قلمرو فرومایگان

نیل گابلر تحلیلگر رویترز وقتی «گالوپ» نظرسنجی سالانه خود را در مورد مردانی که در سال ۲۰۱۴ بسیار مورد توجه آمریکایی‌ها بودند، منتشر کرد دو نام به شکل غیرقابل باوری در رتبه «دهم» قرار گرفته بود: ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه و بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل. جالب این بود که سال ۲۰۱۴ سال خوبی برای هیچ‌یک از آنها نبود. هر دو در چنبره مشکلات و گرفتاری‌ها بودند. هر دو با رسوایی بین‌المللی مواجه بودند. هر دو ستیزه‌جویی‌ای را بروز دادند که - دست‌کم به لحاظ دیپلماتیک- قابل تحسین نبود، بنابراین چطور این دو چهره آنقدر مورد توجه آمریکایی‌ها قرار گرفتند که باعث شد در صدر فهرست قرار گیرند؟ آنها کار خود را با «اعتماد»، «اطمینان» و «یقین» انجام می‌دادند و آن را به سان «قدرت» و «توانمندی» می‌نگریستند. این برخلاف آن چیزی است که در رشته‌های انسانی به ما آموزش داده می‌شود که: قطعیت، قلمرو دیوانگان و فرومایگان است. اندیشمندان اصرار می‌ورزند که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد هیچ‌کس نمی‌تواند بر آن انحصار داشته باشد. به ما آموزش داده می‌شود که به نوعی ابهام، سازگاری و نوع خاصی از تواضع فکری باور داشته باشیم؛ اینکه ما چیزی را احساس کنیم باعث نمی‌شود که آن چیز درست یا حقیقت باشد. این نوع تواضع به‌عنوان یکی از مشخصه‌های متفکران بزرگ و مردم بزرگ ذکر می‌شود. آنها محدودیت‌های خود را درک می‌کنند.

اما در دنیای واقعی، مردم ضرورتا تواضع فکری را قابل تحسین نمی‌دانند. ظاهرا آنچه هیاهوی زندگی به ما می‌آموزد این است که یکی از چیزهایی که می‌توانیم تحسین کنیم همانا احساس «قطعیت» و «یقین» فرد است: محترم شمردن باور عمیق و بی‌میلی به تردید ظاهری. البته پوتین و نتانیاهو بسیار متفاوت هستند؛ رویکردهای داخلی و خارجی‌شان هم بسیار متفاوت است، اما در یک چیز اشتراک دارند: «سرکوب». با این حقیقت شروع می‌کنم که پوتین مردی قوی است که قطعیت خود را بر دیگران تحمیل می‌کند و نتانیاهو چنین نیست. اگر آنها یک وجه مشترک داشته باشند، این وجه مشترک این است: «هیچ‌یک تسلیم فشارهای داخلی نمی‌شوند و به ابزار سرکوب متوسل می‌شوند». به عبارت دیگر، هر دو اعتمادی عمیق به باورها و رویکردهایشان دارند؛ آنها به کاری که انجام می‌دهند «یقین» دارند. درک این دشوار نیست که چرا مردم آمریکا «قطعیت» را با «توانمندی» خلط می‌کنند. اگر به خودتان باور داشته باشید، می‌توانید هر کاری انجام دهید. برای مثال، می‌توانید به اوکراین حمله کنید یا در برابر فشار بین‌المللی برای یافتن مصالحه با فلسطینیان مقاومت ورزید.

در اصطلاح سیاسی، پوتین و نتانیاهو در یک دلیری یا پهلوانی دروغین (که به یکدیگر شبیه است) شریکند و آن «دلیری دروغین فیلمی» است. آن نوع دلیری و پهلوانی فیلمی که در فیلم‌های «آرنولد» یا «جان وین» می‌بینید که تمام مشخصه هایشان کاملا نشان می‌دهد که فقط در فیلم این‌طور هستند. ضرورتا این‌گونه نیست که به کارهای پوتین یا نتانیاهو باور داشته باشیم. بی‌تردید، معدودی از آمریکایی‌ها- و احتمالا کسانی که پوتین را تحسین می‌کنند- از الحاق کریمه به روسیه پشتیبانی می‌کنند. تحسین آنها باید به خاطر جسارت رفتاری شان باشد؛ به همین دلیل میل به انجام عمل در دنیایی دارند که اغلب به‌دلیل بی‌عملی فلج شده است. اگر «یقین» همواره جذابیتی قدرتمند داشت و اگر آن جذابیت با جنبش «خودیاری» غنی شده بود، اکنون این جذابیت بزرگ‌ترین توانمندی و قدرت خویش را از این حقیقت می‌گیرد که جهانی مملو از ستیز، ناکارآمدی و خلأ اخلاقی - دنیایی مانند دنیای ما- باید پادزهری روانی برای فضاحت‌های پیرامون ما طراحی کند. آن پادزهر «قطعیت» یا «یقین» است و ما اکنون در فرهنگ یقین زندگی می‌کنیم. شک، منسوخ شده و یک نابهنجاری تاریخی است. به نظر می‌رسد دیگر هیچ‌کس تردیدی بر نظرات خود ندارد. همه کس حرف و عمل خود را «یقین» می‌داند. طنز سخن این است که فرهنگ یقین به حس فلج شدن کمک می‌کند، چون یقین نه تنها مانع سازش است؛ بلکه هر کس را که با آن مخالفت کند، دشمن می‌داند. همچنین پوتین و نتانیاهو- به‌عنوان دو تن از رهبران از خود راضی در جهان- به نظر می‌رسد دو تا از پارانوئیدی‌ترین رهبران باشند که این منجر به طنزی دیگر می‌شود. یقین باعث ستیز است؛ برطرف کننده آن نیست.

اما این نوع تکبرِ درشت گویی ربطی به اثربخشی سیاسی ندارد؛ بلکه به الزامات رهبری ربط دارد. پوتین و نتانیاهو در حرف و عمل همچون بچه‌ها سخت هستند. آنها این تصویر را دامن می‌زنند و اگرچه مردم را عصبانی می‌کند؛ اما به وضوح به برخی از مردم احساس اطمینان می‌دهد. مخلص کلام این است که در دنیای امروز همگان رفتار و گفتار خود را «یقین» می‌پندارند و «شک» دیگر جایی ندارد. در جایی که «یقین» غلبه کند سازش و مصالحه هم از بین می‌رود. آنجا که فرد در «هر» کاری که انجام می‌دهد یقین داشته باشد و اندک تردیدی به خود راه ندهد همان چیزی می‌شود که پوتین و نتانیاهو هستند و به همان راهی می‌رود که آنها می‌روند: یعنی یقین با مشت آهنین و سرکوب، گریختن از مدارا و مصالحه، ضعف تلقی کردن هرگونه مصالحه. در مجموع، در جهان حدی از یقین وجود دارد و البته باید بر این «یقین» و «تردید» حدی وجود داشته باشد. من از بیخ و بن منکر یا مدافع این دو اصل نیستم اما می‌گویم باید حد و حدودی بر این دو اصل وجود داشته باشد تا جهان قابل زیستن باشد. وقتی همه چیز در درون یک سبد به سوی جهنم می‌رود، پوتین و نتانیاهو در قعر جهنم هستند تا به ما بگویند: «پاسخ را می‌دانیم».