فقدان زبان تصویر مشکل بزرگ نسل من بود
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- کیارنگ علایی متولد 1355 مشهد است، او از 17 سالگی کار فیلم سازی انجام داده و تاکنون فیلم‌های متعدد داستانی، مستند و انیمیشن ساخته است و برنده جوایز متعدد بین‌المللی از جمله جایزه بهترین فیلم انیمیشن جشنواره داکینوی رومانی شده است. او در سال 2005 به عنوان تنها نماینده از انجمن سینمای جوانان ایران به بورسیه تحصیلی انجمن استعدادهای جوان برلین دعوت شد، از سال 1382 تا کنون بر روی عکاسی تمرکز کرده است اما داستان‌نویسی و ترجمه (تخصصی عکاسی) هم از شاخه‌های مورد علاقه او است.علایی در حال حاضر مدرس عکاسی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه فردوس مشهد است.به منظور بررسی فضای عکاسی مشهد و به بهانه برگزاری نمایشگاه عکس«زوایایی در زمان» که به همت چند تن از هنرجویان عکاسی به سرپرستی کیارنگ علایی در نگارخانه جهاد دانشگاهی مشهد برپاست با وی به گفت‌و‌گو نشستیم که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.
به نظر شما در این سال‌ها چه تحولاتی در عکاسی مشهد رخ داده است؟
تحولات رخ داده در عکاسی مشهد به زعم من چیزی دور و جدا از تحولات جهانی عکاسی نیست.
در سایه این تحولات است که نسل جدید عکاسی در مشهد نفس می‌کشد. این نسل در کشاکش مهاجرت از عکاسی آنالوگ به دنیای دیجیتال است. سخت‌گیری‌ها و وسواس‌های آنالوگ و سرعت و سهولت دیجیتال او را در یک دوراهی بزرگ قرار داده است. تعاریف، قالب‌ها، خروجی‌ها و نمایشگاه‌ها در این سال‌ها در کشاکش این دو فضای متفاوت بوده‌اند.
به نظر من دستاوردهای فضای جدید عبارت از گرایش بیشتر نسل جدید به تصویر، گسترش بی‌رویه آماتوریسم، نهادینه شدن فرهنگ تصویری در خانه‌ها، میل به تجربه‌گرایی و شهامت بیشتر در برخورد با مدیوم است. در دنیای امروز تعداد عکاسان آن قدر زیاد شده که بیم داریم که فرصت نکنیم بخش عظیمی از تولیدات را ببینیم. نقل عامیانه ای در مشهد وجود دارد که می‌گوید: «آن قدر که مشهد عکاس دارد، ژاپن دوربین تولید نکرده است!»
اما نگاه من به این ضرب المثل کاملا مثبت است، زیرا معتقدم هرچه تعداد عکاس در مشهد بیشتر باشد، فرهنگ تصویری برای نسل آینده بیشتر می‌شود و انباشته‌های تصویری بیشتری از شهرمان و فضایی که در آن زندگی می‌کنیم، خواهیم داشت. افزایش بی‌رویه عکاس در مشهد مساوی است با انباشته شدن حافظه تصویری برای نسل آینده و چه چیز بهتر از این؟! یادم است در کودکی من حداکثر ارتباط بصری ممکن با مجله‌ها، روزنامه‌ها و برنامه های تلویزیون بود. ما نه اینترنت داشتیم، نه موبایل، نه اینستاگرام، نه فتوبلاگ و نه حتی دوربین حی و حاضری که هر وقت اراده کردی بتوانی زندگی‌ات را با آن ثبت کنی. فقدان دنیای تصویری و زبان تصویر مشکل بزرگ نسل من بود. اما اکنون وفور و لبریز شدن تصویر در نسل کودک و نوجوان فعلی و انس گرفتن آنها با فرهنگ تصویری نکته بزرگی است که باید مورد تامل قرار گیرد. اینها نکات مثبتی است و تعدد عکاس در مشهد یکی از همین
میوه های تکنولوژی و پیشرفت های آن است. به‌طور کلی فضای عکاسی مشهد در حال حرکت از سمت فضای سنتی و تجربی به سمت آماتوریسم گسترده و بی‌حد و مرزی است که ثمرات آن در ده سال آینده در عکاسی این شهر دیده خواهد شد.
با این نظر که مشهد قطب دوم عکاسی ایران است، موافقید؟
اول یا دوم بودن آن چندان اهمیتی ندارد، چه بسا به نسبت جمعیت مشهد و میزان توفیقات عکاسان مشهدی، قطب اول محسوب شود؛ همچنین تعدد عکاس، آموزشگاه، جشنواره و جوایز بین‌المللی که عکاسان مشهدی در این سال‌ها دریافت کرده‌اند دلیل دیگری بر این مدعاست. اما معتقدم در پنج سال اخیر به غیر از مشهد، شهرستان‌های قزوین، اهواز و تبریز نیز در زمینه فعالیت عکاسی و به‌ویژه کار آموزش موفق عمل کرده‌اند.
در بعضی از شاخه‌های تخصصی عکاسی مثل عکس خبری در مشهد خیلی قوی نیستیم،در حالی که با توجه به سابقه کار رسانه ای و روزنامه نگاری حرفه ای در خراسان، انتظار بیشتری در این زمینه وجود دارد. به نظر شما دلیل این امر چیست؟
لازمه تعدد عکاس رسانه در مشهد این است که عکاس خبری بتواند در این شهر کار خودش را درست انجام دهد و کسی مخل کار او نشود. در هر جامعه‌ای به دلایل روانشناختی شاخه‌هایی بیشتر پیشرفت می‌کند، در مشهد بیشتر از همه شاهد گرایش به سمت عکاسی پرتره، طبیعت و بعد ماکروگرافی هستیم. اما اینکه چرا این شاخه‌ای که شما فرمودید فعال نیست، به نظر من در چند مسئله ریشه دارد: اول بحث مجوز عکاسی است که همچنان گرهی کور است. بالاخره چه کسی باید مجوز عکاسی را صادر کند؟ عکاس جوانی که کار خبری می‌کند به چه ضمانت و اطمینانی می‌تواند در خیابان و کوچه و بازار به ثبت لحظه‌های خبری بپردازد؟ در این شهر نمی‌توان به‌راحتی در خیابان عکاسی کرد. حتی داشتن مجوز نیز کارساز نیست. در مشهد سازمان‌های تصمیم گیرنده متعددی داریم، یعنی یک ارگان به شما مجوز می‌دهد، اما ارگان دیگری جلو کار شما را می‌گیرد.
نکته دوم جدی نبودن مقوله عکس در روزنامه‌های مشهد است که به یک امر فرهنگی تبدیل شده و فرهنگ‌سازی ما در این زمینه ضعیف بوده است. مطبوعاتی که در مشهد داعیه‌دار تولید محتوا هستند در برابر حق مولف کوچک‌ترین مسئولیتی نمی‌پذیرند و گاه اخلاق حرفه‌ای در برابر عکاس را رعایت نمی‌کنند. مسئله بعدی اهتمام دبیران عکس روزنامه‌ها است. معمولا وقتی روزنامه‌ها را ورق می‌زنیم با عکس‌های جذاب زیادی روبرو نمی‌شویم. ملاحظه و ترس در برخورد با عکس، منجر به استفاده از عکس‌های متعارف و ساده می‌شود و این در دراز مدت به تضغیف عکس در رسانه می‌انجامد.
نکته چهارم فراموش شدن بخش عکاسی آماتوری در روزنامه‌ها است. به نظر می‌رسد گرفتاری‌های چاپ عکس‌های عکاسان جوان، هنرجویان یا حتی مردمی که از زاویه دید دیگری به وقایع اجتماعی می‌نگرند باعث شده ما در این بخش بسیار ضعیف باشیم.
مسئله مهم‌تر اما خبرگزاری‌ها هستند. اگرچه در این سال‌ها فعالیت‌های خوبی در زمینه معرفی عکس‌های بکرتر در ایسنا، ایرنا و خبرگزاری‌های مختلف مشهد داشته‌ایم، اما به نظر من این نوع خبرگزاری‌ها به دلیل آزادی بیشتری که در ذات فعالیت‌شان نسبت به روزنامه‌های چاپی دارند می‌توانند آوردگاه خوبی برای معرفی عکاسان جوان خبری در این شهر باشند. و بالاخره توجه به پویایی بیشتر دانشکده خبر در مشهد که به ارائه این طرح درس می‌پردازد و جای خالی ورکشاپ‌های متعدد و ماهانه در این فضاهای برتر علمی با دعوت از عکاسان خبری برجسته تهران می تواند راهگشا باشد.
به نظر شما علت گرایش بیشتر به سمت پرتره یا فضاهای تجریدی در جوانان عکاس چیست؟
علت گرایش به پرتره یا ماکروگرافی در مشهد روانشناختی است. به‌طور کلی جوان‌های ما و نسل جدید به فضاهای داخلی علاقمندند، عکاسی کردن در خانه و فضاهای بسته به دلیل کنترل بیشتری که می توانند روی فضا داشته باشند و اجزای محدود آن را مدیریت کنند، آسان‌تر است و با اعتماد به نفس بیشتری از سوی جوان عکاس همراه است.
فضاهای تجریدی به این دلیل با استقبال مواجه می شوند که کشفی آنی در دل خود دارند و با واقعیت روزمره فاصله زیادی دارند. عکاس جوان ذاتا از واقعیت گریز دارد چرا که با آن زندگی می کند و به اندازه کافی آن را تجربه می کند. لذا دوست دارد در پله دیگری بایستد و این پله همان تجرید است.
شما برای تدریس عکاسی، به شهرهای دیگری مثل تهران و رشت می‌روید، تفاوت این شهرها با مشهد در چیست؟
تهران نه یک شهر دیگر که کشوری دیگر است. مناسبات فرهنگی آن در برخورد با عکاسی به کلی متفاوت است. امکان تجربه در آن فضا برای عکاس جوان بسیار فراهم است. عکاس می‌تواند در آن واحد با تعدد دیدگاه‌ها و خاستگاه‌های مختلف فکری روبرو شود. اما این که تهران از جهت فضای فرهنگی با مشهد متفاوت است امری بدیهی است. تلخ آن جا است که شهری چون رشت که اصلا امکاناتش با مشهد قابل مقایسه نیست، حتی در فضای عکاسی اجتماعی و پذیرش عکاس در کوچه و بازار از مشهد بسیار جلوتر است.
چرا اخیرا به برگزاری نمایشگاه انفرادی در مشهد کمتر گرایش دارید؟
من برای کار و زندگی در تهران شرایط بسیار بهتری نسبت به مشهد دارم، اما هرگز مهاجرت نکرده‌ام، پس اینگونه نیست که به برگزاری نمایشگاه در مشهد گرایش نداشته باشم. نوع فعالیت اجرایی من در حوزه عکاسی نشان می‌دهد که نسبت به شهرم خیلی وفادار هستم. اما دلیل اینکه نمایشگاه‌های اخیرم را در تهران برگزار کرده‌ام برخورد تماما حرفه‌ای است که گالری‌دار در تهران نسبت به مقوله عکس دارد. بازدیدکننده زیاد و امکان معرفی کار به فضاهای جدیدتر از جمله مواردی است که احساس می‌کنی کار خیلی بهتر دیده می شود.
به نظر شما راه حل افزایش سطح کیفی آموزش عکاسی چیست؟
همه عکاسی آموزش نیست، سخت می‌توان هنر را آموزش داد. هنر با پوست و خون باید تجربه شود نه فقط روی تخته سیاه. از لحاظ کیفی به نظرم گماردن هنرمندان شاخص در وزارت آموزش عالی برای نگاشتن طرح درس‌های درست اولین و واجب‌ترین کار است. پس از این توجه به پژوهش، درنظر گرفتن جوایز بزرگ برای کار پژوهشی و توجه به پایان‌نامه‌ها در دانشگاه‌ها قدم بعدی است. در کنار اینها افزایش یارانه کاغذ و چاپ در تولید کتاب برای ناشران تخصصی مثل نشر «حرفه هنرمند». سرانه مطالعه ما بسیار پایین است و فرهنگ کتابخوانی در کشورمان وضعیت بسیار بدی دارد، بخشی از مردم ما حاضرند ده‌ها هزار تومان به فست فودهای سرطان‌زا بپردازند اما یک کتاب ده هزار تومانی به نظرشان گران است. دستمزد معلمان ما اسفبار است، فضاهای آموزشی کم امکاناتند ، معلوم نیست فرهنگ تصویری ما در هجوم شلخته تبلیغات تصویری راه به کجا می‌برد؟ وقتی به خیابان می‌رویم انبوه بیلبردها و تصاویری که تلویزیون‌های غول پیکر تیلبغاتی روی سرمان می‌ریزند نتایج روانی وحشتناکی به بار می‌آورد. اغلب تبلیغات شهری، سردرگم و بدون خلاقیتند و جای طرح‌های ناب در آنها کم است، اما افسوس که همه اینها یک زنجیره وسیع است. چگونه بگویم کدام حلقه گسسته شده است؟!