سوریه، ویتنام اوباما می‌شود؟

فردریک لاگ‌ایوال / استاد دانشگاه جورج تاون مترجم: رفیعه هراتی پنجاه سال پیش، رئیس‌جمهوری لیندون بی. جانسون مجوز بمباران اهدافی در شمال ویتنام و تشدید درگیری‌ها در جنوب شرق آسیا را صادر کرد و درپی آن نیروهای زمینی آمریکایی به سرعت به این منطقه اعزام شدند. ماه گذشته نیز رئیس‌جمهوری، باراک اوباما، کمپین استراتژیک بمباران مواضع داعش در خاورمیانه را گسترش داد و حملات را علاوه بر عراق به سوریه هم کشاند. آیا اوباما تاریخ را تکرار و نیروی زمینی به این منطقه اعزام می‌کند؟ بسیاری از تحلیلگران معتقدند چنین خواهد شد و مقامات ارشد خواستار این اقدام هستند. اما رئیس‌جمهوری درباره آنچه نیروهای آمریکا در این نوع مبارزه می‌توانند انجام دهند، ابراز تردید کرده است و دربرابر اصرار بازهای درون و برون از دولت که خواهان اقدامات بیشتر او هستند، مقاومت کرده است. حامیان اوباما می‌گویند او یک«رئالیست مأیوس» است که از تاریخ درس گرفته است: «قدرت نظامی آمریکا، بدون درنظر گرفتن اینکه به لحاظ نسبی چقدر بزرگ است، درنهایت در درگیری‌هایی که ریشه سیاسی یا ایدئولوژیک دارند، کارآیی محدودی دارد.»

تاریخچه دخالت آمریکا در ویتنام این مساله را کاملا و به شدت تایید می‌کند. اما این تاریخچه همچنین نشان می‌دهد که برخورد رئیس‌جمهوری و ارزیابی‌های تحلیلی که مهم نیست تا چه حد رئالیستی مأیوسانه باشند، لزوما پادزهری برای توصیه نادرست اقدام نظامی نیستند. دخالت خارجی برای خود منطقی دارد.

امروزه لیندون جانسون را به‌عنوان فردی می‌شناسیم که به‌طور راسخ به غالب شدن در ویتنام متعهد شد. اما دست‌کم در ابتدا، همچون اوباما مردد بود. او و مشاورانش می‌دانستند که در تلاش برای سرکوب شورش‌ها در جنوب ویتنام با چالش‌های فراوانی رو به رو می‌شوند. او در اوایل مارس ۱۹۶۵ به‌طور خصوصی گفت:«یک مرد زمانی می‌تواند بجنگد که روشنی روز را جایی در انتهای جاده ببیند اما در ویتنام هیچ روشنایی وجود ندارد.» جانسون نیز می‌دانست که رهبری حزب دموکرات در سنا در تردید او شریک است و این متحد کلیدی دولت علیه تشدید درگیری‌ها و به نفع راه‌حل سیاسی رای داد.

زمانی رئیس‌جمهوری حتی به خود اجازه داد بپرسد آیا نتیجه جنگ ویتنام واقعا برای آمریکایی‌ها و امنیت غرب اهمیت دارد یا خیر. او که در سال ۱۹۶۴ مأیوس شده بود در شرایطی که برنامه گسترش مشارکت آمریکا در ویتنام را مطرح می‌کرد، گفت:«ویتنام چه اهمیتی برای من دارد؟ ارزش این کشور برای کشور ما چیست؟»

در زمان‌های دیگر، جانسون کاملا قادر بود درباره اهمیت ژئوپلیتیک این جنگ بحث کند. او در سازگاری تحلیل‌ها درباره ویتنام با نیازهایش در لحظات مختلف تبحر داشت. اما تصویر کلی که در سوابق داخلی دولت برای سال‌های ۱۹۶۵-۱۹۶۴ باقی‌مانده است، نشان می‌دهد که حتی با گسترش مداخله رئیس‌جمهوری به شدت درباره پیروزی در این جنگ تردید داشته و از انجام آن مطمئن نبوده است.

بنابراین چرا جانسون درگیر شد؟ تاحدی به این دلیل که او مجبور به این کار شد. نه صرفا به دلیل ۱۵ سال حضور فزاینده آمریکا در هند و چین، بلکه به علت لفاظی‌های پرشور او و مشاورانش درباره سرمایه‌گذاری‌های انجام شده در ویتنام و اعتمادشان به پیروزی. علاوه براین، او جنگ را مساله شخصی کرده بود و هرگونه انتقاد درباره پیشرفت آن را به‌عنوان حمله به خود تلقی می‌کرد و این مساله به توانایی او در برخورد واقع‌بینانه با این درگیری لطمه می‌زد.

ما نتایج را می‌دانیم. جانسون در هفته‌های بسیاری که ادعا می‌کرد در جنگ «نوری نمی‌بیند»، عملیات تندر غلتان، بمباران هوایی تدریجی و پیوسته علیه ویتنام شمالی را آغاز کرد و همان هفته، نخستین گروه از نیروهای رزمی را به این منطقه اعزام کرد. اندکی پس از آن و در پایان سال ۱۹۶۵، حدود ۱۸۰ هزار آمریکایی در جنوب ویتنام حضور داشتند. در نهایت، این تعداد به نیم میلیون نفر بالغ شد.

در حقیقت، به سختی می‌توان تصور کرد که اوباما به سبک جانسون دستور افزایش نیروهای آمریکایی را در عراق و سوریه صادر کند. در حال حاضر شرایط مشابه نیست و نگرش اوباما به جهان و نقش آمریکا با نگرش جانسون متفاوت است. با درنظر گرفتن همه اینها، اوباما تمایل چندانی ندارد آزمون‌های سیاست خارجی را شخصی کند و دیدگاه‌های گوناگون مشاورانش خطر کمتری برای او محسوب می‌شود.

از این منظر، حساسیت‌ها و روش‌هایش به دیگر رئیس‌جمهوری دوره جنگ ویتنام، یعنی جان اف. کندی نزدیک است. او همواره پیشنهادهای مشاوران غیرنظامی و رهبران نظامی را مبنی بر اعزام نیرو به ویتنام رد می‌کرد، با این وجود به‌طور چشمگیری مشارکت آمریکا در این درگیری‌ها را طی دوران ریاست‌جمهوری‌اش افزایش داد و با این کار گزینه‌های پیش‌روی جانشینش را پیچیده کرد. این مساله که آیا او می‌توانست به همین روش ادامه دهد، همانطور که اوباما تلاش می‌کند چنین کند، پرسشی

بی‌پاسخ است.

در اینجا مساله مربوط به زندگی‌نامه نیست، بلکه مربوط به ناتوانی رئیس‌جمهوری است که زمانی برای کنترل وخامت شرایط، اقدام به دخالت نظامی کرد. جنگ حرکت رو به جلو خود را دارد. اکثر اقدامات جانسون در افزایش دخالت در ویتنام در واکنش به موانع پیش‌بینی نشده، شکست‌ها و نقاط ضعف بود. دلیلی ندارد که این مسائل در سال ۲۰۱۴ تکرار نشوند.

یک دلیل سیاسی هم وجود دارد: تاکنون، رئیس‌جمهوری از طرف گروه‌های مختلف با فشار بی‌امانی برای اقدامات بیشتر، جنگیدن با جنگ و تشدید مبارزه روبه‌رو شده است. تاکنون، لفاظی‌های هشداردهنده رئیس‌جمهوری و مقامات ارشد موجب کاهش درکشان از توانایی مانورشان شده است. جانسون جنگ‌طلب نبود و به درستی نگران بود که ویتنام مایه تباهی او خواهد شد. با این وجود ملتش را درگیر جنگی طولانی کرد که با شکستی تلخ به پایان رسند.

جانسون در سال ۱۹۶۴ به مک‌جورج باندی، مشاور امنیتی خود گفت: «فکر نمی‌کنم ارزش جنگیدن داشته باشد و فکر نمی‌کنم بتوانیم از آن خارج شویم.» باید امیدوار باشیم چنین سخنانی در دفتر اوباما بیان نشود.