استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

با این ‌‌‌حال، هنگامی‌‌‌که یک یا هر دو طرف به این تصمیم برسند که زمان به نفع آنها نیست، مذاکرات ناگزیر سرعت می‌گیرد زیرا مواضع ناسازگار قبلی منجر به انعطاف‌‌‌پذیری بیشتر در یک طرف می‌شود که سپس طرف دیگر را برای پاسخ دادن تحت‌‌‌فشار می‌‌‌گذارد. چنین مساله‌ای در مورد عرفات در مذاکرات صلح اسلو در سال ۱۹۹۳ وجود داشت. وضعیت او به دلیل جانبداری نابخردانه‌‌‌اش از صدام حسین در جنگ خلیج‌‌‌فارس بد شده بود. هنگامی‌‌‌که کویت آزاد شد، کارگران فلسطینی از آنجا و از بسیاری دیگر از کشورهای عربی خلیج‌‌‌فارس اخراج شدند.

این امر باعث کاهش شدید درآمدهای «سازمان آزادی‌‌‌بخش فلسطین» شد، زیرا دولت‌‌‌های خلیج‌‌‌فارس از کارگران فلسطینی مالیات می‌‌‌گرفتند و آن را به «سازمان آزادی‌‌‌بخش فلسطین» پرداخت می‌‌‌کردند. عرفات مجبور شد برخی از «سفارتخانه‌‌‌های» خود را ببندد و یارانه‌‌‌ها را به پیروانش که رگ حیات سیستم حامی پرور او بودند، کاهش دهد. در آن لحظه‌‌‌ یأس، اسحاق رابین برای عرفات طناب نجاتی در قالب پیمان اسلو انداخت که او به‌‌‌سرعت آن را قاپید.رابین نیز عجله داشت زیرا در اولین سال ریاستش به مردمش قول توافق داده بود.

به همین ترتیب، زمانی که اسد به پایان عمر خود نزدیک می‌‌‌شد، در دسامبر ۱۹۹۹، ناگهان به مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه، اطلاع داد که می‌‌‌خواهد یک توافق صلح با اسرائیل منعقد کند و اصرار کرد که این کار «سریع» انجام شود. این کلامی بود که هرگز انتظار نداشتیم از اسد بشنویم. هفت سال پیش از آن بیل کلینتون و وارن کریستوفر به او اطلاع داده بودند که رابین مایل است درخواست او برای عقب‌‌‌نشینی کامل از بلندی‌‌‌های جولان را بپذیرد؛ به شرطی که الزامات و شروط اسرائیل را برآورده کند. پس از ترور رابین، همین پیشنهاد از سوی سه نخست‌‌‌وزیر متوالی اسرائیل به اسد ارائه‌‌‌شده بود: شیمون پرز، بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک. اسد این شرط را به‌‌‌عنوان پیش‌‌‌نیاز موضع مذاکراتی خود قرار داده بود و بااین‌‌‌حال، پس از تحقق آن، او با مجموعه‌‌‌ای از خواسته‌‌‌های اضافی پاسخ داد که نتیجه‌‌‌ آن به هم خوردن مذاکرات بود و عرفات و ملک حسین را قادر می‌‌‌ساخت که از خواسته‌‌‌های خود قبل از معامله با اسرائیل کوتاه بیایند.

اما اسد که می‌‌‌دانست زمانش کوتاه است، ناگهان احساس اضطرار پیدا کرد و «فاروق الشرع»، وزیر امور خارجه‌‌ خود را برای دیداری بی‌‌‌سابقه با ایهود باراک، نخست‌‌‌وزیر اسرائیل، به واشنگتن فرستاد. دستورات الشرع همانا به نتیجه رساندن توافق با پذیرش الزامات معقول اسرائیل برای ترتیبات امنیتی و عادی‌‌‌سازی روابط بود.در نهایت، ما توافق را از دست دادیم زیرا باراک در ابتدا با شروط سرزمینی اسد مخالفت کرد و زمانی که در نهایت آماده‌‌‌ موافقت با آنها شد، دیگر خیلی دیر شده بود. اسد با نزدیک شدن به مرگ خود، تمرکز خویش را بر تامین جانشینی پسرش، بشار، معطوف کرد. برای دیپلمات‌‌‌های آمریکایی، احساس فوریت از سوی یک یا هر دو طرف، یک عنصر اساسی در موفقیت است. زمانی که آشکار شد، باید از لحظه استفاده کرد و به‌‌‌طور کامل از آن بهره برد تا توافق حاصل شود، و این دقیقا همان کاری است که کیسینجر با سادات انجام داد و کلینتون و تیم صلح او، که من بخشی از آن بودم، با اسد و باراک نتوانستند انجام دهند.

در روزهای قبل از ورود کیسینجر به اسوان در ژانویه‌‌‌ ۱۹۷۴، اسماعیل فهمی با سادات بحث کرده بود که دلیلی برای عجله ندارد. او به‌‌‌درستی ارزیابی کرد که روابط ایالات‌‌‌متحده با مصر کلید موفقیت استراتژی کیسینجر برای کاهش نفوذ شوروی در منطقه، تجزیه‌‌‌ اعراب، لغو تحریم نفتی و حفظ منافع اسرائیل بود. با توجه به اینکه سادات چنین «کارت‌‌‌ خال»ی در اختیار داشت، فهمی به او توصیه کرد که با قرار دادن یک ابرقدرت در مقابل ابرقدرت، «بازی ملت‌‌‌ها را انجام دهد»، در حالی که منتظر فشار و افزایش تحریم نفتی بر ایالات‌‌‌متحده و افزایش بسیج طولانی‌‌‌مدت برای کاهش نیازهای اسرائیل است.

او توصیه کرد که سادات به کیسینجر بگوید که به کشورش برود و یک ماه دیگر برگردد. سادات با فهمی شوخی می‌‌‌کرد، اما وقتی کیسینجر رسید، سادات به‌‌‌تنهایی با او ملاقات کرد که باعث ناراحتی فهمی شد و مهلت یک‌‌‌هفته‌‌‌ای را برای توافق تعیین کرد؛ بدون اینکه حتی پیشنهاد جدایی اسرائیل را بشنود. کیسینجر صبح روز بعد با منظره‌‌‌ای زیبا از آب‌‌‌های نیلگون و شن‌‌‌های طلایی که در قاب درختان نخل قرار گرفته بودند و «فلوکا»ها با بادبان‌‌‌های سفیدشان رها شده بودند تا نسیم رود نیل را در آغوش بگیرند، از خواب بیدار شد.این صحنه شبیه نقاشی «رائول دوفی» بود که Regatta at Cowes را کشیده بود.

در پیش‌‌‌زمینه، جزیره‌‌ الفانتین با معبد باستانی خنوم، خدای قوچ کاتاراکت [آبشار]، بر منظره غالب بود.قدمت سکونت در آنجا به سه‌هزار سال قبل بازمی‌گردد. پاپیروسِ آرامی [زبان] حاکی از حضور جامعه‌‌ یهودی در این جزیره در حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد بود. در افق دوردست صحرا آرامگاه آقاخان با نقش برجسته‌‌‌ای باشکوه قرار داشت.کیسینجر به شوخی می‌‌‌گفت که کارکنانش باید به آنجا بروند و ابعاد آن را اندازه بگیرند تا بتواند برای خودش یکی بسازد.

عادت سادات این بود که تا دیروقت کار کند و پس‌‌‌ از آن بخوابد که همین امر برای کیسینجر زمان نادری برای گشت‌‌‌وگذار فراهم می‌‌‌کرد. میزبانان مصری او اصرار داشتند که ابتدا او را به بازدید از «سد بلند اسوان» ببرند. کیسینجر علاقه‌‌‌ چندانی به آن نداشت، اما او هدف سادات را درک می‌‌‌کرد: سادات می‌‌‌خواست نشان دهد که حامی آمریکایی خود را جایگزین حامی شوروی می‌کند. سپس راهنماهایش او [کیسینجر] را به سفر کوتاهی با قایق به معبد زیبا و رمانتیک «ایزیس»، الهه زندگی، مرگ و رستاخیز بردند. هنگام صرف ناهار در ویلا، کیسینجر به سادات توضیح داد که به اسرائیل فشار می‌‌‌آورد تا پیشنهادی را ارائه دهند که وی [کیسینجر] با خود به اسوان بیاورد.

او سه موضوع اصلی را که معتقد بود باید حل شود، تشریح کرد: خط جدایی، محدودیت‌های تسلیحاتی، و تضمین‌‌‌ها و تفاهماتی که باید با این استقرار مجدد نظامی همراه باشد. کیسینجر تصمیم گرفت که الزام دایان مبنی بر «پایان خصومت ورزی‌‌‌ها» را مطرح نکند، که نشان‌‌‌دهنده‌‌ این بود که این پل بسیار دور است. این موضع ثابت کیسینجر در طول مذاکراتش با اسرائیل، مصر و سوریه طی سه سال آینده باقی خواهد ماند. این منعکس‌‌‌کننده‌‌‌ اعتقاد راسخ او بود که اعراب هنوز برای آشتی با اسرائیل آماده نیستند و بنابراین، او باید گام‌‌‌های کوچک خود را تا زمانی که آنها آماده شوند ادامه دهد.