چرا در امتحان شیمی قبول نشدم؟

این کارگردان گفت: یک شب به یکی از خیابان‌های اصلی اهواز که  هتل محل استقرار آن‌ها در آن واقع بود رفتم (فردای آن روز هم امتحان شیمی داشتم). دیدم یک فولکس‌واگن ایستاده و چند جوان داخل آن کابل می‌اندازند. متوجه شدم که آنها فیلمبرداری دارند. همان جا ایستادم، پشت ماشین پر شد و حرکت کرد و من هم شروع به دویدن پشت سر آن کردم و از مسیری که تغییر می‌داد حدس زدم به سمت رودخانه کارون می‌رود.عیاری افزود: من همچنان می‌دویدم و ماشین هم با سرعت می‌رفت. به پل اهواز رسید و ایستاد و من از خستگی روی زمین افتادم. وسایل را کارگرها از داخل ماشین برداشتند و از پله‌های پل به پایین به سمت بلوار حاشیه رودخانه بردند و زمانی‌که من به آنجا رسیدم هزاران نفر آدم آنجا بودند و یک دیوار که پلیس ایجاد کرده بود تا مردم عادی به سمت جایی که فیلمبرداری می‌کردند، نروند. او ادامه داد: من بچه بسیار خجالتی بودم اما انگیزه بسیار زیادی داشتم تا آنجا که به‌رغم اینکه هزاران نفر آنجا ایستاده بودند و نمی‌توانستند داخل بروند من توانستم از دیواری که ایجاد کردند عبور کنم و تا صبح کنار گروه فیلمبرداری باشم.

عیاری با بیان اینکه آقای انجم‌روز بسیار مرد مهربانی بود، گفت: در تمام طول شب که در کنار گروه فیلمبرداری بودم گاهی به او و گاهی به دوربین ۳۵ او نگاه می‌کردم. او متوجه شده بود که من به دوربین و سینما علاقه‌مند هستم زیرا دائم از او سوال می‌پرسیدم. به من گفت دوست داری از پشت دوربین نگاه کنی و من گفتم بله. قبلا دوربین‌های ۸‌میلی‌متری را دیده بودم اما وقتی از پشت دوربین ۳۵ نگاه کردم متوجه شدم یک کادر کاملا مشبک وجود دارد و انگار داشتم از یک دریچه زندان نگاه می‌کردم.

عیاری در ادامه گفت: خیلی تو ذوقم خورد. از او سوال کردم در زمان فیلمبرداری این کادرهای مشبک هستند؟ و او گفت بله این‌ها باید باشند و من گفتم پس به چه شکلی تصویر را می‌بینید؟ او خندید و دیگر پاسخ نداد. برای من دوربین ۸‌میلی‌متری جذابیت بیشتری داشت زیرا صفحه آن تمیز بود و من با دوربین ۸‌‌میلی‌متری تفریح می‌کردم و به نوعی به زندگی نگاه می‌کردم. به‌هرحال من آن شب تا صبح در کنار گروه فیلمبرداری بودم. یادم می‌آید در کنار حسن رضایی (بازیگر) ایستاده بودم و او را نگاه می‌کردم زیرا در آن زمان به دلیل فراوانی بازی‌هایی که داشت چهره بود. صبح از همان جا به سر کلاس برای امتحان رفتم و قبول نشدم و بعدها به حسن رضایی گفتم آن شب شما باعث شدید من در امتحان قبول نشوم!