در واقع، ترس از نزدیکی اسرائیل-عربستان ممکن است یکی از عوامل اصلی حمله‌ حماس در ۷اکتبر بوده باشد. این جنگ، ولیعهد عربستان، محمد بن‌سلمان را (که با نام MBS نیز شناخته می‌شود) حداقل در کوتاه‌مدت در موقعیت دشواری قرار می‌دهد. ولیعهد عربستان خواهان ثبات منطقه‌ای است که این امر کار را او  به‌منظور دستیابی به هدف خود برای تنوع بخشیدن به اقتصاد عربستان و کاهش اتکای آن به صادرات نفت آسان‌تر می‌کند. خشونت وحشتناک جاری و تهدیدهای مربوط به تشدید تنش، پیشرفت او را در این جبهه با تهدید مواجه می‌کند. بن‌سلمان اکنون با فشارهای رقابتی در داخل و خارج از کشور مواجه است؛ از یک‌سو رهبران آمریکایی و اروپایی از عربستان می‌خواهند نقش رهبری را در غزه پس از حماس ایفا کند و از سوی دیگر، گروه‌های داخلی و منطقه‌ای از ریاض می‌خواهند که فعالانه‌تر از فلسطینی‌ها در لحظاتی که به آن نیاز دارند، حمایت کند. هر دو طرف کشمکش، احتمالا ناامید خواهند شد. عربستان سعودی نه توانایی و نه تمایل دارد که در غزه پس از جنگ، چکمه‌های سربازانش را روی زمین بگذارد یا به‌طور گسترده بازسازی غزه را تامین مالی کند. همچنین هیچ تمایلی برای استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارد، مانند توانایی خود در کاهش تولید نفت یا صادرات برای اعمال فشار بر اسرائیل و ایالات‌متحده، نشان نداده است. اگرچه توافق اسرائیل و عربستان در حال حاضر از روی میز خارج شده است، اما انگیزه‌هایی که عربستان سعودی را به فکر به رسمیت شناختن اسرائیل انداخت، از بین نرفته است. اهداف بلندپروازانه‌ اقتصادی ولیعهد برای عربستان سعودی، تنها در یک خاورمیانه باثبات و با روابط قوی با ایالات‌متحده قابل‌دستیابی است.

 یک گام به‌پیش، دو گام به پس

پیش از حمله‌ غافلگیرانه‌ حماس به اسرائیل، دولت بایدن گام‌های قابل‌توجهی در تلاش‌های خود برای میانجی‌گری با عربستان سعودی برای به رسمیت شناختن اسرائیل برداشته بود. موانع مهمی بر سر راه معامله وجود داشت؛ یعنی منافع متفاوت سه طرف. سعودی‌ها خواستار اقدامات محسوس اسرائیل برای بهبود چشم‌انداز سیاسی تشکیلات خودگردان فلسطین و حداقل، امکان مذاکره به‌سوی راه‌حل دو دولتی بودند.

با توجه به ترکیب راست افراطی دولت اسرائیل، چنین اقداماتی بعید بود. خواسته‌های ریاض از ایالات‌متحده، از جمله ضمانت امنیتی رسمی و کمک در ساختن زیرساخت‌های هسته‌ای غیرنظامی عربستان، بدون پادمان‌هایی که واشنگتن از شرکای قبلی خواسته است، نیز قابل‌دسترسی بود. بااین‌حال، احساس پیشرفت وجود داشت. کمتر از سه هفته قبل از حمله‌ حماس، ولیعهد به فاکس‌نیوز گفت که «هر روز به توافق نزدیک‌تر می‌شویم.» ممکن است این‌طور بوده باشد؛ اما مساله‌ فلسطین همیشه یک مانع ایجاد می‌کرد. اگرچه تابوی کشورهای حاشیه‌ خلیج‌فارس علیه روابط با اسرائیل در سال‌های اخیر از بین رفته است، اما افکار عمومی عرب همچنان به موضوع فلسطین اهمیت می‌دهند.

در نتیجه، رهبران عرب باید حداقل به‌ظاهر همین کار را انجام دهند یا کاری کنند که این‌گونه به نظر برسد حتی قبل از جنگ، عربستان سعودی سیگنال‌هایی داد [مبنی بر این]که اسرائیل باید کار اساسی درباره مساله فلسطین به‌عنوان پیش‌نیاز عادی‌سازی انجام دهد. در ماه اوت، درحالی‌که مذاکرات با اسرائیل در حال پیشرفت بود، عربستان سعودی اولین سفیر خود را برای فلسطینیان منصوب کرد؛ ژستی که توسط بسیاری به‌عنوان نمایش تعهد ریاض به فشار بر اسرائیل برای دادن ضمانت‌هایی به نمایندگی از طرف فلسطینی‌ها تفسیر شد. برای دستیابی به نزدیکی با ریاض، اسرائیل باید بیش از آنچه پیش از «توافق ابراهیم» انجام داده است، انجام دهد؛ توافق ابراهیم مجموعه‌ای از توافقات عادی‌سازی بین اسرائیل و بحرین، مراکش، سودان و امارات متحده عربی در سال‌های ۲۰۲۱- ۲۰۲۰ بود. به‌عنوان بخشی از این قراردادها، اسرائیل موافقت کرده بود طرح‌هایی را که برای الحاق ۳۰درصد از کرانه باختری ارائه کرده بود، کنار بگذارد و حاکمیت خود را بر سرزمین‌هایی که در حال حاضر اشغال کرده است، گسترش دهد؛ اقدامی که عملا چشم‌انداز راه‌حل دو دولتی را از بین می‌برد. اقدامات متعادلی مانند این دیگر کافی نخواهد بود. تلفات وحشتناکی که حمله‌ نظامی اسرائیل به غزه بر غیرنظامیان فلسطینی وارد آورده، این وضعیت را پیچیده‌تر کرده است. تا زمانی که اسرائیل درگیر غزه است و افکار عمومی عرب برای حمایت از فلسطینی‌ها بسیج می‌شود، توافق اسرائیل و عربستان ایده‌ تحقق‌نیافتنی است. حتی تمایل عربستان سعودی به در نظر گرفتن توافق با اسرائیل، منعکس‌کننده‌ تغییر گسترده‌تری در سیاست خارجی این کشور بود. وقتی‌که محمد بن‌سلمان با به قدرت رسیدن پدرش در سال۲۰۱۵، وارد عرصه‌ قدرت در کشورش شد، عربستان را در مسیری بلندپروازانه برای تغییر اقتصادی قرار داد و شروع به نشان دادن قدرت و نفوذ خود در سراسر منطقه کرد؛ آن هم اغلب با هدف مقابله با رقیب اصلی خود یعنی ایران. بن‌سلمان در اتحاد با امارات متحده‌ عربی، جنگی را برای زمین‌گیر کردن قدرت جنبش حوثی‌ها در یمن به راه انداخت.

او تحریم  قطر را به‌دلیل حمایت این کشور از گروه‌های اسلام‌گرای سنی از جمله حماس سازمان‌دهی کرد. هنگامی‌که سعد حریری، نخست‌وزیر وقت لبنان، در سال۲۰۱۷ از ریاض بازدید کرد، بن‌سلمان او را مجبور کرد تا از سمت خود استعفا کند، به این امید که بحران سیاسی در لبنان به متحد ایران، حزب‌الله، آسیب برساند. (حریری پس از بازگشت به خانه استعفای خود را لغو کرد). بن‌سلمان سخنان تندوتیز خود را نسبت به تهران تقویت کرد. وی با بیان اینکه ایران به دنبال تسلط بر اماکن مقدس اسلامی در عربستان است، گفت: «ما منتظر نبرد در عربستان سعودی نخواهیم ماند. در عوض، ما کاری خواهیم کرد که نبرد در داخل ایران باشد نه در عربستان سعودی.» مهم‌تر از همه برای آمریکایی‌ها، او در سال۲۰۱۸ دستور قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار مخالف سعودی را که مقیم آمریکا بود، در جریان مراجعه خاشقجی به کنسولگری عربستان در استانبول صادر کرد. موضع تهاجمی بین‌المللی بن سلمان از بسیاری جهات نتیجه‌ معکوس داشت و نتوانست به دشمنانش آسیب برساند؛ درحالی‌که حامیان بین‌المللی‌اش از جمله جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده را از خود راند.

بایدن در کوران رقابت‌های ریاست جمهوری۲۰۲۰ وعده داد ریاض را به یک «کشور مطرود» بین‌المللی تبدیل کند (دنیای اقتصاد در مقاله‌ای با عنوان «فصل سرد ریاض-واشنگتن» که به قلم گریگوری گاز، نویسنده همین مقاله، نوشته شد و در ۱۱دی‌ماه۱۴۰۱ انتشار یافت به این مساله پرداخته بود).

در پی این واکنش‌ها، ریاض در چند سال اخیر رویکرد منطقه‌ای خود را تغییر داده و بر گفت‌وگو و جست‌وجوی ثبات تاکید کرده است. آتش‌بس با حوثی‌ها در یمن اساسا بیش از یک سال و نیم  است که ادامه یافته  و تحریم قطر به رهبری عربستان نیز  در اوایل سال۲۰۲۱ پایان یافت. مهم‌تر از همه، عربستان سعودی برای ازسرگیری روابط دیپلماتیک با ایران در سال جاری به‌سوی چینی‌ها روی آورد. همه‌ اینها به نام برنامه‌ اصلاحات اقتصادی بن‌سلمان- یا همان چشم‌انداز۲۰۳۰ - انجام شد که هدف آن تنوع بخشیدن به اقتصاد عربستان و کاهش وابستگی به صادرات نفت است. ریاض بر نیاز به ثبات منطقه‌ای برای تقویت سرمایه‌گذاری خارجی، ادغام منطقه‌ای و توسعه اقتصادی مدنظر خود تاکید کرده است. در چنین شرایطی بود که میانجی‌گری آمریکا بین اسرائیل و عربستان سعودی پیش رفت.

 سیاست حفظ فاصله

امیدهای عربستان سعودی برای ثبات منطقه در راستای توسعه‌‌ اقتصادی در ۷اکتبر از بین رفت. ریاض علاقه چندانی به حماس که این بحران را ایجاد کرد، ندارد. سعودی‌ها از دستاوردهای سیاسی زیرشاخه‌های اخوان‌المسلمین در مصر، تونس و جاهای دیگر طی بهار عربی می‌ترسیدند و با آنها مخالف بودند. حماس هم شاخه‌ فلسطینی اخوان است. از سوی دیگر، سعودی‌ها نمی‌توانستند کنار بایستند و تنها نظاره‌گر باشند (یا بدتر از آن، به مذاکره با اسرائیل ادامه دهند) درحالی‌که اسرائیلی‌ها ، فلسطینی‌ها را در غزه تار و مار می‌کنند. ریاض علاقه‌مند به پایان دادن به درگیری‌ها و پیشرفت به‌سوی حل‌وفصل مسالمت‌آمیز مساله‌ اسرائیل و فلسطین است؛ اما اهرم‌های کمی دارد که با آنها بتواند (یا خواهد توانست) برای پیشبرد این هدف در حال حاضر استفاده کند. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه‌ ایالات‌متحده و تعدادی از مفسران آمریکایی پیشنهاد کرده‌اند که کشورهای عربی می‌توانند در اداره‌ غزه پس از جنگ نقش داشته باشند. گفت‌وگوهای دیپلماتیک در این راستا آغاز شده است. بلندپروازانه‌ترین پیشنهادها از عربستان می‌خواهد به پرسنل نظامی و اداری برای اداره‌ غزه در دوران پس از جنگ کمک کند.

پیشنهادهای ساده‌تر همچنان نقش تامین مالی بازسازی غزه را به سعودی‌ها محول می‌کند؛ اما ریاض اجازه نخواهد داد که به‌عنوان پاک‌سازی‌کننده‌ افتضاحات اسرائیل در غزه دیده شود. نیروهای امنیت داخلی عربستان هیچ تجربه‌ای در خارج از مرزهای خود ندارند. عملکرد ضعیف ارتش سعودی در یمن توصیه‌ای برای استقرار آن در جاهای دیگر نیست. نیروهای سعودی هرگز به‌عنوان حافظ صلح زیر پرچم سازمان ملل عمل نکرده‌اند. این احتمال وجود دارد که عربستان سعودی مایل به ایفای نقش مالی در یک دولت انتقالی مورد تایید سازمان ملل باشد که به بازگرداندن کنترل تشکیلات خودگردان فلسطین در غزه منجر شود. بااین‌حال، این نقش شبیه قراردادهای مربوط به کمک‌های گذشته‌ عربستان نیست که به انباشت پول نقد برای مشتریان مطلوب می‌رسید. ریاض در مذاکرات اخیر با مصر‌ که از کمبود نقدینگی رنج می‌برد، تصریح کرده که فرصت‌های سرمایه‌گذاری را به انتقال پول نقد ترجیح می‌دهد. رویکرد سعودی به غزه نیز مشابه خواهد بود، مگر اینکه ایالات‌متحده بخواهد معامله را با آن نوع از دستاوردهای دیپلماتیک که ریاض از واشنگتن در ازای نزدیک شدن به اسرائیل به دنبال آن بود، شیرین‌تر و جذاب‌تر کند.

 نفع به‌جای سیاست

پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال۱۹۷۳ که به جنگ یوم کیپور نیز معروف است، عربستان سعودی و سایر تولیدکنندگان نفت عرب، تحریم نفتی را علیه ایالات‌متحده اعمال کردند تا واشنگتن را به‌دلیل حمایتش از اسرائیل مجازات کنند. تحریم و کاهش تولید نفت توسط سعودی‌ها و دیگران باعث شد قیمت نفت چهار برابر شود؛ دوره‌ای که در ایالات‌متحده با تصویر صف‌های طولانی در پمپ‌بنزین‌ها تداعی می‌شود. بانک جهانی، آژانس بین‌المللی انرژی و رهبران مالی از جمله «جیمی دیمون»، مدیر اجرایی «جی‌پی مورگان چیس»، از جمله کسانی هستند که هشدار می‌دهند یک بحران جدید نفتی که یادآور شوک سال‌های ۱۹۷۴-۱۹۷۳ است، ممکن است در افق نمایان شود. این نگرانی‌ها غلوآمیز است تا حدی به این دلیل که بر درک نادرست از آنچه در سال۱۹۷۳ اتفاق افتاد، متکی است. برخلاف افسانه‌ای که درباره‌ آن وجود دارد، تحریم فخرآمیز تاثیر چندانی نداشت. شرکت‌های بزرگ نفتی صرفا عرضه خود را به منابع دیگر مانند آمریکای جنوبی، غرب آفریقا و ایران تغییر دادند. صف‌های طولانی در پمپ‌بنزین‌های ایالات‌متحده بیشتر به کنترل قیمت‌ها، مقررات تخصیص و وحشت مصرف‌کنندگان مربوط می‌شود تا کمبود قابل‌توجه در سطح ملی. قیمت نفت افزایش یافت؛ زیرا کاهش تولید اعراب در ماه‌های آخر سال۱۹۷۳ بازارها را به وحشت انداخت؛ هرچند بعدتر آشکار شد که عرضه‌ کلی نفت جهان  چندان تحت‌تاثیر قرار نگرفته است. وحشت ایجادشده توسط تولیدکنندگان نفت عرب که قدرت خود را نشان می‌دادند برای بالا بردن قیمت‌ها کافی بود. تعادل یکنواخت بین عرضه جهانی نفت و تقاضای جهانی به حفظ قیمت‌ها برای بقیه دهه کمک کرد، قبل از اینکه انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ باعث شوک دوم قیمتی شود. حتی اگر سیاستگذاران و رهبران کسب‌وکار تحت تعقیب شبح تحریم باشند، باید از این واقعیت که شرایط امروز بسیار متفاوت از شرایط سال۱۹۷۳ است، آسوده‌خاطر شوند. جنگ یوم کیپور، شبیه امروز نیست. در آن زمان، عربستان سعودی از نزدیک با مصر و سوریه، دشمنان اصلی اسرائیل در جنگ یوم کیپور همسو بود؛ در حالی که  با حماس چنین نیست. در سال۱۹۷۳، سعودی‌ها حاضر بودند برای حمایت از انور سادات، رئیس‌جمهور مصر که به خصومت کشورش با ریاض پایان داده بود، ریسک‌های بزرگی انجام دهند.

امروز سعودی‌ها هیچ احساس همبستگی با حماس، شاخه‌ اخوان‌المسلمین متحد با ایران ندارند. برخی ناظران نگران کاهش تولید هستند؛ اما سعودی‌ها از اواخر سال۲۰۲۲ تولید خود را تقریبا دومیلیون بشکه در روز کاهش داده‌اند تا بتوانند قیمت‌ها را افزایش دهند. (این تلاش‌ها تاثیر چندانی نداشته است؛ قیمت‌ها در حال حاضر در محدوده۸۰ تا ۸۵دلار در هر بشکه است که بسیار کمتر از ۱۰۰دلار در هر بشکه است که در تابستان پیش بینی شده بود.) ریاض از کاهش بیشتر تولید سود نخواهد برد و بعید است این مساله به عربستان سعودی اهرم فشار بدهد و مصرف‌کنندگان را نه‌تنها در ایالات‌متحده بلکه در چین نیز از خود دور کند. مهم‌تر از همه، بن‌سلمان هیچ علاقه‌ای به این ندارد که عربستان سعودی به‌عنوان مکانی تلقی شود که در آن سیاست بر سود غلبه دارد؛ به‌ویژه با توجه به اینکه هدف اصلی او تحول اقتصادی کشورش است. بن‌سلمان تعهد خود را به دستیابی به این هدف حتی در میان آشفتگی فعلی نشان داده است: در اواخر اکتبر، با انتشار اخبار وحشتناکی از غزه، عربستان سعودی کنفرانس سالانه «ابتکار سرمایه‌گذاری آینده» خود را که با حضور چهره‌های برجسته مالی از سراسر دنیا برگزار شد، ادامه داد.

بن‌سلمان می‌خواهد به‌عنوان یک شریک اقتصادی قابل‌اعتماد دیده شود، نه یک اخلالگر که یک «سلاح نفتی» را در دست دارد.

 ایفای بازی طولانی

بحران غزه مانند تمام بحران‌ها پایان خواهد یافت. این به‌احتمال‌زیاد ماه‌ها – و نه هفته‌ها- طول می‌کشد و هرگونه تلاش دیپلماتیک دیگر در خاورمیانه را متوقف می‌کند. تا زمانی که سربازان اسرائیلی در غزه هستند، شانس بازیابی شتاب در گفت‌وگوهای غیرمستقیم اسرائیل-عربستان با میانجی‌گری دولت بایدن بسیار کم است. اما عواملی که این مذاکرات را هدایت کردند، تغییر نکرده است. اسرائیل بسیار دوست دارد که روابط نزدیک‌تری با عربستان سعودی داشته باشد. سعودی‌ها مایلند بتوانند از اقتصاد پویای اسرائیل بهره ببرند، همان‌طور که امارات متحده عربی از زمان امضای توافق‌نامه ابراهیم تاکنون از آن بهره برده است. هم اسرائیل و هم عربستان سعودی همچنان ایران را به‌عنوان یک تهدید منطقه‌ای می‌بینند و برای دستیابی به روابط اقتصادی نزدیک‌تر، به دنبال وزنه تعادل استراتژیک هستند. عربستان خواستار این است که اسرائیل گام‌های ملموسی برای غزه و تشکیل کشور فلسطین بردارد. اگر جنگ در غزه پایان یابد، احتمال بازگشت به میز مذاکره بیشتر است. در این زمینه، یادآوری این نکته مهم است که هر توافق عربی با اسرائیل، در بطن خود، یک توافق عربی با ایالات‌متحده بوده است.

این درباره معاهده صلح مصر و اسرائیل در سال۱۹۷۹ نیز صدق می‌کند که در را به روی کمک‌های خارجی و نظامی ایالات‌متحده به مصر گشود؛ برای توافق صلح اسرائیل و اردن در سال۱۹۹۴ صدق می‌کند که اردن را پس از حمایت از صدام حسین در جنگ خلیج‌فارس ۱۹۹۱-۱۹۹۰ زیر الطاف واشنگتن بازگرداند و برای توافق‌نامه ابراهیم در سال۲۰۲۱- ۲۰۲۰ صدق می‌کند که شامل به رسمیت شناختن الحاق صحرای غربی به مراکش از سوی آمریکا، کنار گذاشتن سودان به‌عنوان دولت حامی تروریسم و وعده‌ دولت ترامپ مبنی بر این بود که امارات می‌تواند جت‌های جنگنده اف-۳۵ بخرد (تعهدی که بعدتر توسط دولت بایدن به تعویق افتاد). چشم‌انداز دریافت این نوع مزایا برای عربستان سعودی جذاب خواهد بود، صرف‌نظر از آنچه در اسرائیل و غزه رخ می‌دهد. بازگشت نهایی به گفت‌وگوهای اسرائیل - عربستان همچنین به معنای بازگشت به مذاکرات ایالات‌متحده - عربستان درباره فهرست آرزوهای ریاض خواهد بود: یک تضمین امنیتی و حمایت ایالات‌متحده از توسعه‌ هسته‌ای عربستان بدون محدودیت‌های پادمانی که واشنگتن بر دیگران اعمال کرده است. «اگر» و «زمانی که» ایالات‌متحده بتواند بر دیپلماسی اسرائیل-سعودی تمرکز کند، برایش مهم است که ببیند آیا جایزه‌ عادی‌سازی بین اسرائیل - عربستان ارزش هزینه‌ تعهدات نظامی جدید ایالات‌متحده و خطر بیشتر گسترش سلاح‌های هسته‌ای در منطقه را دارد یا خیر؟ بااین‌حال، در حال حاضر، واشنگتن می‌تواند چنین نگرانی‌هایی را کنار بگذارد: تا زمانی که درگیری در غزه ادامه داشته باشد، توافق اسرائیل - عربستان روی یخ باقی خواهد ماند.