هویت ملی روح ملت
مصطفی کریمی
روزنامه‌نگار
دکتر علی مرشدی زاد از استادان و مترجمان خبره ادبیات سیاسی در کشورمان هستند. با ایشان در این شماره مجله «دنیای اقتصاد» با نگاهی آسیب شناسانه به بحث پیرامون مفهوم هویت ملی، زمینه‌های شکل‌گیری و بازتولید آن در دوره معاصر پرداخته ایم. براساس نظر ایشان، عوامل تاریخی، اجتماعی، اشتراکات فرهنگی، اشتراکات سیاسی، تنوع قومی، شاخص‌های خارجی و برخی تغییرات مرزی از عوامل اصلی شکل‌دهنده در سیر تکوین هویت ایرانی هستند.

شما در بحث‌های پیرامون هویت و ملیت، تعابیری نظیر ناسیونالیسم احساسی و ناسیونالیسم عقلایی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در بحث هویت یکی از فاکتورهای مهم بحث منش ملی است، که تاریخچه آن به قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم باز می‌گردد. در این دوران در بحث هویت جمعی، کسانی مانند آندره زیگفرید استدلال می‌کنند که ملت‌ها هر کدام، منش یا سرشتی جمعی دارند که ویژگی متمایز آنهاست، مضامینی مانند روح ایتالیایی، روح آلمانی و ... در همین راستا آندره زیگفرید کتابی با عنوان «روح ملت‌ها» دارد. براساس استدلال زیگفرید این ملت‌ها هر کدام ویژگی‌های ماندگاری دارند که در گذر زمان تغییر پیدا نمی‌کند. ما در ادبیات داخلی ایرانی هم کتاب «خلقیات ما ایرانیان» محمد علی جمالزاده را داریم. البته این نگاه نگاهی منفعلانه است، که مثلا ما ایرانی‌ها دارای ویژگی‌هایی با مشخصه ‌های این چنینی هستیم و سایر ویژگی‌های جمعی سایر ملت‌ها را نمی‌توانیم داشته باشیم.

با این تفاسیر چه عناصر هویتی در شکل دادن به ناسیونالیسم از نوع ایرانی دخیل است؟
اگر بخواهیم این عوامل را دسته‌بندی کنیم، عوامل تاریخی ( از جمله حمله‌ها، شکست‌ها و امثال آن)، اجتماعی، سیاسی، تنوع قومی، شاخص‌های خارجی و برخی از تغییرات مرزی از عوامل قابل توجه هستند. حتی ما در اشعار صد ساله اخیر هم زیاد مام وطن را می‌بینیم. در ادبیات سیاسی ما، وطن مادر و دولت پدر است. بر این اساس جاهایی هم که ناله در ادبیات معاصر، حول مفاهیمی مانند وطن داریم، ناله از مثلا مشکلات و کاستی‌های وطن است و ناله از وطن نیست و گلایه اصلی از پدر است که نقش پر‌رنگ عامل سیاسی در شکل دادن به ناسیونالیسم را پر‌رنگ‌تر جلوه می‌دهد.
کشوری مانند ایران از کشورهای کهن است. هویت ملی این کشورها از گذشته‌های دور شکل گرفته است. ایران مثل خیلی از کشورهای غربی نیست که مانند پازل کنار یکدیگر جمع شدند و در سیر تکامل تاریخی و با اتکا به برخی حرکت‌های استقلال‌طلبانه امثال ایتالیا را به وجود آوردند. در همین زمینه بندیک اندرسون بحث جالبی دارد که هویت ملی در غرب تحت‌تاثیر صنعت چاپ شکل گرفت.

با این تفاسیر نقش مثلا پروژه دولت- ملت‌سازی امثال رضا شاه در شکل دادن به هویت ملی چگونه قابل توضیح است؟
دقیقا پروژه رضاشاه هم برجسته ساختن ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم مورد نظر رضاشاه با ناسیونالیسم تاریخی ایران پیوند نزدیکی دارد؛ زیرا ناسیونالیسم باستان‌گراست. البته نظرهای مختلفی اینجا مطرح است، یکی نظر دکتر محمود افشار است، دکتر افشار تحت‌تاثیر ناسیونالیسم فرانسوی قرار دارد و مفهوم ناسیونالیسم قومی در ایران را مطرح می‌کند و می‌گوید اگر ما بخواهیم هویت ملی‌مان را بسازیم باید یک قومیت را برجسته کرده و سایر قومیت‌ها را ادغام کنیم. در مقابل این دیدگاه، دیدگاه تقی‌زاده مطرح است که رویکردی باستان گرایانه دارد. وی می‌گوید اگر ما بخواهیم یکسان‌سازی کنیم برخورد فرهنگ‌های ما از بین می‌رود و این خرده فرهنگ‌هایی مانند کردی، لری، بلوچی و ... که شاخ و برگ‌های زبان فارسی و فرهنگ ایرانی هستند از بین می‌روند. بنابراین گزینه ناسیونالیسم سرزمینی را مطرح می‌کند و استدلال وی این است که ایرانیان کسانی هستند که داخل مرز سرزمینی خاطرات جمعی و هویت یکسان دارند. مشابه این بحث را دکتر مصدق مطرح می‌کند، دکتر مصدق «بحث ناسیونالیسم مدنی» را بیان می‌کند؛ یعنی اینکه هنگامی می‌توانیم هویت ملی‌مان را حفظ و تقویت کنیم که همه مردم به‌عنوان شهروندان ایران برابر تلقی شوند. کشور ملک مشاع کسانی باشدکه در آن زندگی می‌کنند، توزیع منافع یکسان باشد و برای همه حقوق یکسان در نظر گرفته شود.

آیا در کشور ما این حس هویت ملی با توجه به عوامل و شاخص‌های مورداشاره شما توانسته خود را در قالب مفاهیمی مانند منافع ملی نشان دهد؟
به نظر من بهتر است برای روشن‌تر شدن موضوع این بحث را مثلا حول مفاهیمی مانند سرمایه اجتماعی تحلیل کنیم. مهم‌ترین عامل شکل‌دهنده به سرمایه اجتماعی چیست؟ اعتماد. اعتماد مردم به یکدیگر، اعتماد مردم به دولت و اعتماد دولت به مردم. این مهم‌ترین سرمایه است، ولی بیش از اینکه به این موضوع بپردازیم باید به این موضوع بپردازیم که چر این سرمایه در ایران معاصر شکل نگرفته است؟ تحقیقات میدانی که حول مفهوم اعتماد عمومی در کشور ما انجام شده، نتایج چندان امیدوار‌کننده‌ای ندارد. یک پژوهش در همین زمینه اواخر دهه ۷۰ شمسی در ایران صورت پذیرفت که نشان داده بود اعتماد مردم به دولت چیزی در حدود ۶۰‌ درصد است. جالب اینکه به دلیل امیدوار‌کننده نبودن نتایج این پژوهش، این نتایج هیچ‌گاه منتشر نشد. در مورد اعتماد مردم به یکدیگر هم نتایج به‌دست آمده چندان مطلوب نیست. در دوره معاصر نیز جامعه ما دچار بحران اقتصادی شده و در وضعیت بحران اقتصادی بیش از هر زمان دیگری زمینه‌های استهلاک سرمایه اجتماعی فراهم می‌آید. شما می‌توانید شرایط دوره معاصر را با شرایط مثلا دو دهه قبل مقایسه کنید و به روند استهلاک سرمایه اجتماعی در این چند سال واقف شوید.

تعیین‌کننده‌ترین عامل در شکل دادن به سرمایه اجتماعی را چه عاملی ارزیابی می‌کنید؟
ما نهایتا به سیر تکوین و ساختار نظام سیاسی به ایران خواهیم رسید. در واقع در گفتمان عمومی مردم این احساس را دارند که اگر برای دولت کار کنند، منافع شان به آنها باز نخواهد گشت. نمونه‌های فراوان این بی‌اعتمادی را حتی می‌توانید در زبان عامیانه مردم در قالب جوک‌ها و پیام‌ها در شبکه‌های اجتماعی ببینید. البته این‌ها مقوله‌های متفاوتی هستند و نمی‌شود آن را به بحث ناسیونالیسم در ایران ربط داد. مثلا می‌شود آنها را در بحث مشروعیت ساختار سیاسی دنبال کرد؛ بله عدم اعتماد به دولت در کاهش مشروعیت سیاسی عامل موثری است. این دقیقا نکته‌ای است که دولت سال‌ها دغدغه‌اش نبوده، دولت نمی‌بیند که با دادن وعده‌های پوچ به مردم و عملی نکردن آنها، مردم اعتمادشان به نظام سیاسی کاهش پیدا می‌کند، اما باید توجه کنیم که نظام فاقد مشروعیت به این معنا نیست که مردم عرق ملی یا غیرت ملی نداشته باشند. در این گفتمان من می‌توانم یک مقام سیاسی را نامشروع بدانم و بگویم فلان وزیر مشروعیت ندارد و در حین حال وطنم را دوست بدارم. در واقع زمانی ناسیونالیسم مخدوش می‌شود که من بگویم هویت من هویتی غیر از این چیزی است که الان هستم، مثلا بگویم من ایرانی نیستم. این هم خیلی به ندرت اتفاق می‌افتد حتی مهاجرانی هم که از ایران می‌روند خیلی به ندرت می‌گویند که من ایرانی نیستم. مثلا قضیه حمله به ایران که مطرح شده بود اینها تبلیغ‌های ضدجنگ راه انداخته بودند.

با این وصف ما چرا با روند بی‌رویه مهاجرت‌ها مواجه هستیم؟
در وهله اول باید در نظر داشته باشیم که مهاجرت یکی از پدیده‌های دوره‌ای است که ما از آن با عنوان جهانی شدن یاد می‌کنیم، در وهله دوم عوامل مهاجرت در کشور ما بسیار متکثر است. در کل می‌شود عوامل مهاجرت را به عوامل اقتصادی، سیاسی و خانوادگی دسته‌بندی کرد، ولی برخی از نظریه‌های جدید یکی از عوامل اصلی مهاجرت را ترس از آینده می‌دانند. در واقع یک دانشجوی شریف با توجه به چشم‌اندازی که در ایران و در آمریکا از آینده‌اش دارد، دست به مهاجرت می‌زند. البته باید دوباره تاکید کنم که مثلا دانشجویی هم که از دانشگاه شریف به آمریکا مهاجرت می‌کند وطنش را دوست دارد.

در بحث سرمایه اجتماعی و منافع ملی آیا می‌شود مثلا در چند سال اخیر بحث اختلاس‌های میلیاردی و استهلاک سرمایه اجتماعی را مطرح کرد؟
بله دقیقا در گفتمان‌های عامیانه اینها از عواملی هستند که باور عمومی مردم نسبت به نظام سیاسی را نشانه می‌روند و اعتماد عمومی را کاهش می‌دهند. همین که دولت در بحث یارانه‌ها خود یک بنگاه بده و بستان با مردم می‌شود، زمینه‌ساز استهلاک سرمایه‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد، ولی همه این عوامل هم دلیل نمی‌شوند من هویت و ملیت ایرانی‌ام را دوست نداشته باشم؛ یعنی همه این عوامل من حیث‌المجموع حس ناسیونالیسم، حب وطن و غیرت ملی من را نمی‌تواند خدشه دارد کند. من حتی با وجود کاهش اعتمادم به نظام سیاسی خود را ایرانی می‌دانم و ایرانی بودنم را هم جزو لاینفک هویتی خود می‌دانم.