بغضی که در تلویزیون شکست
وقتی صحبت شد که در دو نوبت متوالی از برنامه «نقد شعر» شبکه 4 درباره «نشر شعر» و «رسانه و شعر» صحبت کنم، دو تردید جدی داشتم؛ یکی اینکه آیا برنامه ساعت 11 شب شبکه4 اصلا دیده می‌شود؟ دیگر اینکه آیا می‌توانم حرف‌هایم را در تلویزیون راحت بزنم؟ وقتی این دو برنامه زنده پخش شد، متوجه شدم پاسخ هر دو پرسش و تردیدم مثبت بوده است.

سیل تماس‌ها و پیغام‌های هم‌سلکان شاعر و پیشکسوتان بزرگوار و ابراز لطف‌هایشان از یکسو گویای این نکته بود که به قول یکی از آنها، مطرح شدن برخی بحث‌ها برای اولین‌بار در تلویزیون ما، انگار بغضی بوده که شکسته شده است. از سوی دیگر، تمایل همکاران روزنامه‌نگارم برای بازطرح این موضوع‌ها در رسانه‌های مکتوب، مرا بر آن داشت که در یک یادداشت کوتاه، به‌جای چند مصاحبه، آن موضوع‌ها را دسته‌بندی و از این طریق، دیگر فعالان حوزه شعر و رسانه را تشویق کنم که این مباحث را تداوم بخشند.در زمینه‌ نشر کتاب‌های شعر، یکی از نکته‌هایی که طرح شدن آن در تلویزیون برای نخستین‌بار، قابل توجه است، موضوع پولشویی در این حوزه است که معمولا در قالب حمایت از کتاب‌های منطبق با ارزش‌های جامعه تعریف می‌شود. کمتر کسی می‌داند که در حال حاضر، ناشرانی در کشور به‌اسم ناشران تخصصی شعر فعالیت دارند که خیلی بیش از کتاب‌های شعر و در لوای آن، کتاب‌سازی‌هایی انجام می‌دهند.

کتاب‌هایی که عملا وجود خارجی ندارند و معدود نسخه‌های آنها نیز شرحه شرحه شده، بعضا هر کدام دو بار در سال با نام‌هایی متفاوت، در یکی از این انتشاراتی‌ها منتشر می‌شوند و با صحنه‌سازی‌ها و سندسازی‌هایی، میزان قابل توجهی از اعتبار تخصیص‌یافته برای حمایت از کتاب و کتاب‌خوانی، از حساب‌های مربوطه به نام این کتاب‌ها خارج و جابه‌جا می‌شود. بعد، این ناشران برای پوشاندن این‌گونه فعالیت‌های خود، به انتشار برخی کتاب‌های سخیف ادبی روی آورده، تا نشانی غلط داده باشند.اما نکته‌‌هایی که پیش از این درباره‌ فقدان شعر، به‌ویژه شعر معاصر در رسانه‌ها کمتر مورد توجه رسانه ملی قرار داشت و شاید برای اولین‌بار در برنامه نقد شعر 4 درباره تاثیر مخرب نشر دولتی و بولتن‌سازان در این زمینه سخن گفته شد، به اضلاع مثلثی برمی‌گشت که گلوی شعر ما را در ارتباط گرفتن با مردم فشرده‌اند.

یک ضلع و گوشه از این مثلث را تسلط نگاه سیاسی و دولتی به حوزه شعر تشکیل می‌دهد. فضای ادبیات معاصر ما آن‌قدر با دیده بدبینی و تردید نگریسته می‌شود که عملا دسته‌بندی‌های خودی و غیرخودی در آن به شکل محسوسی فضاها را متشنج و دوقطبی ساخته و مدیران رسانه‌ها را از خیر داشتن صفحه شعر در رسانه‌هایشان منصرف می‌کند.در ضلع و گوشه دیگر، روشنفکرنماها قرار دارند. اینان که مدعی لیبرال بودن هستند، اصلا به شکل لیبرالی عمل نمی‌کنند و در روی سکه دیگری که همان نگاه سیاسی و دولتی آن‌را شکل می‌دهد، عملا با محفل‌گرایی و تک‌جانبه‌گرایی، مخاطب را در تنگناهای جبری و تحکمی قرار می‌دهند. در این میان، برخی فعالان حوزه شعر هم که به‌شدت ادعای تعلق داشتن به طبقه روشنفکری جامعه را دارند، در بنگاه‌های نشر به دلالی مشغولند. این افراد که کمتر اولویت‌های اخلاقی و حرفه‌ای را رعایت می‌کنند، به‌دلیل آنکه برمبنای رفتار سودجویانه، به انتشار آثار ضعیفی دامن زده‌اند، راه خود را برای برون‌رفت ولو مقطعی از این شرایط، یکی در نفوذ به معدود جایزه‌های خصوصی حوزه شعر و به بیراهه کشاندن آنها می‌بینند، دیگر اینکه با توسل به روش‌هایی چون تطمیع، ارعاب و فشار، ستون‌ها و صفحه‌هایی را در رسانه‌های قشر روشنفکری در اختیار می‌گیرند و بدون دریافت و پرداخت هزینه‌ای، به تبلیغ آثار سخیف منتشرشده توسط خودشان می‌پردازند.

اینان از این طریق، از اعتماد مخاطب به رسانه سوءاستفاده کرده، شعر را در رسانه و در قالب کتاب، بی‌اعتبار می‌کنند.اما ضلع و گوشه‌ سوم این حلقه تنگ، بولتن‌سازان هستند. افرادی که نه کارشناس ادبیات و نه کارشناس رسانه‌اند، سیمون دوبوآر (زن اروپایی تئوریسین فمنیسم) را با سیمون بولیوار (مرد مبارز ضداستعمار در آمریکای لاتین) از هم تشخیص نمی‌دهند و نمی‌دانند ما شاعر مطرحی به‌نام «عمران فلاحی» نداریم که مدام نام او را در بولتن‌ها به‌جای عمران صلاحی نیاورند. این افراد با بولتن‌هایی که قاعده‌شان برجسته‌سازی در کنار کتمان کلیت واقعیت است، شرایط را برای همان مدیران رسانه که درنهایت از خیر داشتن بخش شعر می‌گذرند، تنگ و برای دست‌اندرکاران صفحه‌های ادبی و فرهنگی، دشوار می‌کنند.اما یک نکته که در این برنامه تلویزیونی از خاطرم رفت به آن اشاره کنم، نقش منفی نهاد کتابخانه‌ها با حذف حمایت و خرید از نشریه‌های ادبی در دولت‌های نهم و دهم بود که علاوه‌بر حذف یک امکان حمایت مالی امکان رسیدن این نشریه‌ها را به سراسر کشور، از بین بردند. همین موضوع رفته رفته به مرگ نشریه‌های ادبی یکی پس از دیگری منجر شد؛ روندی که متاسفانه در دولت یازدهم هم هنوز اصلاح نشده و همچنان در بر همان پاشنه می‌چرخد.

علیرضا بهرامی
شاعر و روزنامه‌نگار