تکنوکرات‌ها
مترجم: رها آرام مفهوم تکنوکراسی (فن سالاری) عمدتا فرضی است، هرچند در برخی کشورها از آن به عنوان «اداره امور کشور توسط متخصصان و کارشناسان با زمینه‌های تخصص مختلف» یاد می‌شود. مفهوم «تکنوکرات» به دو صورت بیان می‌شود: «فردی که از نخبگان فنی قوی جامعه است» و یا «فردی که طرفدار برتری و قدرت داشتن کارشناسان فنی است». در تکنوکراسی، به جای اینکه سیاستمداران، اقتصاددان‌ها یا تجار بدنه اصلی حکومتی را تشکیل دهند، از مهندسان و دانشمندان استفاده می‌شود؛ و شخصی در جایگاه تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد که دارای توانایی و استعداد بیشتری در حوزه تخصصی‌اش باشد. مقاله زیر برگرفته از نوشته‌ای در مجله اکونومیست است که آن را می‌توان در آدرس http://www.economist.com/node/21538698 مشاهده کرد. دولتی که از متخصصان و کارشناس‌ها تشکیل شده باشد، به‌خصوص برای دوران بحران، در نگاه اول بسیار اغواکننده به نظر می‌رسد. در واقع می‌تواند برای بازه زمانی کوتاهی، ایده کارآمدی به حساب بیاید. حتی قبل از اینکه افلاطون ایده نظام «فیلسوف-پادشاه» را مطرح کند، مردم مشتاق داشتن دولتی بی‌تعصب، پای‌بند به اصول و مدبر بودند. در شرایطی که اداره امور به روش معمول بسیار نامطمئن و بدون قاطعیت لازم به نظر می‌رسد، مطمئنا ایده استفاده از تخصص و دانش تکنوکرات‌ها -کاری که ایتالیا و یونان اخیرا انجام داده‌اند- بسیار وسوسه‌انگیز است. بخشی از جذابیت عبارت «تکنوکرات» به دلیل مفاهیم متفاوت قابل‌برداشت از آن است. آیا «تکنوکرات» به معنی متخصصی درون دولت است یا اشاره به افرادی خارج از سیاست دارد؟ از چند تکنوکرات در دولت استفاده کنیم و به آنها چه سمت‌هایی بدهیم تا بتوان آن دولت را یک دولت تکنوکراتیک خطاب کرد؟ آیا چنین دولتی در سیستم سیاسی موجود کار می‌کند یا آن را به نابودی می‌کشاند؟ برای چه مدتی؟ آیا یک تکنوکرات می‌تواند به یک سیاستمدار تبدیل شود؟ یا بر عکس آن ممکن است؟ پاسخ اینگونه سوالات مبهم است و در طول زمان تغییر می‌کند. تکنوکراسی در ابتدا یک ایده کمونیستی بود؛ با قدرت داشتن طبقه کارگر، اداره حکومت می‌توانست به متخصصان واگذار شود، اما ایده استفاده از علم در سیاست، در رژیم سرمایه‌داری نیز معمول بود. در دوره بین دو جنگ جهانی، در آمریکا یک جنبش کاملا تکامل‌یافته تکنوکراتیک رونق پیدا ‌‌کرد. این جنبش معتقد به اقتصاد مبنی بر استفاده سنجه انرژی مصرفی به‌جای قیمت بود. همچنین آنها به چیزی که امروزه به‌عنوان راه‌حلی بر اساس خردجمعی برای مشکلات سیاسی مطرح می‌شود اعتقاد داشتند. در این زمان(1933) اولین بار از کلمه «تکنوکراسی» استفاده شد؛ درست زمانی که یک منتقد برای «شهرت زننده» تکنوکراسی، ابراز تاسف کرد. وی طرفداران تکنوکراسی را با عنوان «نیمه دانشمند- نیمه شارلاتان» معرفی کرد؛ مفهوم غیر‌قابل دفاع آن را مورد تمسخر قرار داد و محبوبیت آن نظریه را ناشی از ساده‌لوحی بیش از اندازه مردم آمریکا دانست. Howard Segal (تاریخ‌شناس دانشگاه Marine) معتقد است این جنبش هنگامی از درون نابود گشت که رهبر اصلی آن (Howard Scott) به عنوان یک فروشنده ناموفق شمع به مردم شناسانده شد و ادعایش نیز مبنی بر اینکه یک مهندس زبده است، دروغ انگاشته شد. طبقه عالی‌رتبه‌های (ماندارین) چینی: صرف نظر از اختلافات موجود، «تکنوکراسی» و «آتوکراسی» همواره با هم ارتباط نزدیکی داشته‌اند. در شرایطی که قدرت سیاسی، عرصه رقابت آزاد برای عموم مردم نیست، رای‌گیری بی‌مورد به نظر می‌رسد و تخصص می‌تواند سکویی برای جاه‌طلبی آنها باشد.در چین تمام ۹ نفر اعضای کمیته Politburo Standing، به جز یک نفر، دارای مدرک مهندسی هستند. این مساله نشان‌دهنده یک تغییر است: بسیاری از افراد نسل انقلاب فرهنگی چین (انقلابMao) دارای تحصیلات عالی نبودند، البته این روند ممکن است موقتی باشد، برای مثال Li Keqiang که در سال۲۰۱۳ شانس بالای جانشینی Wein Jiabao را در نخست وزیری دارد، در رشته‌های حقوق و اقتصاد تحصیل کرده است. به نظر می‌رسد در ادامه نیز روند به همین صورت باقی بماند. چنین تکنوکراسی نامحدودی، هیچ گونه تضمینی برای ارائه تصمیمات و ایده‌های مناسب نیست. رهبران مهندس چینی به‌رغم توصیه برخی دانشمندان برجسته‌تر، به حمایت کامل از پروژه «سد سه گردنه» پرداختند. در زمان همه گیر شدن SARS در سال ۲۰۰۳، تکنوکرات‌ها بسیار بی‌منطق و ناتوان عمل کردند و بیشتر به ‌دنبال لطمه ندیدن اعتبار خود بودند. اجرای سریع پروژه شبکه راه‌آهن تندروی چین در جولای، پس از تصادف مرگبار قطار، با سرعت بسیار کمی ادامه یافت و تکنوکراسی از فساد و کنترل ضعیف کیفیت کار جلوگیری نکرد. تنها کشورهای تک حزبی نیستند که دوست‌دار تکنوکراسی‌اند. افسران نظامی برای توجیه یک کودتا، از برجسته کردن استقلال خود، از زد و بندهای گروهی و تمرکز بر منافع ملی استفاده می‌کنند که همان ادبیات تکنوکراسی است. در این دولت‌های نظامی معمولا تکنوکرات‌های غیرنظامی را نیز به درون دولت وارد می‌کنند یا بعد از کناره‌گیری، قدرت را به آنها می‌سپارند. نتیجه معمول این اتفاق، ایجاد یک ترکیب «تکنوکراتیک- نظامی» است؛ که در آن متخصصان و کارشناسان غیرنظامی، مسوولیت‌های اجتماعی و اقتصادی را بر عهده می‌گیرند و مردان نظامی، در وزارت‌های دفاع و داخله مشغول می‌شوند. احتمالا کشور سنگاپور بهترین نمونه برای تبلیغ تکنوکراسی است؛ در این کشور، سیاستمداران و متخصصان کاملا در سیستم دولت با یکدیگر ترکیب شده‌اند. دومین مورد موفق در این زمینه هنگ‌کنگ تحت استعمار انگلیس است. رهبران حزب انقلابی در مکزیک (PRI) از فرماندهان نظامی به مجموعه سیاست‌مداران - وکلا و در نهایت به اقتصاددان‌ها- تکنوکرات‌ها تبدیل شده است و از نمونه‌های کمتر موفق از این دسته به حساب می‌آید. کشورهایی که در آنها حکم انتخاباتی، بالاترین مرجع نشان‌دهنده مشروعیت سیاسی است، معمولا در یک دوره زمانی کوتاه و در شرایط غیرمعمول، به دولت‌های تماما تکنوکراتیک تبدیل می‌شوند، اما حتی خارج از چنین مواردی، تکنوکرات‌ها بر بخش بزرگی از زندگی عمومی مردم تاثیرگذارند. یک مثال برای این امر بانکداران مرکزی‌اند. این افراد از دخالت سیاستمداران در‌ امان‌اند؛ همچنین برای مثال‌های بیشتر می‌توان به قضات و مقننین اشاره کرد. حتی دولت‌های تماما سیاسیِ غیر‌تکنوکراتیک، ازگروه‌های دو حزبی یا مستقل برای اخذ تصمیمات دشواری مانند بستن پایگاه‌های نظامی، تنظیم مرزهای انتخاباتی یا کاهش هزینه‌ها استفاده می‌کنند. آنها سازمان‌های جداگانه‌ای برای انجام تمام امور- از تامین سلامت عمومی تا تحصیلات- در نظر می‌گیرند و معمولا متخصصانی خارج از دنیای سیاست را در شغل‌های مهم قرار می‌دهند؛ به عنوان نمونه، می‌توان به اقتصاددان Larry Summers اشاره کرد که در دولت‌های کلینتون و اوباما سمت‌های دولتی داشت. حتی یک دولت تماما تکنوکراتیک نیز نمی‌تواند به طور کامل از سیاست فرار کند. در هر کشوری حزب‌ها و گروه‌های قدرتمند به مجادله و درگیری سیاسی با یکدیگر می‌پردازند. در سیستم پارلمانی تکنوکرات‌ها باید با موافقان و مخالفان قانون‌گذار منتخب کنار بیایند (در رم و آتن قانون‌گذاران مشتاق مجادله تازه‌واردها هستند.) علاوه بر آن، در صورت رعایت نکردن عدالت در سود و ضررهای وارده، با خشم عمومی مردم مواجه می‌شوند. یک اقتصاددان مستعد، تغییرات نظام مالی را به دقت مشاهده می‌کند، ولی بررسی این مساله که کاهش هزینه‌ها باید کجا و چگونه صورت گیرد، نیاز به شم سیاسی قوی دارد. تعداد اندکی از تکنوکرات‌ها هستند که پیش از ورود به مناسب دولتی دارای این شم سیاسی هستند؛ یادگیری سیاست برای تکنوکرات‌ها در حین انجام وظیفه نیز کند و پرهزینه است. برای غلبه بر موانع موجود و در نتیجه تشکیل یک دولت تماما تکنوکراتیک، دو حالت ممکن را می‌توان بررسی کرد. در حالت اول، رییس چنین دولتی باید مقام و جایگاه شخصی داشته باشد. چنین چیزی می‌تواند نبود حکم انتخاباتی رسمی را جبران کند. حالت دوم، حالتی است که کشور در نوعی خاص از محدودیت و فشار خارجی قرار گرفته باشد که توده مردم و احزاب سیاسی مختلف کاملا آن را پذیرفته‌اند. این محدودیت می‌تواند نیاز به گرفتن وام از صندوق بین‌المللی پول و به نوعی مقابله با بحران اقتصادی، یا ملحق شدن به اتحادیه خاصی باشد. بسیاری از کشورهای سابقا کمونیست، پس از تلاش برای ملحق شدن به اتحادیه اروپا، به دولت‌های تکنوکراتیک تبدیل شدند. در صورت عدم موفقیت، حمایت سیاسی داخلی -غالبا از طرف پادشاه یا رئیس جمهور- می‌تواند به تثبیت این دولت تکنوکراتیک کمک کند. بازگشت سینسیناتوس: یک تکنوکرات خوب از داشتن قدرت احساس راحتی نمی‌کند. Fischer Jan آمارگیر ارشد جمهوری چک، در سال ۲۰۰۹ هنگامی که دولت در میانه دوره شش ماهه اداره اتحادیه اروپا سقوط کرد، به نخست‌وزیری تحسین شده بدل گشت. پیام اصلی وی برای همه این بود که «با اینگونه دولت‌ها مبارزه کنید.» این یک خداحافظی دردناک با اصول دموکراتیک بود که تنها در این شرایط خطیر قابل‌توجیه بود. تاریخ اثبات کرده است که تکنوکرات‌ها بهترین عملکرد خود را وقتی نشان می‌دهند که در شرایطی سر کار آمده باشند که بخواهند اقدامات نامناسب سیاستمداران قبلی را جبران کنند، اما مشکل موجود برای رهبران جدید ایتالیا و یونان این است که منبع اصلی مشکلاتشان آشوب ناگهانی در حوزه یورو، ناشی از اشتباهاتی است که در بروکسل صورت گرفته است. حداقل این‌طور به نظر نمی‌رسد که این مشکلات به خاطر انتخاب نشدن متخصصان رخ داده است. ترمیم این مساله ممکن است سال‌ها (حتی بسیار بیشتر از مدت زمان زندگی‌سیاسی تکنوکرات‌ها) به طول بیانجامد؛ بنابراین در این راه به چیزهایی فراتر از عقلانیت و انسجام نیاز پیدا می‌کنند.