کنجکاوی و هوش  به یک اندازه مهم هستند

مترجم: رویا مرسلی منبع:HBR بسیاری بر این عقیده هستند که ما اکنون در «عصر پیچیدگی» زندگی می‌کنیم به این معنی که دنیا هرگز تا این حد درهم و عجیب نبوده است. مبنای این عقیده، سرعت تغییرات تکنولوژی و حجم اطلاعاتی است که تولید می‌کنیم (این دو به هم مربوط هستند). حتی فیلسوف‌هایی مانند لایب‌نیتز (قرن هفدهم) و دیدرو (قرن هجدهم) نیز درباره فزونی حجم اطلاعات هشدار داده بودند. آنچه آنها «حجم هراس‌انگیز کتاب‌ها» می‌خواندند، در مقایسه با آنچه امروز شاهد آن هستیم بسیار کوچک بود و بیشتر اطلاعاتی که ما امروز داریم، در مقایسه با اطلاعاتی که آیندگان در اختیار خواهند داشت ناچیز خواهد بود.

اما اهمیت پیچیدگی نسبی موضوعات مختلف برای افرادی که هر روز با آن روبه‌رو هستند، کمتر می‌شود. به همین خاطر، شاید سوال درست این نیست که بپرسیم «آیا عصر جدید پیچیدگی بیشتری دارد؟» و بهتر بپرسیم «چرا بعضی از افراد بهتر می‌توانند پیچیدگی را مدیریت کنند؟» هر چند مساله پیچیدگی به فحوای موضوع بستگی دارد اما این مساله با سرشت و طبیعت خود فرد نیز بی‌ارتباط نیست. به‌طور اخص، سه ویژگی روانی را می‌توان برشمرد که به بهبود توان مدیریت پیچیدگی کمک می‌کند:

۱- IQ: همان‌طور که می‌دانیم، این کلمه به معنی ضریب هوشی است و به توان ذهنی افراد برمی‌گردد. ضریب هوشی بر محدوده وسیعی از نتایج به‌دست آمده در جهان واقعی موثر است، مثل عملکرد شغلی و موفقیت‌های هدفمند حرفه‌ای. دلیل آن این است که هر چه ضریب هوشی بالاتر باشد، افراد سریع‌تر می‌توانند مشکلات جدید را حل کنند و سرعت یادگیری آنها بالاتر است. برخی معتقدند تست‌های اندازه‌گیری ضریب هوشی بیش از حد انتزاعی، مربوط به ریاضی و به دور از مشکلات واقعی و روزمره افراد هستند اما این تست‌ها همچنان بهترین ابزار برای پیش‌بینی توانایی ما در حل پیچیدگی‌ها هستند. در واقع ضریب هوشی در مورد کارهای پیچیده بهتر از کارهای ساده می‌تواند عملکرد افراد را پیش‌بینی کند.

محیط‌های پیچیده از لحاظ اطلاعات غنی‌تر هستند و همین موضوع باعث ایجاد بار شناختی بیشتری می‌شود و توان ذهنی و تفکر و تعمق بیشتری را می‌طلبد. این کار به صورت ناخودآگاه انجام نمی‌شود. ضریب هوشی، معیار اندازه‌گیری توان ذهنی است همان‌طور که مگابایت یا سرعت پردازش معیار اندازه‌گیری توان یک کامپیوتر و سرعت عملکرد آن است. جای تعجب نیست که بین ضریب هوشی و حافظه کاری یعنی ظرفیت ذهنی ما برای به‌کارگیری چندین اطلاعات مختلف در یک لحظه، همبستگی قابل‌توجهی وجود دارد.

مثلا اینکه سعی کنیم یک شماره تلفن را به یاد بیاوریم درحالی‌که با کسی صحبت می‌کنیم و نظر او را می‌پرسیم و همزمان لیست خرید خود را مرور کنیم که در این حالت در حال بهره‌گیری از ضریب هوشی خود هستیم. (متاسفانه تحقیقات نشان داده‌اند که آموزش حافظه باعث بهبود توان بلندمدت ما برای حل پیچیدگی نمی‌شود؛ هر چند بعضی شواهد نشان می‌دهند که این کار در افراد مسن‌تر زوال عقلی افراد را به تاخیر می‌اندازد همان‌طور که یک ضرب‌المثل می‌گوید «یا از آن استفاده کن، یا آن را دور بینداز»).

۲- EQ: به معنای هوش هیجانی است و به توانایی ما در درک، کنترل و بیان احساساتمان بر می‌گردد. هوش هیجانی به سه روش با مدیریت پیچیدگی ارتباط پیدا می‌کند.

اول، افرادی که دارای هوش هیجانی بالاتر هستند، کمتر در معرض استرس و هیجان هستند. در موقعیت‌های پیچیده احتمال بروز فشار و استرس بیشتر است اما هوش هیجانی مانند یک ضربه‌گیر عمل می‌کند.

دوم اینکه هوش هیجانی عامل اصلی مهارت‌های میان فردی است. به آن معنا که افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند بهتر می‌توانند سیاست‌های پیچیده سازمانی را دریابند و در کار و حرفه خود موفق‌تر هستند. واقعیت این است که حتی در دنیای بسیار هم پیوسته امروز، آنچه بیشتر کارفرمایان به دنبال آن هستند مهارت‌های فنی نیست، بلکه مهارت‌های نرم است، بالاخص در جایگاه مدیریت یا رهبری.

سوم، افرادی که دارای هوش هیجانی بالاتری هستند دوست دارند بیشتر کارآفرین باشند و به همین خاطر، در استفاده از فرصت‌ها، ریسک کردن و تبدیل ایده‌های جدید به واقعیت کنشگر هستند. تمام این موارد باعث می‌شوند هوش هیجانی یکی از مولفه‌های مهم در قابلیت انطباق پذیری در محیط‌های نامشخص، غیرقابل پیش‌بینی و پیچیده باشد.

۳- CQ: همان curiosity quotient یا هوش کنجکاوی است و به معنای داشتن ذهن گرسنه است. افرادی که دارای هوش کنجکاوی بالاتر هستند کنجکاوتر و پذیرنده تجربیات جدید هستند. آنها به‌دنبال موضوعات جدید هستند و از روزمرگی خسته می‌شوند. آنها میل به خلق ایده‌های ناب و تازه دارند و ضدانطباق هستند. هوش کنجکاوی تاکنون به اندازه هوش هیجانی و ضریب هوشی مورد مطالعه قرار نگرفته اما شواهدی دال بر این موضوع وجود دارد که هوش کنجکاوی در دو زمینه در ارتباط با مدیریت پیچیدگی حائز اهمیت است.

اول، افرادی که دارای هوش کنجکاوی بالاتر هستند، نسبت به ابهامات، آستانه تحمل بالاتری دارند؛ این طرز تفکر ظریف، پیچیده و دقیق با جوهر و ماهیت پیچیدگی سازگار است. دوم، داشتن هوش کنجکاوی باعث افزایش سطح سرمایه‌گذاری فکری و کسب دانش طی زمان می‌شود، به‌خصوص در حوزه آموزش ازجمله علم و هنر. دانش و تخصص همانند تجربه باعث می‌شوند موقعیت‌های پیچیده آشنا به نظر برسند، به همین خاطر، هوش کنجکاوی آخرین ابزار رسیدن به راه‌حل‌های ساده برای مشکلات پیچیده است. هرچند ارتقای سطح ضریب هوشی مشکل است، اما هوش هیجانی و هوش کنجکاوی می‌توانند توسعه یابند. همان‌طور که آلبرت انیشتین گفته بود: «من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط زیادی کنجکاوم.»