چگونه برای بقای یک سازمان تلاش کنیم؟

نویسنده: گری هامل

مترجم: عاطفه عبادی

منبع:TCB review

اگر یک شرکت بتواند با دلایل درست به حیات خود ادامه دهد، جامعه از وجودش بهره خواهدبرد.

گری هامل، بنیانگذار آزمایشگاه مدیریت دانشکده تجارت لندن، در این مقاله به اهمیت این موضوع می‌پردازد که چگونه یک کسب وکار می‌تواند در دنیای تغییرات بی‌امان، رقابت بی‌رحمانه و نوآوری بی‌وقفه، برنده شود؟ آیا در یک اقتصاد پویا دلیلی برای اهمیت دادن به بقا یا زوال یک شرکت خاص وجود دارد؟ یا به عبارت دیگر،آیا طول عمر سازمانی برای سهامداران، کارمندان، مشتریان یا در مقیاس بزرگ تر، جامعه ارزشی دارد؟

اگر یک سرمایه دار اهل ریسک یا یک نظریه پرداز بازار آزاد باشید، پاسختان به این سوال احتمالا منفی است. در یک اقتصاد باز، سازوکارهای متنوعی وجود دارد که سوءاستفاده مداوم از منابع یک جامعه را برای یک شرکت دشوار می‌سازد. آنچه مشتریان و سهامداران را از کشمکش‌های دنباله دار و طولانی بی‌کفایتی در مدیریت مصون می‌دارد، رقابت سخت، ایجاد بازاری برای کنترل شرکت‌های بزرگ و یک بخش کارآفرینی با نشاط و پویا است. با وجود این ضمانت‌نامه، شرکتی که نتواند خود را با شرایط متغیر سازگار کند، مشتریان، بهترین کارمندان و در نهایت استقلالش را از دست می‌دهد. مانند آنچه در سال ۲۰۰۹ برای شرکت‌سان مایکروسیستمز اتفاق افتاد.اگر تمام این سازو کارها شکست بخورند، ورشکستگی حتمی خواهد بود. طبق این دیدگاه هیچ شرکتی پیش از موعد مقررش از بین نمی‌رود، با این حال مساله بقا و زوال شرکت‌های سهامی بزرگ، پیچیده‌تر از اینها است: اول اینکه بسیاری از سازمان‌های مهم، شرکت‌هایی هستند که به طور عمومی دادوستد نمی‌کنند، مانند وزارت امنیت داخلی ایالات متحده، خدمات بهداشتی ملی بریتانیا،بانک مرکزی اروپا و ناتو.در اکثر موارد این سازمان‌ها نه به طور مستقیم رقیبی دارند، نه می‌توانند به تصاحب کسی درآیند.

دوم اینکه شرکت‌های دارای مدیریت ضعیف با ساختارهای نامناسب، به شیوه آرام و نامطمئنی عمل می‌کنند و به این ترتیب شرکت را از منابع محروم می‌کنند. هیات مدیره‌ای که بیش از حد آسانگیرو اغماض‌گر باشد، در برخورد با مدیران اجرایی‌ای که هنگام از بین رفتن کسب‌وکار، با انجام کارهای بیهوده وقت تلف می‌کنند و برای کم کردن هزینه‌های غیرتولیدی(سرشکن) انبار شده، به جای اقلام فوری، به‌تدریج این کار را می‌کنند، بیش از حد صبر وشکیبایی نشان می‌دهند. اگر دقیقه به دقیقه یک شرکت متزلزل را بررسی کنید فورا متوجه خواهید شد برای مدیرانی که در حسرت گذشته هستند و از رنج و سختی بیزارند، راه‌های بسیاری برای به تعویق انداختن موعد تسویه حساب‌هایشان وجود دارد. آنها می‌توانند موانعی در برابر تصاحب خصمانه ایجاد کنند، از تخفیف و کاهش قیمت به منظور پوشش محصولات غیررقابتی استفاده کنند، برنامه‌های ریاضتی صرفه‌جویی و کاهش هزینه‌ها را درقالب شعارهای تهورآمیز تحول، به خورد دیگران بدهند و با حراج دارایی‌های شرکت، تجارت در حال زوال خود را، سرپا نگه دارند. به بیان ساده‌تر، شرکت‌های بزرگ به آرامی از بین می‌روند و ممکن است سال‌ها در گیرو دار نابودی باشند.

عامل سومی که جامعه با شکست شرکت‌ها با آن روبه‌رو می‌شود، هزینه‌های اجتناب‌ناپذیر تعدیل و انطباق است. تخصیص مجدد مهارت‌ها و سرما‌یه‌های بسیار تخصصی فرآیندی بسیار ناکارآمد است‌. پیدا کردن شغل جدید برای کارمندان بدون شغل ممکن است ماه‌ها یا سال‌ها طول بکشد و اگر شغل جدیدی هم پیدا کنند، احتمالا دستمزد کمتری نسبت به کار قبلی دریافت خواهند کرد. اثرات جانبی منفی افول شرکت‌ها که در قالب مزایای بیکاری، کاهش درآمدهای مالیاتی و کاهش کلی رفاه اجتماعی به جامعه تحمیل می‌شوند را باید به اینها اضافه کرد.

چهارم اینکه وجود شرکت‌های بزرگ پایدارو برقرار برای هر اقتصادی حیاتی است. شرکت‌های قدیمی معمولا از شرکت‌های جدید کارآمدترند. شرکت‌های جدید خلاقند، اما کسب‌وکارشان هنوز بهینه‌سازی نشده وبه کمال نرسیده است.

علاوه بر این شرکت‌های تحقیقاتی، معمولا برای تامین بودجه، استعدادها و مهارت‌های مدیریتی و دسترسی به بازار، شرکت‌های تثبیت شده وبا تجربه را مبنا قرار می‌دهند. بدون شک موفقیت اولیه مایکروسافت اصالتا به توانایی‌اش در بهره‌برداری از نام تجاری آی.بی.ام وابسته بود. تجربه‌هایی از این دست نشان می‌دهند در دنیای تجارت میان شرکت‌های بزرگ و کوچک، یک همزیستی مهم و ضروری وجود دارد.

افرادی که نسبت به نابودی سازمان‌ها با خونسردی وملایمت رفتار می‌کنند، اغلب به تجارت به مثابه یک موجود زنده نگاه می‌کنند. در طبیعت حیوانات برای به دست آوردن نیازهای اولیه مانند غذا با هم رقابت می‌کنند و قوی ضعیف را می‌بلعد. با این وجود معتقدم که در نظر گرفتن یک شرکت بزرگ و مهم مانند سیتی گروپ، هیولت پاکارد و سونی به عنوان یک موجود واحد اشتباه است؛ چرا که این نگاه وسعت و دامنه این سازمان‌ها و پیامدهای اقتصادی شکست یا موفقیت شان را ساده و کوچک جلوه می‌دهد.

بنابراین اگر شکست شرکت‌ها در مقیاس بزرگ را مدل یک پدیده زیست شناختی در نظر بگیریم، معادل مرگ یک حیوان نیست، بلکه خیلی بزرگ‌تر از آن یعنی معادل فرووپاشی کل اکوسیستم یا انقراض گونه‌ای در طبیعت است. بوم شناسان در یک مورد حق دارند: انعطاف‌پذیری نیاز به تنوع دارد.باید مکانی برای ارائه ایده‌های رقیب وجود داشته باشد، جایی که در آن برندگان را، نه چند قاضی خردمند که خرد جمعی بازار بر می‌گزیند. انعطاف‌پذیری اقتصادی به رقابت مابین تعداد زیادی از شرکت‌های تحقیقاتی بسیار متمرکز وابسته است؛ بنابراین در دنیای کسب‌وکار برای داشتن چنین محیطی اهمیت نقش کارآفرینی و کارآفرینان را باید پذیرفت.

به این سوال برگردیم که آیا ممکن است یک سازمان ناگهان و نابهنگام رو به نابودی رود؟ پاسخ اکثر اقتصاددانان، مانند سرمایه‌داران ریسک‌پذیر، منفی خواهد بود. موسسات وقتی رو به نابودی می‌روند که مستحق آن باشند و این زمانی است که ناتوانی در پاسخگویی به مطالبات سهامداران ذی‌نفع، برای آنها به صورت یک عادت در آمده باشد؛ بنابراین سازمان‌ها به علل طبیعی و نابهنگام از بین نمی‌روند و عللی که سازمان‌ها را رو به نابودی می‌برد، عللی قابل پیش‌بینی هستند، اما علل قابل پیش‌بینی، اجتناب‌ناپذیر نیستند. هیچ انسان دویست ساله‌ای وجود ندارد، اما شرکت‌های دویست ساله بسیاری وجود دارند. معمولا شرکت‌ها از طریق اتخاذ تصمیمات خودشان نه تصمیم‌هایی که از قبل ساخته شده است، آینده و سرنوشت شرکت خود را تعیین می‌کنند. اگر این تصمیمات اشتباه باشند به نوعی به خودکشی یک شرکت می‌انجامد. اکثر ما هر گونه اقدام به خودکشی را مرگی غیرمنتظره و نابهنگام تلقی می‌کنیم، پس چرا باید نسبت به خودکشی شرکت‌ها بی‌تفاوت باشیم؟

گذشت زمان پیچیدگی‌ها را ممکن می‌سازد. سازمان‌ها نیز با گذشت زمان رشد می‌کنند و با تبدیل ایده‌های ساده به سیستم‌های پیچیده رونق می‌یابند. ایده حرکت سریع با جنرال موتورز و مفهوم جست وجوی اینترنتی با گوگل در ذهن اکثریت مردم تداعی شد. با این وجود روند تبدیل یک ایده الهام شده،به یک ارزش زمانبر است. یک ایده خوب با طی زمان و از طریق تکرار چرخه تجربه، یادگیری، انتخاب و تنظیم به هدف می‌رسد. در این بین اگر یک تصمیم اجرایی ضعیف و زودهنگام در این چرخه وقفه ایجاد کند،ممکن است جامعه از مزایای این ایده محروم شود و سازمان دیگری از راه برسد و از آن ایده که از پیشگامان شکست خورده به جا مانده به نفع خود استفاده کند.

با اینکه پیچیدگی زمانبر است؛ اما به طور کلی مسائل پیچیده برای انسان ارزشمندترند. این دلیل پنجمی است برای اینکه اگر شرکتی در فرآیند انطباق خود موفق نشد، باید احساس نگرانی کند.

دلیل نهایی که شکست یک شرکت را برای ما ناخوشایند می‌کند، مسوولیت پذیری ما نسبت به این شرکت‌ها است.

ما نیز مانند مسوولان موظفیم که در همه جا از چیزهایی که به ارث برده‌ایم، حفاظت کنیم. البته نه با پشتیبانی و حمایت بی‌جا از شرکت‌های رو به افول و جدا کردن آنها از واقعیت، بلکه با یاری کردن آنها برای تغییر و سازگار کردن خود در مسیری که بتوانند ماندگار شوند. حقیقت این است که ما مراقب و نگران سازمان‌ها یا حداقل سازمان‌هایی که مهارت و شورو اشتیاقمان را در آن سرمایه‌گذاری کرده‌ایم، هستیم. اما تا وقتی که به موسسات دیگران یا دست کم سلا مت موسسات به طور کلی اهمیت ندهیم، نمی‌توانیم از آنهاچنین انتظاری داشته باشیم.

بحث من این نیست که سیاست‌گذاران باید شرکت‌ها را از عواقب حماقت‌های اجرایی مصون بدارند یا آنکه نابودی سازمان‌ها را امری اجتناب‌ناپذیر بدانیم. (البته در تئوری هر شرکتی می‌تواند جاودان باشد)، بلکه معتقدم سازمان‌های بسیاری هستند که مستحق نابودی‌اند و سیاست‌گذاران بایدآنها را با تقدیرشان تنها بگذارند. کمک‌های دولتی (از هر نوعی) معمولا نسنجیده هستند. کمک‌های دولتی از قبیل یارانه‌ها، کمک‌های مالی، شیوه‌های بد پاداش‌دهی باعث تحریف تصمیم سازی‌های اقتصادی می‌شوند و کسب‌وکار را به ساختارهای کهنه و منسوخ محدود می‌کنند و مانع رشد می‌شوند. بنابراین من با مدیریت کسب کار در بازارهای آزاد موافقم.

از سوی دیگرباید توجه شود، شکست سازمانی می‌تواند به شدت گران تمام شود وباعث هدر رفتن شایستگی‌ها و هزینه‌های مرتبط ‌شود. معتقدم که طول عمر یک سازمان ارزشمند است. اما همچنین بر این باورم که هر سازمانی باید به طور مستمر، حق حیات خود را به دست آورد (تمدید کند)، چه یک دبیرستان محلی باشد یا شرکت جنرال موتورز. البته طول عمر یک شرکت باید پاداش انعطاف‌پذیر بودن آن باشد، نه محصول و نتیجه حفظ شرایط موجود در آن سازمان. اگر چه در عمل ممکن است برخی سازمان‌ها بزرگ تر یا مهم‌تر ازآن باشند که در مدت کوتاهی شکست بخورند، اما سیاست‌گذاران هرگز نباید سازمانی را از داروینیسم اقتصادی (نظریه تکامل تدریجی) مصون بدارند.