جواد رنجبر

بخش نخست

طبعا هیچ یک از ما دوست نداریم کارخانه‌مان تعطیل یا ورشکست شود و وقتی چنین اتفاقی می‌افتد معمولا همه تقصیرها را متوجه دیگران می‌کنیم. اما گاه خود ما مجری قهار و پیگیر دستورالعمل‌های شکست بوده‌ایم. چرا که برخی دلایل شکست ریشه‌هایی در رفتار روزمره مدیران یا سلایق حرفه‌ای آنها دارد که به تدریج باعث نهادینه شدن همان رویه‌ها و در نهایت اثرگذاری قاطع آنها بر سرنوشت کارخانه می‌شود. اما چون این رفتارها از خود ما ناشی می‌شود توان قضاوت را درباره‌اش نداریم. بنابراین برای شروع قضاوت درست درباره اعمال روزمره‌مان می‌توانیم آینه‌ای در مقابل خود بگیریم و ببینیم که برای شکست یک کسب‌وکار چه می‌توان کرد. به نظر می‌رسد ۱۶ توصیه زیر برای به تعطیلی کشاندن یک کارخانه کافی باشد:

۱- بی‌هدف باشید: مدیر کارخانه‌ای که هدف ندارد و نمی‌داند برای چه و چرا کار می‌کند نمی‌تواند کسب و کارش را به مسیر درستی هدایت کند. این اصل کاملا طبیعی است و در جهان هستی قانونی جهان شمول است. هدفمندی، حرکت با چراغ روشن است و بی هدفی، گمراهی است. هدف تمام جزئیات کاری یک کارخانه را به هم پیوند می‌دهد و در واقع خمیرمایه انسجام است. مدیر بی‌هدف که نمی‌داند ده سال بعد، پنج سال بعد و یک سال بعد و همچنین شش ماه بعد و سه ماه بعد کجاست تمام مسائل کارخانه را به مثابه مشکل می‌بینید و از صبح زود تا غروب هر زنگ تلفنی و هر فکس و ایمیلی برایش یک مشکل جدید و یک سختی و مشقت مضاعف است. چنین مدیرانی مثل مرغ سرکنده تمام روز به این در و آن می‌زنند تا از حجم مشکلات بکاهند، اما نمی‌توانند.

چون راه چاره تحمل مشکلات یا فرار از آن و حتی تهاجم به مشکلات نیست، راه حل هدف دار شدن است، تا همه مسائل در جایگاه خود معنی شوند و متناسب با جایگاه راه حل یابند.

۲- از نیروی متخصص استفاده نکنید: هنوز که هنوز است برخی از مردم به محض شنیدن بیماری دیگران قرص و دارو تجویز می‌کنند و وقتی محصولی به بازار می‌آید یا می‌خواهد بیاید درباره بازار و فروشش نظر می‌دهند. این عارضه مهم اجتماعی نشانه به رسمیت شناخته نشدن تخصص‌ها است. جای تعجب دارد اما هنوز بسیاری از جایگاه‌های تخصصی را افراد بدون تخصص اشغال کرده‌اند. برخی از مدیران به بهانه‌هایی مانند اعتماد، کاهش هزینه یا ترجیح رابطه خویشاوندی افراد کاملا غیر متخصص و کوچک را که فاقد جسارت و لیاقت لازم برای رشد شخصی و سازمانی هستند و به حداقل‌ها قانع‌اند، به کار می‌گمارند. در برخی دیگر از بنگاه‌ها هم افراد جابه‌جا منصوب می‌شوند. مثلا یک حسابدار که دارای تخصص حسابداری است در جایگاه مدیر فروش قرار می‌گیرد یا یک مهندس مکانیک را به جای یک مهندس صنایع به کار می‌گیرند.

این مشکل عارضه ای به نسبت پنهان است. یعنی زمانی که لیست پرسنل بررسی می‌شود و مثلا از جمع دویست نفره آن پنجاه نفر دارای مدرک مهندسی و فوق لیسانس است پس به نظر نمی‌آید که این کارخانه دارای مشکل بی‌تخصصی باشد. اما واقعیت آن است که به کار گماردن افراد با تخصص غیرمرتبط تنها کمی بهتر از به کار گماردن افراد فاقد تخصص است.

۳- باهوش‌ها را جدی نگیرید: در برخی از کارخانه‌ها متخصص‌ها استخدام شده‌اند و در جایگاه تخصصی خود نیز قرار گرفته‌اند، اما جدی گرفته نمی‌شوند. زمانی که مدیر کارخانه بر اساس آموزه‌هایی مانند همه با هم برابرند، تبعیض باعث پررویی می‌شود و... رفتاری مشابه و مساوی با همه پرسنل دارد در واقع پرسنل باهوش را ترغیب به کم کاری، خیانت و در نهایت استعفا می‌کند. باهوش‌ها شیرازه منابع انسانی کارخانه هستند. مانند باهوش‌ها و درس خوان‌های کلاس‌های درس که باعث می‌شود سطح کلاس بالا رود و حتی گاه خود معلم نیز مجبور به مطالعه بیشتر شود. باهوش‌ها مانند نشانه‌های بالای کوه هستند که همه گروه را دعوت به بالا رفتن می‌کنند. باهوش‌ها دارای خود باوری هستند و می‌خواهند بر اساس توانایی‌هایشان پول و اعتبار داشته باشند.

باهوش‌ها می‌توانند کار را زود یاد بگیرند و زود اشکالات احتمالی را دریابند، بنابراین باعث رشد بهره‌وری می‌شوند. مدیریت دانش هم از طریق این افراد قابل اجرا است. توجه به این افراد از طریق پرداخت بیشتر دستمزد، در اختیار گذاشتن امکانات رفاهی و سفرهای خارجی و تعیین جایگاهی برتر در کارخانه صورت می‌گیرد و موجب واکسینه شدن کارخانه در برابر بسیاری از مسائل پیش‌بینی نشده می‌شود. اما بی‌توجهی به این افراد زمینه انفکاک آنان از کارخانه و طبیعتا افشای اطلاعات و رمز و رموز کار را در پی خواهد داشت.

۴- لج بازی کنید: باز باور کردنش سخت است؛ اما این مشکل هم در میان مشکلات مدیریتی وجود دارد. در شرایطی که انبوهی از مشکلات واحدهای تولیدی را احاطه کرده است برخی از مدیران به لج بازی با سهامداران، پرسنل و مشتریان می‌پردازند و سعی می‌کنند دیدگاه‌های خود را که تقریبا هیچ‌کس با آنها موافق نیست به کرسی بنشانند. جالب است که برخی از این افراد تحت تاثیر جملات قصاری که سال‌هاست در کشور مد شده و در تقویم‌ها و سررسید‌ها و شبکه‌های اجتماعی مرتب دست به دست می‌شود و بدون توجه به فلسفه برخی از این جملات این لج‌بازی را به عنوان نوعی نوآوری و صاحب اراده بودن تلقی می‌کنند. طبیعی است که یک مدیر کارخانه که هر روز برای مسائل مختلفی تصمیم می‌گیرد، دچار اشتباه شود.

اما مهم این است که به محض اطلاع از اشتباه از مسیر خطا خارج شود. برخی از مدیران خروج از راه خطا را کسر شأن خود تلقی می‌کنند و فکر می‌کنند در این صورت به مدیری نالایق و سست عنصر معروف خواهند شد. این مدیران بهتر است بدانند در صورتی که به لج‌بازی و ادامه روش‌های خطا ادامه دهند به عنوان مدیری احمق جلوه خواهند کرد. (ادامه دارد...)

Ranjbarmail۲@yahoo.com