستند. سوار ماشین خودشان کردند و بردند. یک ماشین سواری بود که ما چشممان بسته بود و به ارتفاعات بردند. دنبال پول بودند. هدف گرفتن پول بود و به دنبال همین بودند.»

ملی‌پوش شمشیربازی ایران در پاسخ به این پرسش «ایسنا» مبنی‌بر اینکه آیا او و همراهش را مورد ضرب و شتم قرار دادند یا نه؟ گفت: «ضرب و شتم نه به آن اندازه که بتوان نامش را گذاشت. سخت بود، اما ضرب و شتم آنقدر فیزیکی نبود. زهر چشم و درگیری وجود داشت.»

او در پاسخ به پرسش دیگری مبنی‌بر اینکه فکر می‌کرد که آزاد شود؟ گفت: «نه. اینجوری نه. اینکه بدون هیچ خراشی آزاد شوم.»

صداقتی در پاسخ به سوال دیگری مبنی‌بر اینکه آیا چهره این افراد را می‌دیدند یا نه؟ گفت: «نه. حرفه‌ای بودند. چهره‌ها بسته بود و اصلا نمی‌توانستیم آنها را ببینیم.»

او درباره مواد غذایی که در اختیارشان بود به «ایسنا» گفت: «چیزی به ما می‌دادند تا زنده بمانیم. مثل هفت دانه لوبیا و دو قاشق آب همان لوبیا.»

شمشیرباز ایرانی درباره روزی که آزاد شد نیز اضافه کرد: «دو روز بود آب نخورده بودیم. ریش سفیدان منطقه ما را از کوه پایین آوردند. زنجیرها هنوز به پایم بود. خودم با سنگ زدم و شکستم که توانستم قدم بردارم. نیروهای امنیتی در انتظارمان بودند و آزاد شدیم.»