04-04

مسیر پادشاه، و وجدان او، اکنون روشن بود. در رباط، او یک سخنرانی پرشور درباره مسوولیت تاریخی اردن در قبال کرانه باختری ایراد کرد. او توضیح داد که استراتژی او بازیابی کرانه‌ باختری و سپس اجازه دادن به فلسطینی‌ها برای تعیین آینده خود بوده است. اما اگر اعراب تصمیم می‌گرفتند که این مسوولیت را به «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بسپارند، در این صورت، او عقب‌نشینی و آن را به عرفات واگذار می‌کند. هنگامی‌که سادات، ملک فیصل و ملک حسن از قطعنامه‌ای حمایت کردند که «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» را «تنها نماینده‌ قانونی مردم فلسطین» اعلام کرد و حق آن را برای ایجاد یک اقتدار یا مرجعیت ملی در هر بخشی از فلسطینِ آزادشده تایید کرد، پادشاه به این قطعنامه رای داد و مورد تشویق ایستاده‌ حضار قرار گرفت. به‌جای متقاعد کردن اسرائیل برای جدایی از کرانه باختری، پادشاه مجبور شده بود خودش این کار را انجام دهد. او دیگر نمی‌توانست مسوولیت فلسطینیان آنجا را بر عهده بگیرد. ازاین‌پس، اگر قرار بود مذاکراتی با اسرائیل بر سر کرانه باختری انجام شود، «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» در آن شرکت خواهد کرد. با وجود تلاش‌های مکرر در طول سال‌ها، عمدتا توسط شیمون پرز، گزینه اردن هرگز احیا نشد.

ثابت شد که پیش‌بینی کیسینجر درست بود. شکست در پیگیری توافق‌نامه جدایی اسرائیل-اردن در سال۱۹۷۴ منجر به کنترل «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بر این موضوع از آن نقطه به بعد شد. سیزده سال بعد، رابین به‌عنوان وزیر دفاع مجبور شد قیام طولانی‌مدت فلسطینیان در کرانه باختری و غزه را سرکوب کند. هنگامی‌که در سال۱۹۹۲ او بار دیگر نخست‌وزیر شد، به این نتیجه رسید که اسرائیل چاره‌ای جز تعامل مستقیم با «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» ندارد. از قضا، در معاهده اسلو، رابین همان پیشنهادی را که مایر و آلون در سال۱۹۷۴ به ملک حسین ارائه کرده بودند، به یاسر عرفات ارائه می‌کرد: منطقه‌ای محصور در اریحا که سپس با مرحله دومی دنبال شد که در آن عرفات کنترل شهرها و روستاهای پرجمعیت کرانه‌ی باختری را به‌دست می‌آورد. درحالی‌که در سال۱۹۷۴ پادشاه آن پیشنهاد اسرائیل را نپذیرفت، ۱۹سال بعد عرفات مشروعیت و حمایت کامل ایالات‌متحده را برای انجام این کار داشت.

رابین و حسین با استفاده از پوشش سیاسی امضای معاهده اسلو توسط عرفات در سپتامبر۱۹۹۳، وارد مذاکرات مخفیانه صلح شدند. این امر با امضای معاهده صلح اسرائیل - اردن در «وادی عربه» در ۲۶اکتبر۱۹۹۴، 20سال پس از نشست رباط، به اوج خود رسید. درحالی‌که آن معاهده صلح به تضمین دوام حکومت هاشمی در کرانه شرقی کمک کرد، کنترل «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بر مناطق پرجمعیت کرانه باختری برای فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها فاجعه‌بار بود. قیام دوم فلسطینی‌ها در سال۲۰۰۰ - که عرفات هیچ کاری برای متوقف کردن آن انجام نداد و اسرائیل هم هر کاری که توانست برای سرکوب آن انجام داد- جان هزاران نفر را از هر دو طرف گرفت و همراه با فعالیت شهرک‌سازی اسرائیل، اعتماد لازم برای آشتی اسرائیل-فلسطین را از بین برد.

آیا اگر کیسینجر در سال۱۹۷۴ گزینه اردن را به‌طور جدی دنبال می‌کرد، مسیر تاریخ تغییر می‌کرد؟ «سیمچا دینیتز» به‌یقین چنین فکر می‌کرد. او در خاطرات منتشرنشده‌اش از کیسینجر انتقاد می‌کند که نتوانسته اسرائیل را به همکاری با اردن به‌عنوان نماینده فلسطینی‌ها سوق دهد؛ موضعی غیرعادی برای سفیر اسرائیل در ایالات‌متحده که مسوولیتش دفع فشارهای آمریکا بود. اما دینیتز دریافت که تنها ایالات‌متحده می‌تواند بن‌بست سیاسی داخلی اسرائیل درباره چنین پیامدهای استراتژیکی را برای دولت یهود بشکند. شکی نیست که شرایط سیاسی اسرائیل و ایالات‌متحده در آن زمان کار را پیچیده می‌کرد. دشمنی فلسطینیان با پادشاه به‌دلیل طرد «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» از لبنان از سوی او پس از آغاز شورش عرفات علیه حکومت وی در سال۱۹۷۰، چالش گسترش کنترل او بر جمعیت کرانه باختری را دشوار می‌کرد. اگر کیسینجر سعی می‌کرد تلاش‌های خود را بر پادشاه اردن متمرکز کند، ‌باید در برابر آژیر سادات مقاومت می‌کرد. او همچنین باید بر نیاز حسین به اطمینان درباره وضعیت نهایی کرانه باختری غلبه می‌کرد. پادشاه باید به دنبال تضمین ایالات‌متحده باشد که اسرائیل از کرانه باختری و بیت‌المقدس شرقی عربی عقب‌نشینی می‌کند؛ امری که کیسینجر در برابر ارائه آن مقاومت می‌کرد.

بااین‌حال، همان‌طور که نشان داده‌ام، فرصت دوبار در سال۱۹۷۴ خود را نشان داد. در هر دو مورد، اسرائیلی‌ها مایل به تعامل بودند و حتی انعطاف‌پذیری‌هایی هم نشان دادند و اردنی‌ها فقط به کیسینجر التماس می‌کردند که وارد تعامل شود. او می‌توانست به‌راحتی میل ملک حسین برای دانستن نتیجه نهایی را همان‌طور که با اسد و سادات انجام داده بود، خنثی کند. ملک حسین اهرم بسیار کمتری نسبت به آنها داشت. او می‌توانست با دنبال کردن یک استراتژی دو مسیره یا دو طرفه، بی شکیبایی سادات را مدیریت کند و بررسی کند که کدام‌یک گشایش بهتری را ارائه می‌دهد، همه طرف‌ها را در برابر یکدیگر بازی می‌دهد و از تحرک در یک مسیر برای ایجاد پیشرفت در مسیر دیگر استفاده می‌کرد. به‌طور خلاصه، او می‌توانست کاری را که کیسینجر به بهترین شکل انجام داد و مطمئنا بهتر از هر کس دیگری هم انجام می‌داد، انجام دهد. شاید میانه‌روی و تعهد عمیق ملک حسین به صلح با اسرائیل و همچنین احیا و به‌کارگیری نهادهای دولتی مبتنی بر دولت خودش در کرانه باختری، می‌توانست نتیجه بهتری برای فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها با تلفات جانی بسیار کمتر داشته باشد.