محمود صدری

اینکه از ساعاتی پس از انفجارهای پاریس، بسیاری از تحلیلگران این انفجارها را با انفجارهای 11 سپتامبر 2001 در آمریکا مقایسه کردند، هیچ تعجبی ندارد. در انفجارهای 11 سپتامبر گفته شد که حدود 3 هزار نفر کشته شده‌اند و در انفجارهای پاریس سخن از 150 نفر یا قدری بیش از آن است، اما کشتگان کمتر پاریس به‌معنای اهمیتِ کمتر این حادثه نیست. حتی از جهاتی شاید این حادثه مهم‌تر تلقی شود و واکنش جهانی به آن شدیدتر از واکنش‌ها به وقایع 11 سپتامبر شود و آثاری مهم‌تر به‌جا بگذارد. بنابراین، همان پرسشی که در فردای انفجارهای 11 سپتامبر مطرح شد، اکنون هم موضوعیت دارد.


جهانِ پس از 13 نوامبر 2015 چه وضعی خواهد داشت و رابطه قدرت میان بازیگران جهانی و منطقه‌ای (در خاورمیانه) به کدام سو خواهد رفت. علاوه بر این پرسش جهانی، پرسش دیگری هم برای ایرانیان مطرح است: فرصت‌ها و تهدیدهای جهان پس از 13 نوامبر برای ایران کدامند؟


وقایع روز جمعه پاریس ماهیتا ادامه وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است. علت واقعه نخست، تزاحم اعتقادی و سیاسی میان گروه القاعده و طالبان و حامیان منطقه‌ای آنها از سویی و نظم سیاسی غالب در جهان به رهبری آمریکا از سوی دیگر بود. سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا در آن زمان (همانند امروز)، برقراری موازنه‌ای در این منطقه بود که به مهار ایران و کاهش نفوذ روسیه بینجامد. این سیاست باعث تقویت عربستان سعودی، ترکیه و پاکستان شد و آمریکا را به هدف اولیه‌اش رساند؛ اما تناقضی که در این سیاست موازنه‌ای نهفته بود، به‌زودی سربرآورد و طالبان و القاعده که با حمایت‌های آشکار و نهان عربستان و پاکستان به قدرت رسیده بودند عَلَم داعیه پاک کردن جهان از فسق و فجور سرمایه‌داری را برافراشتند و به خصم شماره یک جهان غرب (و البته جمهوری اسلامی) تبدیل شدند. انفجارهای ۱۱ سپتامبر نقطه اوج قدرت‌نمایی القاعده و طالبان شد که سرانجام به سرنگونی حکومت طالبان و اشغال افغانستان انجامید. در پی این وقایع، تناقض دوم سیاست موازنه‌ای آمریکا در خاورمیانه سربرآورد و رابطه آمریکا و عربستان به‌سردی گرایید. از ۱۹ مهاجم ۱۱ سپتامبر ۱۶ نفرشان از اتباع عربستان بودند و دولت ریاض توضیح قانع‌کننده‌ای برای این موضوع نداشت.


در پی اشغال افغانستان و قلع و قمع القاعده، این گروه که پایگاه یکپارچه و منسجم خود را از دست داده بود به گوشه و کنار جهان کوچ کرد و تروریسم یکجانشین آن به تروریسم منتشر و جهانگرد تبدیل شد. عراق و سوریه دو منزلگاه جدید القاعده بودند و نطفه وقایع روز جمعه پاریس در همین کوچ و اسکان شکل گرفت: القاعده با خروج از افغانستان دچار قلب ماهیت شد و در عراق و سوریه ملغمه‌ای از افراطی‌گری اعتقادی سلفی و خشونت بعثی شکل گرفت که قابلیت فراوانی برای تروریسم محلی و منطبق با اقتضائات محل فعالیت پیدا کرد. در عراق که به‌علت حضور نظامیان آمریکایی امکان تحرکات نظامی کمتر بود، روش القاعده بمب‌گذاری بود. در سوریه که به‌علت منازعات داخلی میان دولت و مخالفان، حکومت مرکزی تضعیف شده بود، بقایای القاعده که نام‌های جدید به‌خود گرفته بود و در نهایت با عنوان «دولت اسلامی عراق و شام» یا داعش مشهور شد، درصدد کسب قدرت سیاسی برآمد. این استراتژی جدید، موجب جنگی فراگیر شد که آتش آن دامن همه کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی را گرفت.


در یک سوی این منازعه، آمریکا و اروپا و به‌ویژه فرانسه، ترکیه و عربستان قرار گرفتند که پیش از قدرت گرفتن داعش و در هنگامه نبرد دولت سوریه و دیگر مخالفانش، خواستار برکناری بشار اسد شدند و سوی دیگر منازعه روسیه و ایران بودند که خواستار حل سیاسی بحران شدند و برکناری بشار اسد با فشار خارجی را خلاف حق حاکمیت سوریه خواندند. هنوز این کشاکش به فرجام نرسیده بود که بخش‌هایی از سوریه به اشغال داعش درآمد و به بحران قبلی افزوده شد. برآمدن داعش موجب ابهامی بزرگ در مساله سوریه شده و اکنون به‌درستی معلوم نیست آبشخور این تشکیلات کجاست؛ دولت بشار اسد داعش را کارگزار سیاست‌های منطقه‌ای عربستان و ترکیه و خود را قربانی تروریسم می‌داند و آمریکا و اروپا، سوریه (و اخیرا روسیه) را مسوول این وضع می‌دانند و معتقدند اصرار بشار اسد به حفظ قدرت و نداشتن قدرت کافی برای اعمال حاکمیت، موجب رشد تروریسم شده است. به‌همین علت، مهم‌ترین تاثیر انفجارهای پاریس که داعش مسوولیت آن را به عهده گرفته است، فعال‌تر شدن گسل‌های جهانی (میان غرب و روسیه) و منطقه‌ای (میان ایران و عربستان و ترکیه) خواهد بود. محتمل است که آمریکا و اروپا در واکنش به این انفجارها، سوریه را به‌عنوان بزرگ‌ترین پایگاه اعضای داعش، مسوول غیرمستقیم انفجارها قلمداد کنند و در پی بسیج جهانی برای سرکوب کردن قاطع داعش برآیند. نتیجه شکل‌گیری چنین رویکردی که بسیار محتمل می‌نماید، افزایش حضور نظامی غرب در سوریه و حتی حملات فراگیر به این کشور خواهد بود.


اگر چنین حمله‌ای به سوریه بشود، احتمال شکل‌گیری واقعه‌ای پارادوکسیکال یعنی صدمه دیدن روابط غرب با همه بازیگران منطقه‌ای اعم از موافقان و مخالفان دولت سوریه، بسیار زیاد خواهد بود. عربستان سعودی و ترکیه با وجود اینکه خواستار برکناری بشار اسد هستند، از حمله احتمالی آمریکا و اروپا نفعی نخواهند برد؛ زیرا اگر چنین حمله‌ای به تغییر رژیم در سوریه بینجامد، عربستان و ترکیه به همه هدف‌های خود دست نخواهند یافت و چه‌بسا همین موقعیت کنونی خود را در سوریه از دست بدهند. چنین تجربه‌ای در عراق هم رخ داد و عربستان و ترکیه در عراقِ پس از صدام به هدف‌های خود دست نیافتند. ایران و روسیه هم که اساسا با هرگونه مداخله خارجی در سوریه مخالفند و تا آنجا که بتوانند مانع موفقیت استراتژی جنگی غرب در سوریه خواهند شد.


کشورهای خاورمیانه، به‌ویژه کشورهایی که در سال‌های اخیر با مساله سوریه و داعش نسبتی داشته‌اند از عوارض انفجارهای پاریس، تاثیر فراوانی خواهند گرفت. عربستان که حامی اصلی مخالفان بشار اسد و از جمله داعش شمرده می‌شود، همانند سال ۲۰۰۱ باید بتواند برای اردوگاه غرب که احتمالا در آینده نزدیک متشکل‌تر خواهد شد، توضیح قانع‌کننده‌ای درباره اعمال داعش و انفجارهای پاریس بدهد و نسبت خود را با طیف مخالفان بشار اسد مشخص کند. چه اردوگاه غرب به سوریه حمله بکند یا نکند و دولت بشار اسد باقی بماند یا نماند، اصل این قضیه تغییری نمی‌کند و بدگمانی در رابطه غرب و عربستان افزایش خواهد یافت. وضع ایران از این جهت با عربستان فرق دارد و حمله کردن یا نکردن غرب به سوریه نتایجی سراپا متفاوت خواهد داشت. اگر اردوگاه غرب به این نتیجه رسیده باشد یا برسد که دفع همیشگی خطر داعش در گرو تسخیر بزرگ‌ترین پناهگاه آن در سوریه است، سیاست منطقه‌ای ایران با چالشی جدی مواجه خواهد شد. سوریه در همه سال‌های پس از انقلاب ایران، مهم‌ترین متحد عرب جمهوری اسلامی بوده و به‌عنوان موثرترین بازوی منطقه‌ای ایران برای مهار اسرائیل و همچنین عربستان و متحدانش عمل کرده است و تغییر رژیم در سوریه، ایران را از مهم‌ترین متحدش محروم می‌کند. به‌علاوه تضعیف یا تغییر دولت سوریه بر قدرت حزب‌الله و طبعا نفوذ ایران در لبنان تاثیر سوء می‌گذارد.


نتیجه اینکه، در تحولات منطقه خاورمیانه پس از انفجارهای پاریس، عربستان به هر حال بازنده است و این باخت هم‌اکنون رقم خورده است و چیز زیادی برای از دست دادن ندارد؛ اما ایران تا اینجای داستان چیزی از دست نداده و بلکه به‌خاطر سابقه مخالفتش با داعش، در کنار فرانسه به‌عنوان قربانی انفجارهای پاریس قرار دارد. آنچه وضع آینده ایران را رقم می‌زند بازی آینده غرب در سوریه و نحوه مواجهه ایران با آن است. موضع اصولی ایران که مخالفت با مداخله نظامی احتمالی در سوریه است، مستظهر به منشور سازمان ملل است و ایران می‌تواند بر این موضع اصولی پافشاری کند. اما اگر کار از این مرحله عبور کند و غرب با مجوز سازمان ملل یا بدون چنین مجوزی به سوریه حمله کند، وضع فرق خواهد کرد. در آن صورت هنر دیپلماسی ایران در متقاعد کردن دولت سوریه و دولت‌های غربی است به انجام مذاکره‌ای برای تشکیل دولت وحدت ملی و فراهم آوردن فضایی برای تفکیک مخالفان سیاسی بشار اسد و تروریسم داعش که این‌روزها چنان در هم آمیخته‌اند که امکان تفکیک آنها اگر نه غیر ممکن، دستکم بسیار دشوار است..