فراموش خانه ای در باغ
مجتبی سرانجام پور بو بکش . ریه هات رو پر کن . پشت بوی کهنگی و ساولون ، آدمی آرام نفس می کشد . آدمی که هنوز آدم است و گل های لباسش از نفس او سبز مانده است . این دست های چروکیده این انگشت های خشک، هنوز رگ های دستی را در خود دارد که زمانی عاشق شد ، لمس کرد ، لرزید و در آغوشی رها شد .
حالا آرام بین دم و بازدمش بین رویا و بیداری لابد دوباره جوان می شود . همه چیز به عقب بر می گردد . پوستش جوان می شود ، دندان هایش دوباره بر می گردند و دوباره زیبا می شود . گل های لباسش بزرگ می شوند و رشد می کنند و جنگلی می شوند از وجود آدمی که به امید زنده است . روی پاهایش می ایستد و می زند به جنگل ، گم می شود در هیاهوی سبزی و گیاه ، می رود کنار مردش، زنش ، مادرش و فرزندانش دوباره در آغوشش گم می شوند
راوی این تصاویر روزبه روزبهانی عکاس ساکن تهران است که این مجموعه را با دوربین موبایلش ثبت کرده است.