استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

در سه رویارویی طی شش هفته، کیسینجر توانسته بود وارد تفاهم مخفی با مایر، سادات و اکنون ملک فیصل شود. او [کیسینجر] به مایر در واشنگتن قول داده بود که از طریق یک عقب‌نشینی جزئی زمان بخرد و به این ترتیب شبح خروج کامل را از بین ببرد. به سادات و فیصل هم وعده‌ عقب‌نشینی قابل‌توجه اسرائیل از سینا را - که به سرعت به آن رسید- به‌عنوان اولین مرحله از روندی که بعدا به عقب‌نشینی‌های بزرگ‌تر منجر می‌شد، داده بود. این گواهی بر مهارت‌های دیپلماتیک او بود که با جلب اعتماد هر یک از آنها توانسته بود همه‌ آنها را با رویکرد خود همراه سازد، هرچند انجام تعهدش نسبت به یکی از آنها از پتانسیل ایجاد تنش با دیگران برخوردار بود. درحالی‌که به نظر می‌رسید رهبران عربستان و مصر مایل به شرکت در این بازی ظریف دیپلماتیک هستند، کیسینجر در آستانه‌ کشف این مساله بود که رهبر سوریه چنین نیست.

شنبه ۱۵دسامبر۱۹۷۳ دمشق. راهی که کیسینجر به سمت دمشق طی کرد، نسبت به مسیر رمانتیک و مسیر مقدسی که مسافران در قرون پیشین طی می‌کردند، ساده‌تر بود. آنها از کوه‌های غربی ضد لبنان به دمشق نزدیک شده بودند و از دیدن سرابی درخشان سخن می‌گفتند؛ شهری سفید که در حاشیه‌ای از واحه‌ای سبز با صحرای خشک که تا افق کشیده می‌شد، قرار داشت. «مارک تواین» غزلیاتی درباره‌ شهری به قدمت یک انسان نوشته بود که «زمان را نه با روزها و ماه‌ها و سال‌ها، بلکه با امپراتوری‌هایی که او رشد و شکوفایی و فروریختن و ویرانی‌شان را دیده است، اندازه‌گیری می‌کند.» مسیر کیسینجر از فرودگاه دمشق امکان دیدن چنین منظره‌ای را نداشت؛ زیرا او با یک لیموزین دولتی در امتداد بزرگراهی تاریک و متروک به همراه «عبدالحلیم خدام»، وزیر امور خارجه‌ی ترشرو و بدبین سوریه بود و طی مسیر می‌کرد. چیزی که او متوجه شد جزئیات امنیتی سنگین در کاروان خودرویی‌اش و نگهبانان مسلحی بود که پشت به ماشین او کرده بودند و هر بیست فوت در کنار جاده دیده می‌شدند.

اگر به او اجازه داده می‌شد در شهر رفت‌وآمد کند، واحدهای گروهان‌های دفاعی اسد- گاردهای ویژه- را مشاهده می‌کرد که در بیشتر گوشه و کنارهای خیابان‌ها حضور داشتند و یک تیپ تانک می‌دید که بین مرکز شهر دمشق و کاخ ریاست‌جمهوری در آن نزدیکی اردو زده بود. اگرچه خط مقدم جبهه‌ جدید با اسرائیل تنها در ۳۰کیلومتری جنوب غربی بود؛ اما این نیروها برای محافظت از رژیم اسد در برابر سایر سوری‌هایی که ممکن بود برای جایگزینی او توطئه کنند، آنجا بودند. کیسینجر این دیدار را در شرایط مراوده‌ای می‌دید. اگر سادات و ملک فیصل در استراتژی صلح او همکاری می‌کردند، باید راهی برای تطمیع و کاستن از مخالفت اسد با آنها برای حرکت روبه‌جلو پیدا می‌کرد. مصر مانند یک تخم‌مرغ فابرژه [Fabergé egg: تخم‌مرغ فابرژه تخم‌مرغی نگین‌دار است که توسط خاندان فابرژه، در سن‌پترزبورگ ساخته ‌شده‌اند.

تقریبا تمام آنها تحت نظارت پیتر کارل فابرژه بین سال‌های ۱۸۸۵ و ۱۹۱۷ ساخته شدند] با جواهرات نگین‌دار بود که او می‌خواست از چنگ شوروی خارج کند. سوریه صرفا جواهرات روی لباس بود؛ متحد عرب و ستیزه‌جوی مسکو که تا زمانی که برنامه‌ بازیِ مسکو را مختل نکند، می‌تواند در همین حالت بماند. ملاقات کیسینجر با اسد در کاخ مسکونیِ بدون تزیینات «الروضه»، یک هتل پنج طبقه‌ سابق واقع در محله سرسبز دمشق در خیابان شیک «ابو رومانه» انجام شد. همان‌طور که مترجم اسد آن را توصیف کرد، «کاخ» نامی اشتباه بود؛ زیرا در واقع یک ساختمان قدیمی بود که «نه طرح داشت، نه باغ و نه مطلقا هیچ رنگی.» نمای بیرونی در نتیجه‌ درگیری مسلحانه که منجر به سرنگونی رئیس‌جمهور «امین الحافظ» در سال ۱۹۶۶ شد، خراب شد. یک بالکن وجود داشت که اسد از آن برای خوشامدگویی به هواداران خود استفاده می‌کرد؛ به‌خصوص پس از انتخابات دوره‌ای که در آن به‌طور معمول با کسب بیش از ۹۹درصد آرا به قدرت بازگردانده شد.