نامهربان با یارمهربان
فاطمه باباخانی اواسط دهه 60 بود، اوضاع خوب نبود، این دهه هیچ حس نوستالژیکی به خلاف برخی که به زور می‌خواهند آن را ایجاد کنند برای نسل ما باقی نگذاشت. کتابخانه مدرسه جایی بود که هیچ‌کس از آن سخنی نمی‌گفت. در خانه حرف از ضرورت‌ها بود و کتاب کالایی که لااقل در بخش عمده‌ای از جامعه ایرانی جزو لوازم ضروری محسوب نمی‌شد. معلم با خط‌کش سیم‌دار ما را با علم آشنا می‌کرد و ما سرکلاس انشا می‌نوشتیم علم بهتر است از ثروت. بزرگ‌تر که شدیم همگی به جبران همه آن روزها کتاب را کناری نهادیم و فرزندانمان را با مواهب امکانات آشنا کردیم؛کتاب باز مغفول ماند. اما چرا باید کتاب بخوانیم، چرا با یار مهربان، نتوانستیم مهربان باشیم؟ چه کسانی در راه آشنایی کتاب با کودکان تلاش کردند؟ و چه امکاناتی فراروی ما برای گشودن دریچه‌های تازه به کتاب و کتابخوانی است؟ آنچه در پی می‌آید حاصل تلاش ما برای پاسخگویی به این پرسش‌ها است.