سینمای بخشنامه‌ای
سامان استرکی کارگردان اقتصاد در کل شکل جامعی از داد و ستد کالا است. هنر نیز در ماهیت خود چیزی‌ است قابل تجارت.سینما از آنجا که در ارائه افسونگری در خود نهفته و جذب مشتری و نیز در تولید و عرضه، به جابه‌جایی پول نیاز بیشتری دارد، یکی از بهترین عرصه‌های هنری برای مدولاسیون فکری و سیاسی و اجتماعی قدرتمندان ثروت و معرفت است.
نحوه جابه‌جایی ثروت در این صنعت بسیار وابسته به عنصر ستاره‌سازی است، چیزی شبیه ایجاد حس توافق جمعی بر یک گزینه. در ایران اما این حرکت پولی میان تصویبات مجلسی و دولتی و سازمانی، درگیر موانع سلیقه‌ای و دوره‌ای است. سینما، مخاطب و فیلمساز (هنرمند صاحب اثر) در این گیر و واگیر، امکان افشاگری انرژی بالقوه مخاطب را از دست می‌دهد و پتانسیل سرگرمی‌سازی، فرهنگ‌سازی، تاریخی‌نگری و آینده‌بینی، هنرپردازی و ارشاد مصلحانه خالقان اثر را و قابلیت استقبال از سوی مخاطبان و ورود سرمایه به بخش خصوصی و بیشتر شدن میل حمایتی سازمان‌ها را از دست می‌دهد.دیگر سویه موازنه اقتصادی سینما، ساخت و بهبودبخشی سالن‌های نمایش و فرهنگ‌سراها و کانون‌های نمایشی و تجهیز ابزار تولید فیلم است. کاری که کمتر در میان تحکم مدیریتی رایج مورد توجه و حمایت واقع می‌شود.
این یک سویه‌نگری سخت تغییر مدیریتی با محدود کردن راه‌های پشتیبانی از سینمای مستقل و همین‌طور سینمای معرفت‌پرداز و تجربه‌گرا، حضور نواندیشان و قوی‌پردازان هنرگرای سینما را تنگ و گاه تا مرز محو شدن پیش می‌برد. بالط بع این به شبیه شدن آثار و مافیایی‌تر شدن عرصه پخش و تولید می‌انجامد و موقعیت عرضه و تولید در اختیار تولیدکنندگان بازاری و سطحی‌نگر قرار می‌گیرد و آنان را تبدیل به تعیین‌کنندگان سرنوشت پرده‌ها و جان سالن‌ها می‌کند.این نوع حمایت مالی مدیران سبب می‌شود تا سینمایی که امکان ارتباط با مخاطبان گسترده‌تر با سلیقه‌های متنوع‌تر دارد، این موهبت را به آثار غربی و فرهنگ زیرنویسی‌شان یا تولیدات رسانه‌ای جنوب شرقی آسیا واگذار ‌کند. نتیجه‌اش می‌شود بیکاری صدها متخصص وادی هنر و تعطیلی روزافزون سینماها و تغییر کاربریشان به پاساژها.