در حاشیه دیدار سران آمریکا و چین

محمود صدری

رییس‌جمهور چین، دیروز به آمریکا رفت. از یک هفته پیش، محافل سیاسی و مطبوعاتی آمریکا خبرها، گزارش‌ها و تحلیل‌های پرشماری راجع به این سفر نقل و منتشر کردند و حتی کسانی سفر هوجین تائو را همسنگ سفر ۳۰ سال پیش دنگ شیائوپینگ بنیانگذار اصلاحات چین به آمریکا خواندند. چرا این سفر این همه برای آمریکایی‌ها مهم است؟

۱- چین بزرگ‌ترین صادرکننده کالا به آمریکا و سومین واردکننده کالا و خدمات از آمریکا است. براساس آمارهای سال ۲۰۰۹، حدود ۲۰ درصد کالاهای مصرفی شهروندان آمریکایی، ساخت چین بوده و ۷ درصد کالاهای سرمایه‌ای و تکنولوژیک چین از آمریکا خریداری شده است. معنای این آمار این است که شهروندان آمریکایی در سال ۲۰۰۹ بیش از ۲۹۶ میلیارد دلار کالای چینی با قیمت‌هایی به مراتب پایین‌تر از کالاهای آمریکایی، اروپایی، کانادایی و ژاپنی مصرف کرده‌اند و ۷۰ میلیارد دلار کالای سرمایه‌ای به چینی‌ها فروخته‌اند. مقایسه این ارقام با ارقام مشابه سال‌های قبل نشان می‌دهد که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ حجم دادوستد بین آمریکا و چین مدام رو به افزایش بوده و در عین حال، کسری تراز تجاری آمریکا در برابر چین نیز بیشتر شده است؛ اما در سال ۲۰۰۹، صادرات آمریکا به چین ۶/۲ و واردات از چین ۳/۱۲ درصد کاهش یافته است. معکوس شدن این روند، در نگاه اول برای آمریکایی‌ها خوشایند به نظر می‌رسد؛ زیرا کسری تراز تجاری آنان در برابر چین ۵۰ میلیارد دلار کمتر شده است؛ اما معنای دیگر این آمارها، این است که قدرت خرید آمریکایی‌ها در سال ۲۰۰۹ کاهش یافته است. حال دولت آمریکا مایل است اولا؛ صادرات کالاها و خدمات آمریکا به چین افزایش یابد و در عین حال ضمن بالا نگه داشتن قدرت خرید شهروندان آمریکایی، از ورود کالاهای ارزان چینی و فشار بر تولید داخلی، جلوگیری کند. این هدف دوگانه و معارض در گرو حل مشکل دیگر با چینی‌ها در خصوص نرخ برابری یوآن است.

۲- آمریکایی‌ها معتقدند دولت چین با مداخله‌ای فراتر از نظارت‌های متعارف دیگر دولت‌ها، نرخ برابری پول خود را در برابر دلار پایین نگه داشته است و با این کار از قدرت رقابت بنگاه‌های آمریکایی کاسته است.

تصور آمریکایی‌ها این است که اگر چین دست از مداخله در بازار ارز بردارد و یوآن شناور شود، صادرات آمریکا به چین افزایش خواهد یافت و این تحول موجب کاهش فشارهای رکودی و تقویت بنیه مصرف‌کنندگان آمریکایی خواهد شد.

اما این هدفی آسان‌یاب نیست؛ زیرا چینی‌ها تاکنون در برابر این خواسته مقاومت کرده‌اند و هنوز نشانه‌ای از انعطاف مورد انتظار آمریکا، از خود نشان نداده‌اند.

۳- افزون بر مسائل اقتصادی فوق‌الذکر، آمریکا و چین، مساله سیاسی حل نشده مهمی هم دارند که چشم‌انداز حل و فصل آن چندان روشن نیست. روابط کره شمالی که تحت‌الحمایه چین است، با ژاپن و کره‌جنوبی که متحدان اصلی آمریکا در شرق آسیا هستند، در ماه‌های اخیر بحرانی شده و هراس جنگ، به منطقه تجاری آسیا - پاسیفیک سایه انداخته است. اگر آمریکا و چین در این زمینه به توافق نرسند، حل این بحران تقریبا ناممکن خواهد شد.

این مسائل سه‌گانه اقتصادی و سیاسی که بر زندگی یک و نیم میلیارد چینی و آمریکایی تاثیر مستقیم و بر زندگی مردمان کشورهای شرق آسیا و در مرتبه بعدی دیگر کشورهای جهان تاثیر غیرمستقیم خواهد گذاشت، دیدار هوجین تائو و باراک اوباما را به یکی از مهم‌ترین رویدادهای امسال تبدیل کرده است. اگر این دو رهبر موفق به حل مسائل سه‌گانه شوند، شاید آیندگان، این مذاکرات را با مذاکرات دهه ۱۹۷۰ بین نیکسون و مائو رهبران وقت آمریکا و چین مقایسه کنند. جانمایه رابطه آمریکا و چین از زمان نیکسون و مائو تاکنون این بوده است که در سیمای یکدیگر، به دنبال دوستی پایدار نگردند؛ بلکه یکدیگر را به دشمنانی مفید تبدیل کنند که محور دوستی‌شان کالا و امنیت باشد، نه سخنان دوستانه‌ای که پشتوانه واقعی ندارد.