مشرق به نقل از کتاب خاطرات حسن روحانی نوشت: حسن روحانی در اوایل دهه ۴۰ برای ادامه تحصیلات حوزوی خود وارد قم شد. شوخی‌ها و شیطنت‌های وی در دوره طلبگی برای مخاطبان جذابیت خاصی خواهد داشت. او درباره برخی از شیطنت‌ها در دوران طلبگی می‌نویسد: در آن ایام، مسیح مهاجری، طلبه جوانی بود و گویا از سال ۱۳۴۴ به قم آمده بود و مانند من دروس دبیرستانی هم می‌خواند. یک شب در جمع دوستان که ظاهرا مسیح مهاجری هم در آن جمع بود، تصمیم گرفتیم نیمه شب در همه اتاق‌ها را را قفل کنیم که هنگام سحر کسی نتواند از اتاق خارج شود! به این قرار حدود ساعت یک و دو بامداد برخاستیم و در اتاق‌ها را یک به یک و بی‌سر و صدا قفل کردیم و کلید را بالای در اتاق گذاشتیم و به اتاق خود برگشتیم. نزدیک اذان صبح متوجه شدیم که طلبه‌ها از درون اتاق‌، در را تکان می‌دهند و می‌خواهند آن را باز کنند. کم‌کم سروصدای تکان‌دادن در اتاق‌ها و فریاد از همه اتاق‌ها بلند شد و غوغایی در مدرسه به پا شد. سیدمحمد خادم که دید در همه اتاق‌ها قفل شده است، شروع کرد به فحش و ناسزا گفتن. خلاصه ما از اتاق بیرون آمدیم و کمک کردیم تا بالاخره در‌ها باز شد و سروصدا خوابید. در این ماجرا کسی به ما مشکوک نشد هر چند این داستان بعد از چند روز لو رفت و معلوم شد کار ما بوده است! یک شب نیز تصمیم گرفتیم که آفتابه‌های موجود در توالت‌ها را نیمه شب جمع کنیم و در جایی پنهان کنیم. در توالت‌ها شیر آب و شیلنگ نبود و همه مجبور بودند از آفتابه استفاده کنند. نیمه شب آمدیم و همه آفتابه‌ها را جمع کردیم و به پشت بام بردیم. هنگام اذان صبح باز هیاهو و سرو صدا بلند شد و دوباره سیدمحمد خادم با عصبانیت داد و فریاد راه انداخت. خلاصه همه جمع شدند و به‌دنبال آفتابه‌ها به این سو و آن سو می‌رفتند. در آن گیرودار ما هم از اتاق‌هایمان بیرون آمدیم و رفتیم از پشت بام آفتابه‌ها را آوردیم. بالاخره تفریح و سرگرمی طلبه‌های جوان در آن ایام معمولا از این قبیل شوخی‌ها بود.