مهران دبیرسپهری

پس از آنکه دنگ شیائو پینگ (معمار اصلاحات اقتصادی چین) تصمیم تاریخی خود را مبنی بر عدم دخالت دولت در اقتصاد به مرحله اجرا درآورد، ... ... سرمایه‌گذاران خارجی به تدریج وارد مناطق آزاد در نوار ساحلی جنوب این کشور شدند و سرمایه‌های عمدتا فیزیکی خود را در این مناطق نصب کردند. این فرآیند موجب انتفاع هر دو طرف شد؛ یعنی از یک طرف مردم فقیر چین توانستند از این طریق بر فقر خود غلبه کرده و حتی بخشی از درآمدهای خود را پس‌انداز کنند و از طرف دیگر سرمایه‌گذاران خارجی نیز با انتقال کارخانه‌های خود به چین، از دست نیروی کار چاق و پرتوقع در کشورهای غربی راحت شده و این کارخانه‌ها را سودآور کردند یا میزان سود آن را افزایش دادند. اما افزایش درآمد مردم صرفه‌جو و قانع چین، خود را به صورت افزایش ذخایر ارزی این کشور نشان داد. حال سوال اینجا است که اگر چین به طور عمدی ارزش یوآن را پایین نگه داشته است، چه اقداماتی باید انجام دهد تا با افزایش ارزش یوآن، تشفی خاطر آمریکاییان را فراهم آورد؟ واقعیت آن است که برای بالا بردن ارزش پول یک کشور باید یکی از دو اقدام ذیل انجام شود:

۱ - کاهش رشد نقدینگی

۲ - عرضه ارز به بازار داخل بیشتر از تقاضا

اما نتیجه انجام این دو اقدام چه خواهد بود؟

در مورد اقدام اول باید گفت، چون رشد نقدینگی در کشور چین مانند ایران بالا نیست، بنابراین امکان کاهش بیشتر آن وجود ندارد، زیرا موجب افزایش نرخ بهره و رکود خواهد شد. اقدام دوم نیز مصرف‌زدگی مردم چین را در پی خواهد داشت، زیرا عرضه ارز بیش از میزان تقاضا که منجر به کاهش قیمت ارز می‌شود، افزایش سطح مصرف را در پی دارد. از طرف دیگر، می‌دانیم کره زمین به شدت دچار فرسایش زیست‌محیطی ناشی از مصرف افسارگسیخته انسان شده است؛ این در حالی است که بر اساس میثاق‌های بین‌المللی، همه کشور‌ها باید دست به دست هم دهند و با کاهش مصارف غیر ضرور خود از فرسایش بیش از حد محیط زیست جلوگیری کنند. بنابراین فشار بر مردم یک کشور برای آنکه مصرف خود را افزایش دهد فشاری غیرمنطقی است. اشتباه رایجی وجود دارد که برخی کارشناسان تصور می‌کنند چین با خرید دلار و فروش یوآن، پول خود را بی‌ارزش می‌کند؛ در صورتی که ذخایر ارزی چین حاصل کار و تلاش مردم این کشور است نه حاصل ماشین چاپ اسکناس‌های یوآن و اصولا اگر چین به این روش عمل کرده بود قطعا با افزایش شدید نرخ تورمی مواجه می‌شد که خرید دلار را برای او غیر ممکن می‌کرد. البته به نظر می‌رسد این اشتباه بیشتر از سوی آمریکایی‌ها تلقین شده است.

پس نتیجه آنکه اصولا چینی‌ها اقدام خاصی انجام نداده‌اند تا ارزش پول ملی خود را پایین نگه دارند؛ مگر آنکه قانع بودن و کم مصرف بودن چینی‌ها را امری زشت و غیر قابل قبول بدانیم و خواستار اصلاح تربیتی مردم این کشور باشیم که امری مضحک است.

اما از طرف دیگر، آیا در آمریکا برای تغییر در ارزش پول ملی(دلار) اقدام خاصی از سوی دولت انجام شده است؟ به نظر می‌رسد پاسخ این سوال مثبت باشد. آمریکا سال‌های سال است که با استقراض از دیگر کشورها بخشی از نیازهای خود را تامین می‌کند (به‌ویژه دولت این کشور) و این کشور بالاترین سرانه استقراض را در دنیا دارد. ضمن آنکه می‌دانیم آمریکا یکی از پرمصرف‌ترین کشورهای دنیا است. از طرف دیگر، از آنجا که این استقراض به جای آنکه از بانک مرکزی دریافت شود از کشورهای دیگر اخذ شده، موجبات کاهش ارزش پول این کشور را از طریق تورم پدید نیاورده است و هم‌اکنون ارزش دلار بالاتر از حدی است که باید باشد. به همین دلیل اگر کشورهای دیگر، ذخایر دلاری خود را به ارزهای دیگر تبدیل کنند آمریکا با یک شوک بزرگ تورمی مواجه خواهد شد. چین نیز این موضوع را می‌داند و در سال‌های اخیر سعی می‌کند ذخایر ارزی خود را متنوع‌تر سازد و شاید همین موضوع در استمرار رکود اقتصاد آمریکا تا حدودی موثر بوده باشد؛ اگرچه آمریکا در این خصوص حق گلایه ندارد، زیرا کشورها در تصرف دارایی‌های خود مختارند. بنابراین راه حل مشکل مورد اختلاف بین آمریکا و چین را باید در خود آمریکا جست‌وجو کرد؛ به این معنی که آمریکا باید با در پیش گرفتن یک سیاست ریاضت اقتصادی، سطح مصرف را در کشور خود کاهش دهد و براساس اصول اقتصاد آزاد در برابر فرآیند ورشکستگی بنگاه‌های ناکارآمد خود با تزریق نقدینگی، مانع ایجاد نکند؛ نه آنکه با در پیش گرفتن یک سیاست استبدادی از دیگر کشورها بخواهد همانند او رفتار کنند. از این نظر، روشی که اروپاییان برای مقابله با بحران مالی در پیش گرفته‌اند صحیح‌تر به نظر می‌رسد. در صورتی که می دانیم روش اروپا نیز مورد انتقاد آمریکایی‌ها بوده است و آنها از اروپاییان می‌خواهند که نقدینگی بیشتری را به بازارهای خود تزریق کنند. با تاسف، پس از روی کار آمدن دموکرات‌ها در آمریکا اهتمام به سیاست‌های کینزی در این کشور بیشتر شده است.