تراژدی راه سوم

فرید زکریا

کارشناس و مجری سی‌ان‌ان

در برنامه «جی‌پی‌اس»، به گزینه‌هایی که پیش‌تر در مورد جنگ عراق مطرح شده بود مروری داشتم و به پیامدهای این گزینه‌ها نیز پرداختیم. اجازه بدهید با شما رو راست باشم و به شما درخصوص گزینه مورد علاقه‌ام در تمام این مدت بگویم: من به جنگ با عراق علاقه داشتم. بر این باور بودم که جنگ با عراق می‌تواند به آن کشور یک دموکراسی مدرن هدیه بدهد و منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهد، مردم این کشور از دو گزینه دیکتاتوری محض و افراط‌گرایی خشونت‌آمیز دوری خواهند کرد.


من هرگز باور نداشتم که کشورهای عربی یا عراق عاجز از تشکیل یک حکومت خودمختار باشند. من گفته بودم که ایالات‌متحده باید به فوریت به عراق نیروی زمینی اعزام کند، زیرا گمان می‌کردم این نیروها می‌توانند نظم موجود را پایدار کنند. من همچنین از دولتمردان آمریکا خواستم تا از سازمان ملل درخواست کنند شرایطی را برای جنگ با عراق تعریف کند که آن را در زمره اشغالگری ندانند و نگویند که آمریکا یک کشور مسلمان را به اشغال خود در آورده است. من همچنین نگران این بودم که جدایی‌طلبان کشور عراق را تکه‌تکه کنند.

اما هیچ‌کدام از این دلایل نمی‌تواند منکر این باشد که من به‌طور محض حامی سقوط صدام حسین در عراق بودم. البته جنگ با عراق صدام حسین مزایایی هم داشت. صدام حسین یک دیکتاتور مخوف بود که صدها و هزاران نفر را کشت و کشورش را مدام به جنگ با دیگرکشورها می‌کشاند. امروزه عراق به‌رغم تمام مصائبی که با آن دست و پنجه نرم می‌کند، آزادتر و بازتر از هر کشور عربی است. کردستان هم به‌عنوان یک نمونه موفق از همین داستان‌ها است که در ساختار آن تساهل و تسامح بالایی به‌وجود آمده و با ثبات و مدرن شده است.

به‌رغم این گفته‌ها، باید اذعان کرد پایان کار چندان خوشایند نیست و جنگ با عراق یک اشتباه محض و شکستی مفتضحانه بوده است. زیرا موجب شده است یک تراژدی وحشتناک انسانی رقم بخورد و منطقه به هرج و مرج کشانده شود. زمانی که رژیم سقوط کرد، جامعه از هم گسیخت. میلیون‌ها عراقی آواره شدند و 150 هزار شهروند این کشور کشته شدند. همچنین 4500 سرباز آمریکایی نیز در این جنگ کشته شدند. برخی می‌گویند باید از جنگ با عراق درس عبرت گرفت. از نظر من اما باید در مورد اشغال سوریه نیز با احتیاط تصمیم گرفت، البته این احتیاط صرفا نتیجه تبعاتی که جنگ عراق برای ما داشته، نبوده است.

به این موارد توجه کنید: ایالات‌متحده حکومت عراق را عوض کرد و برای یک دهه نیز به این کشور کمک کرد. نتیجه؟! هرج و مرج و تراژدی انسانی. واشنگتن معمر قذافی را در لیبی سرنگون کرد؛ اما سعی نکرد که از این کشور یک ملت یکپارچه بسازد. نتیجه؟! این کشور هم دچار هرج و مرج شد و یک تراژدی انسانی دیگر در آنجا رقم خورد.

واشنگتن در یمن از برکناری علی عبدالله صالح حمایت کرد و در گفت‌وگوها خواستار کناره‌گیری وی از حکومت شد و از نتیجه پس از انتخابات هم حمایت کرد. نتیجه چه شد؟ نتیجه تکرار مکررات بود: هرج و مرج و تراژدی انسانی.

در آن بخش از دنیا بیشتر حکومت‌ها پایگاه ضعیف و شکننده‌ای دارند، برخی نهادها ریاست ضعیفی دارند، جامعه مدنی کوچک است و حتی باید گفت که ملیت به تنهایی برای خود هیچ معنایی ندارد. در این شرایط، استفاده از رویه‌های سابق اصلا به بهبود اوضاع کمک نمی‌کند. برخی اوقات حتی می‌تواند اوضاع را از آنچه هست بدتر هم کند.

آیا عراق می‌توانست شرایط خود را بهبود ببخشد و به‌عنوان یک الگوی تازه در منطقه مطرح شود؟ اگر یک دولت با ثبات، با یک دموکراسی کارآ در قلب خاورمیانه تشکیل می‌شد، آیا برای سایر کشورهای منطقه نیز می‌توانست موثر باشد، راه سومی بین دیکتاتوری و فراگرایی محض.

حتی اگر آمریکا تصمیماتی که گرفته بود درست بود، کسی نمی‌دانست که آیا آن الگو به سرانجام می‌‌رسد یا نه. هر چند که نمی‌توان با قطعیت هم گفت که آینده عراق در آن صورت چگونه می‌توانست باشد. در واقعیت اما این موضوع اتفاق نیفتاده است.