روایت دست اول از دانشگاه کلمبیا

یاسمین التاجی، در الجزیره در خصوص اعتراضات دانشجویی نوشت: حدود ساعت ۱۰شب دوشنبه ۲۹آوریل بود که فکر کردم بهتر است دیگر پایان کار را اعلام کنم. من و دانشجویان روزنامه‌نگارم چند روز قبل تا دیروقت در پردیس دانشگاه کلمبیا مانده بودیم و گزارشی را تهیه کردیم که توجه جهانیان را به خود جلب کرده بود: تظاهرات به سود فلسطین که الهام‌بخش کمپین‌های مشابه در سراسر دانشگاه‌های دیگر در ایالت‌ها و سایر کشورها شده بود. درحالی‌که کیف دوربینم را به پشتم انداختم و قصد داشتم دانشگاه را ترک کنم، ناگهان از یک دانشجوی معترض شنیدم که می‌گفت تا حدود نیمه شب می‌مانم؛ البته ممکن است قبلش یک سری به خانه بزنم. به محض شنیدن این جمله به خانه رفتم و باتری‌های پشتیبان را به شارژ زدم و مموری‌کارت‌هایم را برداشتم و دوباره به دانشگاه بازگشتم.

به کلمبیا برگشتیم. به نظر می‌رسد از چیزی که شنیده بودم، داستان هیجان‌انگیزتر است. انبوهی از روزنامه‌نگاران دانشجو، همه به همراه هیات علمی و استادان خود با نوارهای مخصوص روی لباس‌هایشان تجمع کرده بودند. معترضان موسوم به «جوخه» گروه‌بندی شدند و درحالی‌که نمی‌دانستیم قرار است چه اتفاقی بیفتد، به همدیگر هر از گاهی گوشه چشمی می‌انداختیم. ما از هم جدا شدیم تا مطمئن شویم نقاط مختلف پوشش داده می‌شود. چند نفر از ما در کنار سالن پولیتزر، دفتر دانشکده روزنامه‌نگاری کلمبیا گیر افتادیم؛ جایی که تعداد کمی از معترضان گرد هم آمده بودند. برخی از ما دوربین آورده و برخی دیگر با وسایل ضبط خود حاضر شده بودند. این زمانی بود که همه چیز شروع شد. معترضان شروع به پیاده‌روی در محوطه کردند. یک گروه شروع به شعار دادن کردند و گروه دیگری در انتهای چمنزار سرودهای اعتراضی خواندند.

در روزهایی که من در میان تجمع‌کنندگان بودم، شاهد رفتارهای متفاوتی بودم. گاهی صدای اذان می‌آمد و گاهی صدای کلمات مربوط به نماز عید پسح. از جای‌جای چادرها صداهای موسیقی متفاوت شنیده می‌شد که گاه با تنبک گاه با درام و گاه با ویولن نواخته می‌شد. حتی در یکی از چادرها، سالن ناخن‌کاری موقت به راه افتاده بود و ناخن‌های دختران را مزین به پرچم فلسطین می‌کرد. در مرکز محوطه یک وایت‌برد قرار داده بودند تا برنامه‌ها را روی آن بنویسند: نماز ظهر، شام شبات و موسیقی جاز. روز دوشنبه اما یک پیغام متفاوت از سوی رئیس مسلمان دانشگاه کلمبیا صادر شد. او از دانشجویان خواست که محوطه را ترک کنند؛ اما دانشجویان تن به این درخواست ندادند. ۲۴ساعت بعد از این اولتیماتوم نگاه جهانیان به دانشگاه کلمبیا خیره شد. صبح سه‌شنبه به‌طرز وحشتناکی آرام آغاز شد. کمپ‌ها عمدتا خالی بودند و در همیلتون همه خواب بودند. روی ساختمان هم بنر بزرگی بود که روی آن نوشته شده بود «انتفاضه».

چند روز قبل از اشغال همیلتون، مدیریت کلمبیا گفته بود دخالت پلیس در این شرایط اشتباه است و به تحریک بیشتر دانشجویان منجر می‌شود. این توصیه چندان مورد اعتماد دانشجویان قرار نگرفت. آنها پیش‌تر در این دانشگاه شاهد هجوم نیروهای پلیس بوده‌اند. در عوض آنها از یکدیگر خواستند که وسایلشان را در یک کیسه جای دهند و شماره‌ها و اسم‌های خود را به شکل درشت دور بازوهای خود ببندند تا در صورت دستگیری متوجه شوند چه کسی بازداشت شده است.

سه‌شنبه شب، دلهره آنها به واقعیت تبدیل شد. پلیس نیویورک اندکی بعد از ساعت۹ شب سه‌شنبه وارد محوطه دانشگاه کلمبیا شد. دانشجویان دست‌هایشان را به هم گره زدند و شروع به خواندن آواز کردند. پلیس‌ها اما مسیر خود را به سمت ساختمان همیلتون باز می‌کردند. یکسری از دانشجویان در مقابل ساختمان بودند؛ اما پلیس آنها را بازداشت نکرد و به سمت ساختمان رفت. افسران پلیس با فشار در ورودی را باز کردند و باتوم‌هایشان در هوا به چرخش درآمد. آنها به تک‌تک محل تجمع دانشجویان در داخل ساختمان رفتند و شروع به پراکندن و دستگیری دانشجویان کردند.

ما در یک دهلیز ورودی کوچک گیر افتادیم؛ درحالی‌که هوا برای نفس کشیدن به اندازه کافی نبود. ماموران همه درها را بسته بودند. باتری‌های گوشی‌هایمان در حال تمام شدن بود. سه‌ساعت در آن سالن گذشت و ما را رها کردند. ماموران ما را به خوابگاه‌ها و ساختمان‌هایی هدایت کردند که نام و مکان آنها را نمی‌دانستیم. یکی گفت: «ما می‌دانیم که می‌خواهی از اینجا بروی. ما به شما این لطف را می‌کنیم.» ساعت  ۱:۳۰بامداد از محوطه دانشگاه خارج شدم.