توپ، تانک، فشفشه داور دقت کن
علی ضیائی اصطلاح «حرف دهنت را بفهم» بین ما مردم نازنین بسیار رایج بوده و هست. همیشه فکر می‌کردم که چه پیچیدگی‌هایی دارد این جمله! این جمله وقتی بیان می‌شود که شخصی اهانت یا فحاشی به دیگری می‌کند و مخاطب خویشتنداری کرده و به سبک و سیاق او پاسخ نمی‌دهد. با این جمله سعی می‌کند شخص هتاک را متوجه گفتار خود کند. البته که گونه‌ای تندگویی و بی‌احترامی در باطن همین عبارت وجود دارد. با این جمله به طرف می‌گوییم که تو نمی‌فهمی چه می‌گویی. همان فحش نفهم است با اندکی ادب بیشتر، اما همیشه از خودم می‌پرسیدم که چرا در این جمله روی «دهان» تاکید می‌شود. مگر ما غیر از دهان با چه حرف می‌زنیم؟


برش اول
خیابان شلوغ بود و نور چراغ‌های زرد زنگ دوطرف آن آرام آرام جایگزین نور روز می‌شد. تایمر چراغ راهنمایی عدد 199 را نشان می‌داد که بعد از 30 ثانیه شروع به کم شدن کرد. وقتی 7 ثانیه مانده بود به سبز شدن چراغ، بازهم مکث کرد. بعد از حدود 30 ثانیه دوباره شروع به کم شدن کرد و بالاخره چراغ مسیر ما سبز شد، اما راه بسته بود. ماشین‌هایی که از خیابان کناری می‌آمدند وسط چهارراه گیرکرده بودند. به محض سبز شدن چراغ خودروهایی که در مسیر ما اجازه عبور پیدا کرده بودند شروع به حرکت کردند. حالا کمتر از 30 ثانیه مانده بود تا دوباره چراغ برای ما قرمز شودو هنوز دو متر هم از خط‌کشی عابر پیاده تقاطع عبور نکرده بودیم. راننده کناری بوق می‌زد. اول دوتا تک بعد ممتد. راننده یکی از خودروهایی که وسط چهارراه گیر کرده بود و مسیر مار را بسته بودسرش را از پنجره ماشینش بیرون آورد و گفت (الاغ) مگه نمی‌بینی جلو بسته است؟ چرا بوق می‌زنی؟ راننده دیگر همچنان که بوق می‌زد، سرش را از پنجره ماشینش بیرون آورد و گفت: وقتی جلو بسته است، غلط می‌کنی میای وسط چهارراه گیر می‌کنی و راه رو هم ببندی. حال فحش‌ها کش و قوس بیشتر گرفته بودند و چراغ سبز برای ما هم روی 7 ایستاده بود. افسر راهنمایی و رانندگی آمد وسط چهارراه و دقیقا وسط دو اتومبیلی که کلماتشان از حیوانات اهلی و وحشی دیگر به شجره نامه‌های‌شان رسیده بود. با دست به رانندگان مسیر ما علامت داد که صبر کنید. راه باز شد و غائله خوابید.


برش دوم
جمعه هفته‌ای که گذشت اکثر ما ایرانیان با خیالی خوش از خواب بیدار شدیم. امیدوار به صعود تیم ملی فوتبال کشورمان به مرحله‌ای از مسابقات آسیایی که سال ها انتظارش را می کشیدیم. با این خیال که تیم یک‌دست ما در معدود مسابقه تدارکاتی‌اش عراق را شکست داده و این کار برای بار دوم نیز میسر و راحت است. بعد از گل اول ایران و شکل بازی امیدهای‌مان بیشتر از قبل شد تا اینکه حرکت بچگانه پولادی روی دروازه‌بان عراق به داور اجازه داد تا کارت زرد را به او نشان دهد. استرالیایی زرد پوش فراموش کرده بود که این همان مدافعی است که چند دقیقه قبل کارت زرد اولش را گرفته بود. وقتی متوجه شد کارت قرمز را به او نشان داد. شاید اگر داور می‌دانست که پولادی یک کارت داردبه یک تذکر بسنده می‌کرد، اما اینطور نشد و تیم 10 نفره شد. نکته جالب ایستادن کی‌روش مربی تیم ملی کنار زمین بعد از سوت پایان نیمه اول بود. با یقه‌ای که همیشه باز است تا داور بیرون بیاید. داور هم نمی‌آمد تا اینکه بازیکنان کی‌روش را به رختکن بردند. بنجامین ویلیامز هم بالاخره از زمین خارج شد. نمی‌دانم کی‌روش با آن شکل ایستادن منتظر داور بود تا چه کند، اما بلافاصله روی صفحات اجتماعی حرکت او بازتاب پیدا کرد. همه برایش دست زدند و هورا کشیدند و حتی بلافاصله عکس‌های فتوشاپی از او دست به دست می‌شد. سرعت عمل خیره‌کننده‌ای بود برای این کار. فقط چند دقیقه بین دونیمه. pic1


برش سوم
گل تساوی عراق و سپس گل برتری آنها و بعد از آن تساوی در لحظات آخر و وقت اضافی و دوباره گل عراق و مساوی کردن تیم ملی و در نهایت ضربات بی‌انصاف پنالتی آدرنالین خون همه را آنقدر بالا برده بود که نشستن برای خیلی‌ها سخت شده بود، اما همزمان روی گوشی‌ها و به‌خصوص بعد از گل دوم عراق عده‌ای بدو بیراه به داور می‌گفتند و به سرعت نیز جوک‌هایی منتشر می‌شد. ضربه پنالتی آخر ما به دیرک دروازه خورد و عراقی‌ها تور دروازه ما را لرزاندند تا همه امیدها ناگهان ناامید شود. کمتر از چند دقیقه طول کشید برای انبوه فحش و ناسزا به داور بازی. هر کس چیزی روی صفحه‌اش به اشتراک می‌گذاشت از افسوس، اما به سرعت داور بازی سیبل فحاشی قرار گرفت تا جایی که جملات داور فلان و باید با داور بهمان کرد به دست همه رسید. حتی بعضی چهره‌های معتبر و شناخته شده هم از این قاعده مستثنی نبودند و بالاخره کمپین اعتراض به داور شکل گرفت.


برش بازگشت
با دیدن فراخوان‌های مجازی برای عضویت در کمپین‌هایی که اعتراض ایرانیان را به گوش داور بازی برسانند ذهنم به سمت آن مجری خانم مراسم قرعه‌کشی جام جهانی با آن لباس منشوری‌اش افتاد که پخش تلویزیونی مراسم را برای سیما و حتی حاضران در استودیوی پخش زنده مشکل و حتی غیرممکن کرده بود. عناوین بسیاری از این صفحات که برای کمپین اعتراض به سرعت درست می‌شدند آنقدر رکیک بودند که خواندنش هم خالی از اشکال نیست چه برسد که بخواهم بازگو کنم. هر که می‌آمد چیزی می‌نوشت. از ناله و شکایت تا انواع و اقسام فحش‌های ریز و درشت تا سوال از داور که چرا اینطور کرده و آیا شب سر راحت بر بالش یا هر چه در استرالیا مرسوم است برای وقت خواب خواهد گذاشت یا نه؟ صفحات چندین بار اسکرول می‌خورد و پر بود از فحاشی. این سوال ذهنم را درگیر کرده بود که درست کردن صفحه‌ای فارسی پر از انزجار و فحاشی که فقط خودمان فحش‌ها را می‌خوانیم به‌ چه درد می‌خورد که ناگهان لینک صفحه شخصی بنجامین ویلیامز روی یکی از این صفحات آمد و با این تیتر که بروید و ...‌اش کنید. همانجا فهمیدم که ماجرای خانم مجری و لیونل مسی و زایتسف در حال تکرار است. چهارمین حمله مجازی ایرانی‌ها در حدود یک سال به صفحه شخصی یک خارجی آن هم برای یک اتفاق ورزشی. چقدر سریع هم صفحه فیسبوکش را پیدا کرده بودند. یاد لیونل مسی بخت برگشته افتادم که هیچ اشتباهی نکرده بود جز اینکه برای تیم کشورش گل زده بود. حالا مرور اتفاقات گذشته این سوال را برایم پیش آورده بود که بعد از این که فحش‌هایمان تمام شد کدام شخصیت هنری داوطلب می‌شود که به‌عنوان نماینده فرهنگ و هنر ایرانی این بار به جای استاد مشایخی اعلام آمادگی کند که برود عذرخواهی کند و بگوید ما مردم نازنین این طور نیستیم که رفتار کردیم؟pic2


برش آخر
کلا پدیده فحاشی در مورد ورزشکاران چیز عجیب یا تازه‌ای نیست. حتی وقتی بازیکن سرشناس ملی خودمان باشد و توپ سرنوشت سازی را به هوا زده باشد یا مربی که چند سال برای تیم ملی یا باشگاهی زحمت کشیده باشد و امسال نتیجه نگرفته باشد، اما موضوع داور چیز دیگری است؛ به‌طوری‌که چندین فحش سرشناس وشناخته شده مخصوص داورها در بین ما مردم نازنین وجود دارد و رایج است. حتی با وجود قواعدمنشوری برای تیم‌ها هرجوری شده باید مفهوم فحش‌ها را به داور انتقال بدهیم؛ اما این بار داستان وجه دیگری هم پیدا کرد وقتی متوجه شدیم که این همه فحش را به یک بن‌جامین ویلیامز استرالیایی اشتباهی داده‌ایم که نه تنها داور نبود بلکه روحش هم از بازی ایران و عراق خبر نداشت مقیم آمریکا بود و کارمند ارشد یک شرکت تجاری. از آن جالب‌تر آنکه صفحه همسرش را هم مورد حمله قرار داده بودند. کمی به این پروسه فکر کنید که برای کسی در شبکه اجتماعی درخواست دوستی بفرستیم بعد به زبان فارسی یا بعضا انگلیسی شجره‌نامه‌اش را جلوی چشمانش بیاوریم.حالا نوبت عذرخواهی بود. سیل پیام‌های عذرخواهی روانه صفحه ویلیامز اشتباهی شد. بازهم این سوال برایم پیش آمد که چرا ناگهان آبروی ادب و فرهنگ ایرانی‌ها برای شخصی که اصلا سرشناس نیست مهم می‌شود و اصرار داریم بگوییم که ما این نیستیم که در صفحه ات نوشتیم و نشان دادیم. ما طور دیگری هستیم که نشان نمی‌دهیم. احتمالا فکر کردیم این بخت برگشته هم نام داور مورد نظر حقش نبوده و اشتباهی فحش خورده است. خب ما هم همان اشتباه داور بازی را کردیم و اشتباه کردیم. حالا ویلیامز اشتباهی حق دارد هرچه دلش می‌خواهد به ما ایرانی‌ها فحش بدهد؟ اصلا اگر اشتباه نمی‌گرفتیم و فحش‌ها را درست به وسط هدف می‌زدیم آنجا آبرو و فرهنگ چندین هزار ساله مان مهم نبود؟pic3


بیرون قاب
آنچه این بار و بارهای قبل انجام شد شبیه نوشته‌هایی است که قبلا روی در و دیوار خیابان‌ها و کوچه‌ها وخرابه‌ها و توالت‌های عمومی دیده می‌شد بود. فحاشی به هنگام عصبانیت چیزی است که نمی‌شود در مورد بسیاری از ما مردم نازنین کتمان کرد. حالا جایی سریع‌تر و سهل‌الوصول‌تر برای انتقال فحش‌هایمان پیدا کردیم که مستقیم به مخاطب برسد و گاه هم مانند این مورد اشتباه شود. بی‌فرهنگی که با گسترش تکنولوژی از فضای خودمانی جامعه به بیرون از مرزها و جایی که بسیاری از ما خیلی حساسیم که فرهنگ کهن مان را به رخ شان بکشیم رسیده است. با این اوصاف و همه گیر شدن استفاده از تکنولوژهای ارتباطی دیجیتالی دیگر شاید بهتر باشد به جای حرف دهنت را بفهم بگوییم یا بنویسیم که حرف سرانگشتانت را بفهم.pic4