آمریکا، سایکس پیکو و دیکتاتورهای نظامی
خالد‌الماعنه‌/‌مقاله‌نویس گازته‌سعودی مترجم: حسین موسوی زمانی که با فنجان چایم در هتل کرالا در کلکته، استانی در هندوستان مشغول بازی بودم، توسط یک گروه از زنان و مردان جوان کشورهای حاشیه خلیج فارس به گفت‌وگو دعوت شدم، تا در کنارشان در مورد مسائل مختلف صحبت کنم. موضوعات مختلفی را در لابی هتل مورد بحث قرار دادیم: از موضوعات زیست‌محیطی و ورزشی گرفته تا موضوعات سیاسی. ایستگاه آخر صحبت‌هایمان اما همین بحث‌های سیاسی بود. یکی از جوانانی که در یکی از دانشگاه‌های سنگاپور دانشجوی رشته بازرگانی و امور مالی بود از من پرسید: چرا کشورهای عربی به این روزهای رقت‌انگیز رسیده‌اند؟ در پاسخ گفتم: «پرسش سختی است. پاسخ جامعی نمی‌توان پیدا کرد. همه در سن 20 سالگی می‌خواهند راز این موضوع را بدانند.» گفتم: «چندین عامل را می‌توان برای این موضوع در نظر گرفت.» ادامه دادم: «به عقیده من، جهان عرب هیچ وقت پس از تقسیمات موسوم به سایکس-پیکو این شانس را نداشت که از جای خود برخیزد. تقسیماتی که دقیقا صد سال پیش رخ داد.» در طول جنگ جهانی دوم، ایجاد «اتحادیه عرب» روزنه امیدی برای فرار از تقسیمات سایکس پیکویی به‌وجود آورد. این اتحادیه برای این موضوع پا به عرصه گذاشت تا آینده‌ای بهتر را برای مردمان عرب به‌وجود آورد و مردم منطقه را دوباره بالا بکشد. اما این اتحادیه در برابر طرح‌های امپریالیستی آمریکا به گل نشست و دنیای غرب با تاسیس رژیمی صهیونیستی در سال 1948 امید به صلح پایدار را از بین برد. رژیم صهیونیستی با کمک آمریکا تبدیل به یک توفان ویرانگر در منطقه شد. چیزی که به بدتر شدن موضوع انجامیده ناتوانی کشورهای عربی برای مهار انرژی مردم و در نهایت راهنمایی آنان به موفقیت نهایی بوده است. پس از شکست اعراب از اسرائیل در سال 1967، سراسر کشورهای عربی با مشکلات تقریبا یکدست و یک شکلی دست و پنجه نرم کردند. از جمله، نزاع‌های داخلی، رقابت‌های ناسالم، انقلاب‌ها، رکود و مدیریت‌های بد، دیکتاتوری‌ها و فقدان حکمرانی خوب، و همچنین با یک حماقت‌ مطلق، رهبرانی را منصوب کردند که جهان عرب را در پایین‌ترین سطح فرو برد. اشغال عراق در سال 2003 نیز آخرین میخ را بر تابوت کشورهای جهان عرب کوبید و آنها را وارد فاز درگیری‌های بیشتر کرد.
بوروکراسی ضعیف و حضور دولت‌های فاسد در کشورهای عربی در «عقیم‌سازی» امیدها در جهان عرب‌ نقش موثری داشتند. مرزهای برخاسته از سایکس پیکو، جنبش ناجور قومیت‌ها در داخل مرزهای ترسیم شده، در کنار این عوامل مردم عرب را بیش از پیش عصبانی و خشمگین ساخته است. برای احیای غرور لطمه دیده و کسب اعتماد به‌نفس مردمان تونس و مصر علیه حاکمان خود برخاستند و آنچه به بهار عربی شهرت یافت در این راستا بود. در مصر اما، منافعی که در پس این انقلاب بود توسط حاکمان نظامی مصر ربوده شد. در سوریه نیز دعوا بر سر قدرت هزاران کشته برجا گذاشته است. عراق هنوز پس از اشغال این کشور توسط ایالات متحده، از جنگ‌های داخلی رنج می‌برد. یمن و سایر کشورهای عربی نیز به همین طریق دچار آشوب و جنگ‌های داخلی هستند. خاورمیانه تبدیل به منطقه جنگی شده است و این نیز حاصل جاه‌طلبی‌های بازیگران منطقه‌ای و قدرت‌های فرامنطقه‌ای است.
به این جوانان گفتم: قصد نداشتم «نمایشی مجدد» از وقایع تاریخی را روی صحنه ببرم اما به آنها گفتم برای اینکه راز این تراژدی‌ها را بهتر از گذشته درک کنیم، ناچار به مرور تاریخ هستیم. باید دشمنان خود را بشناسیم و بدانیم چه کسانی منافع ما را می‌ربایند. ریشه همه این مسائل در قدرت‌هایی نهفته است که قصد ندارند جهان عرب را به حال خود رها کنند. آنها فراموش کرده‌اند که نسل جوان چه نیازهایی دارد و این نیازها نیز با اهداف و دیدگاه‌های آنها تفاوت‌های بسیار دارد. دیدگاه‌هایی که زمانی این دیکتاتورهای نظامی و حکومت‌های الیگارشی بر منطقه تحمیل می‌کردند، دیگر با خواسته‌های این جوانان سازگار نیست. جان اف. کندی، رئیس‌جمهوری سابق ایالات متحده می‌گوید: «کسانی که از یک انقلاب مسالمت‌آمیز جلوگیری می‌کنند، یک انقلاب خشونت‌بار را به‌وجود می‌آورند.» در حال حاضر، چیزی که در منطقه مشاهده می‌شود این است که حاکمان جهان عرب به‌دنبال باقی ماندن در قدرت هستند و آنها هرگونه فرصت را برای بهتر ساختن آینده از جوانان عرب خواهند گرفت.
امروز، بنیادگرایان منطقه که به تروریسم روی آورده‌اند فقدان اطمینان را برای جوان عرب که زندگی در صلح و آرامش را می‌خواهد به ارمغان آورده‌اند. آنها می‌خواهند در میان این همه سر و صداهای مختلفی که در جهان عرب به‌وجود آمده است صدای خود را داشته باشند. آنها می‌خواهند در جامعه‌ای زندگی کنند که فرد بر اساس شایستگی‌های خود مورد قضاوت قرار گیرد، نه بر اساس مرزها و نسبت خویشاوندی‌اش. آنها اعتقاد دارند تنها راه موجود برای پیش رفتن همین است. یکی از زنان جوانی که در این گعده کنارمان نشسته بود پرسید: آیا می‌توان به آن رسید؟ گفتم: می‌توان به همه اینها رسید. فقط به شرطی که خشونت‌ را کنار بگذاریم و تنها برای یک‌بار که شده به «صلح» فرصت خودنمایی بدهیم. ‌