احساس غربت نمی‌کنم
همواره ورزش پلی برای ارتباط جهانی تمامی کشورها و نزدیک کردن فاصله‌ها بوده است و در سال‌های اخیر، شاهد حضور بازیکنان خارجی زیادی در ورزش ایران بوده‌ایم که یکی از این موارد به بازیکن آمریکایی- نیجریه‌ای تیم بسکتبال بانوان شهرداری بندرعباس برمی‌گردد که در این فصل با حضور در جمع نارنجی‌پوشان بندرعباسی، توانسته این تیم را به جمع چهار تیم برتر مسابقات سوپرلیگ بانوان کشور برساند. «هلن اوگانجیمی» بازیکن سیه‌چرده اما بلندقدی است که «ایسنا» با اوگفت‌وگویی انجام داده که بخشی از آن را می‌خوانید: در ابتدا مختصری از محل تولد و شرایط خانواده خود بگویید؟
در سال 1984، در شیکاگو در یک خانواده نیجریه‌ای به دنیا آمدم، تمام اعضای خانواده من ورزشکار هستند. برادر دوقلویم در آمریکا فوتبال آمریکایی بازی می‌کند و یک خواهر و برادر کوچک‌تر هم در دانشگاه بسکتبال بازی می‌کنند و خواهر دیگرم ورزش ژیمناستیک را دنبال می‌کند.
پس این‌طور که به نظر می‌رسد رفتن شما به سمت ورزش با وجود ورزشی بودن تمامی اعضای خانواده‌تان امری قابل پیش‌بینی بوده است. پیش از حضور در ایران و تیم شهرداری بندرعباس، چه سوابق بازیگری در کارنامه خود دارید؟
از هفت سالگی ورزش را شروع کردم؛ ابتدا با ورزش ژیمناستیک و سپس والیبال و از دوران دبیرستان بسکتبال را شروع کردم. مادرم مشوق اصلی من برای بازی بسکتبال بود و همواره به او می‌گفتم اصلا نمی‌دانم که چطور باید بسکتبال بازی کنم. در دوران دبیرستان در تیم‌های مختلفی بازی کردم و سپس بورسیه‌ای برای حضور در تیم‌های olney centural و iwo western گرفتم و بعد از آن دبیرستان را تمام کردم و وارد کالج colombia شدم. اولین تجربه حرفه‌ای بازیگری در بسکتبال در کشور اسلواکی بود که من از این کشور پیشنهاد بازی داشتم و نخستین شانس بازی‌ام در خارج از آمریکا بود.
چه شد که با پیشنهاد ایران رو‌به‌رو شدید و آن را قبول کردید؟
مدیر برنامه‌ام گفت که در ایران موقعیت برای بازی در یک تیم خوب وجود دارد و وی با سرمربی تیم شهرداری در این خصوص صحبت کرده بود و پس از اطلاع از شرایط پیشنهاد و با خواست مدیر برنامه‌ام از ۲۳ نوامبر، به بندرعباس آمدم و از آن روز سه ماه می‌گذرد، درحالی که زمان آمدن به ایران اطلاعات زیادی درباره اینکه ایران چطور کشوری است، نداشتم.
در مدت حضور در بندرعباس اوقات فراغت را چگونه سپری می‌کنید؟
گاهی به مراکز خرید می‌روم و می‌بینم که مردم خیره نگاهم می‌کنند. وقتی به آنها لبخند می‌زنم و سعی می‌کنم سر صحبت را باز کنم، بسیار صمیمانه برخورد می‌کنند. اوایل فکر می‌کردم به علت تیره بودن رنگ پوستم است، اما خوب اینجا خیلی‌ها سیاه پوست هستند و احساس غربت نمی‌کنم.(باخنده)