استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

کیسینجر در گزارش به فورد درباره این مذاکرات، استدلال کرد که هیچ‌یک از این تعهدات سیاسی خط‌مشی ایالات‌متحده را تغییر نداد. دادن «اهمیت زیاد» به موضع اسرائیل مستلزم پذیرش آن از سوی ایالات‌ متحده نیست. آیا نامه‌ای از یک رئیس‌جمهور، رئیس‌جمهور بعدی را مقید می‌کند؟ این چندان مشابهتی با قوانین تصویب‌شده توسط هر دو مجلس کنگره و تبدیل آن به قانون نداشت. با این ‌حال، اسرائیلی‌ها برای چنین نامه‌هایی از سوی ریاست‌جمهوری اهمیت زیادی قائل هستند.

در زمینه عقب‌نشینیِ یک‌جانبه اسرائیل از غزه، رئیس‌جمهور جورج دبلیو بوش در ۱۴آوریل۲۰۰۴ به نخست‌وزیر آریل شارون نوشت که «با توجه به واقعیت‌های جدید و ملموسِ روی زمین، از جمله مراکز عمده جمعیتی موجود اسرائیل، غیرواقعی است که انتظار... بازگشت کامل و تمام و کمال به خطوط آتش‌بس سال۱۹۴۹ داشته باشیم.» این عبارت توسط اسرائیل به‌عنوان تضمین رسمی تعبیر شد که ایالات‌متحده از اسرائیل نخواهد خواست به مرزهای۱۹۶۷ در کرانه باختری بازگردد و اینکه بلوک‌های بزرگ شهرک‌سازی «واقعیت‌های جدید در زمین» در اسرائیل در هرگونه توافق نهایی با فلسطینی‌ها گنجانده خواهند شد.

بااین‌حال، زمانی که نخست‌وزیر نتانیاهو سعی کرد از نامه بوش برای مقید کردن دولت اوباما استفاده کند، هیلاری کلینتون (وزیر امور خارجه) اعلام کرد که «با نگاه به تاریخ دولت بوش، هیچ توافق غیررسمی یا قابل اجرایی وجود نداشت.» اوباما متعاقبا اعلام کرد که «مرزهای اسرائیل و فلسطین باید بر اساس خطوط۱۹۶۷ با مبادلات مورد توافق طرفین باشد» و به این ترتیب سیاست ایالات ‌متحده را کم‌وبیش به‌جایی که قبل از نامه‌ بوش بود، بازگرداند. این موضوع برای کیسینجر بحث‌برانگیز بود؛ زیرا او قصدی برای دستیابی به توافق نهاییِ صلحِ اسرائیل - سوریه نداشت. معلوم شد برای رابین هم بحث‌انگیز است. هجده‌سال بعد وقتی دوباره با سوری‌ها مذاکره کرد، پیشنهاد کرد که به‌طور کامل از بلندی‌های جولان عقب‌نشینی کنند.

پس چرا رابین و دیگر رهبران اسرائیلی برای تضمین این تعهدات درصورتی‌که دولت ایالات‌متحده را مقید نسازند سخت تلاش کردند؟ تا حدی، آنها در لحظه تصمیم‌گیری برای کابینه‌ اسرائیل، زمانی که در حال بررسی خروج است، به یک هدف سیاسی داخلی مفید نیاز داشتند. وزرای کابینه باید از تقاضای بعدی برای امتیازات ارضی هراس داشته باشند و به دنبال تعهد ایالات‌متحده به‌عنوان بیمه در برابر آن باشند. این تضمین‌ها همچنین نشان‌دهنده‌ روابط وابسته بین اسرائیل و ایالات‌متحده است. از آنجا ‌که رهبران اسرائیل می‌دانند که سادات درست می‌گفت که فقط ایالات‌متحده می‌تواند امتیازات ارضی اسرائیل را بدهد، آنها همیشه به دنبال محدود کردن توانایی واشنگتن برای انجام این کار خواهند بود. بهترین زمان برای انجام این کار زمانی است که اسرائیل در واقع فشار آمریکا را قبول کند.

درحالی‌که رابین در آن کار بود، همچنین اطمینان حاصل کرد که تهدیدی را که فورد در طول مذاکرات برای ارائه یک طرح آمریکایی برای حل‌وفصل جامع به کار گرفته بود، از بین ببرد. در نامه محرمانه فورد به رابین، رئیس‌جمهور نوشت که با توجه به توافق موقت جدید اسرائیل-مصر، نیازی نیست که ایالات‌متحده «پیشنهادهای خود را ارائه کند.» فورد به رابین قول داد که اگر ایالات‌متحده بخواهد در آینده این کار را انجام دهد، «تمام تلاش خود را برای هماهنگی با اسرائیل به کار خواهد گرفت... با این هدف که از ارائه‌ پیشنهادهایی که اسرائیل آنها را رضایت‌بخش نمی‌داند، خودداری کند.» این تعهد به رویه‌ عملیاتی استاندارد برای همه دولت‌های آینده تبدیل شد که در فرمول «بدون غافلگیری» گنجانده شده است؛ به این معنی که همیشه قبل از طرح ابتکار صلح توسط ایالات‌متحده با اسرائیل مشورت شود.

همان‌طور که کیسینجر نشان داد، گاهی اوقات، مشورت نزدیک می‌تواند ابزار مفیدی برای به جلو بردن اسرائیل باشد. اما طرح صلح پرزیدنت ترامپ نمونه‌ خوبی از این بود که چگونه این روند می‌تواند به هدر رود. تیم صلح ترامپ - متشکل از داماد او «جرد کوشنر»، وکیل ورشکسته و سفیر او در اسرائیل یعنی «دیوید فریدمن» و وکیل املاک او «جیسون گرینبلات»- دو سال را در رایزنی‌های محرمانه با نتانیاهو، «ران درمر»، سفیر او در واشنگتن و «دور گُلد»، مشاور نزدیک او گذراندند. آنها سپس تمام ایده‌های نتانیاهو برای «دولت منهای» فلسطین (یعنی منهای حاکمیت، همجواری ارضی و پایتختی در بیت‌المقدس شرقی) را گرفتند و آنها را به‌عنوان یک عمل انجام‌شده به فلسطینی‌ها معرفی کردند و اطمینان حاصل کردند که این ایده‌ها رد خواهند شد.

کیسینجر هرگز نمی‌پذیرفت که سیاست ایالات‌متحده تابع خواسته‌های اسرائیل باشد و همچنین اجازه نمی‌داد اعتبار آمریکا به‌عنوان یک میانجی در این روند خدشه‌دار شود. رابین همچنین می‌خواست ترتیبات برگزاری مجدد کنفرانس صلح ژنو را مسدود کند؛ زیرا این محتمل‌ترین گام بعدی پس از اجرای توافق سینا بود. اینها در یک تفاهم‌نامه شش‌بندیِ جداگانه ایالات‌متحده-اسرائیل کدگذاری شدند. (به پیوست C مراجعه کنید). ایالات‌متحده در آن سند متعهد شد که سازمان آزادی‌بخش فلسطین را تا زمانی که حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت نشناخته و قطعنامه‌های ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت سازمان ملل را نپذیرد، به رسمیت نشناسد یا با آن مذاکره نکند؛ آن هم با الزاماتشان برای مذاکرات مستقیم و اجازه خروج اسرائیل برای «تامین مرزهای شناخته‌شده». ایالات‌متحده همچنین تایید کرد که اسرائیل بر هر «دولت، گروه یا سازمان» دیگری که در کنفرانس شرکت کند، حق وتو خواهد داشت.

اگرچه عدم مشارکت با سازمان آزادی‌بخش فلسطین سیاست موجود ایالات‌متحده بود، اما این امر باعث نشد که کیسینجر از طریق کانال‌های اطلاعاتی با این گروه صحبت کند؛ اما اکنون او موافقت کرد که این ممنوعیت در یک توافق رسمی مشخص شود. در سال‌های بعد، آیپک ترتیبی داد که دوستان اسرائیل در کنگره این تعهد را در قوانین ایالات‌متحده بگنجانند و شرایطی را به‌وجود آورند که در آن حتی دست دادن اتفاقی بین یک دیپلمات آمریکایی و یک مقام سازمان آزادی‌بخش فلسطین ممنوع شود. «اندرو یانگ» سفیر پرزیدنت کارتر در سازمان ملل، پس از دروغ گفتن درباره برخورد با یک مقام سازمان آزادی‌بخش فلسطین در سازمان ملل، مجبور به استعفا شد. این رویکرد چرند و پوچ در سال۱۹۹۳ برجسته شد؛ زمانی که شخص رابین تصمیم گرفت مستقیما با سازمان آزادی‌بخش فلسطین بدون اطلاع ایالات‌متحده معامله کند؛ آن هم پس‌ از اینکه «جیمز بیکر» وزیر امور خارجه، تلاش‌های فوق‌العاده‌ای انجام داد تا سازمان آزادی‌بخش فلسطین را از کنفرانس صلح مادرید در سال۱۹۹۱ (جانشین کنفرانس ژنو) به اصرار اسرائیل حذف کند.