شبه‌جزیره اسرارآمیز (قسمت چهل و یکم)

ترجمه: محمدحسین باقی

پایتخت کره‌شمالی یکی از ناشناخته‌ترین مکان‌ها در کره زمین است. برای بیش از نیم قرن حکومت کره‌شمالی با دقت تمام، امکان دسترسی به تصاویر و گزارش‌ها از پیونگ یانگ را مدیریت کرده و این بدین معناست که برای مردم خارج از کره‌شمالی این شهر هنوز بسیار ناشناخته است. آن تصاویری که از پیونگ یانگ منتشر می‌شود به دقت مهندسی شده است و معمولا تجمعات بسیار سازمان یافته یا رژه در هنگام مراسم خاص را منعکس می‌سازد. به ندرت زندگی مردم معمولی نشان داده‌می‌شود (یا اصلا نشان داده نمی‌شود). به همین ترتیب، در درون کشور، پیونگ یانگ از سوی رسانه‌های دولتی به‌عنوان پایتخت انقلاب نشان داده می‌شود؛ بنابراین، بسیاری از ساکنان این کشور تصور اندکی از واقعیت هستی و زندگی روزانه در پایتخت دارند. در این سلسله مقالات که ترجمه‌ای است از کتاب «کره شمالی: دولت پارانویا» به قلم پاول فرنچ تمام زوایای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ایدئولوژیک کره‌شمالی بررسی شده است. شاید اطلاعات ارائه شده در این بخش، کمتر به چشم خوانندگان فارسی زبان آمده‌باشد. این سلسله مقالات که ترجمه فصل‌هایی از کتاب مذکور است می‌تواند اطلاعاتی غنی از هر آنچه در کره‌شمالی می‌گذرد به خواننده ارائه دهد.

دژ تسخیر ناپذیر سوسیالیسم

الگوی اقتصادی اقتصاد دستوری که در شوروی اعمال شده و توسعه یافت بر سرمایه‌گذاری به جای مصرف، صنایع سنگین به جای صنایع سبک، صنعت بر کشاورزی و زراعت بر خدمات تاکید می‌کرد. کره‌شمالی رسما برنامه‌ریزی تمرکزگرایانه را در سال ۱۹۴۷ با ملی گرایی تمام صنایع و طرح اولین برنامه دولتی معرفی کرد. در پایان اولین برنامه ۷ ساله طی ۱۹۶۷- ۱۹۶۱، با وجود تمجید از سوی رهبری و این ادعا که کره‌شمالی اکنون «دژ تسخیرناپذیر سوسیالیسم» است، تصمیم گرفته شد تا این برنامه یکسال دیگر تمدید شود. این نشان می‌داد که مشکلات در حال افزایش است.محدودیت‌های سیستم برنامه‌ریزی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی بدان معنی است که سطح اتلاف در اقتصاد کره‌شمالی، سیستم را از نظر منابع و نهاده‌ها متحمل خسارات سنگینی کرد. نابسندگی کولیما یا سقوط صنعتی و اقتصاد دستوری تقریبا به سرعت آشکار شد.

با وجود این اعتقاد که جوچه باعث شد کره‌شمالی به یک برابری صنعتی و اقتصادی با غرب برسد که در استانداردهای زندگی بازتاب یافت، این برنامه‌ها اغلب بدون هماهنگی بوده و تجهیزات تازه خریداری شده به‌دلیل فقدان استفاده ضایع شدند چرا که ساخت کارخانه و ظرفیت انرژی یک گام عقبتر از خرید کارخانه بود. کیفیت محصول همچنان زیر سطح استانداردهای بین‌المللی بود و این بدین معناست که سفارش صادرات اندک است. در سال ۱۹۶۹ کیم دوباره کارگران را به باد حمله گرفت، این بار فقدان روح کولیمایی که پیشتر مورد نقد قرار داده بود را نادیده گرفت و در عوض توجه خود را به رشد فعالیت‌های سوداگرانه و «دَله دزدی» در سیستم معطوف کرد که مشخصه همه اقتصادهای دستوری است. برای چند دهه، ابتدا اقتصاددانان شوروی، سپس چینی، و امروز اقتصاددانان کره‌شمالی، ادعا کرده‌اند که برنامه‌ریزی شکلی منطقی و علمی از مدیریت اقتصادی است. واقعیت این است که، حتی در یک اقتصاد نسبتا ابتدایی صنعتی، برنامه‌ریزی برای سطوحی که از سوی سیستم شوروی پیش‌بینی و ظاهرا در کره‌شمالی اجرا می‌شد حتی با کمک ابر رایانه‌ها غیرممکن است. حتی در یک اقتصاد متوسط، بیش از یک میلیون متغیر از لحاظ اندازه، شکل و هدف فقط در بخش نورد فولاد مورد نیاز است.

هرچند فولاد یک صنعت مهم در کره‌شمالی است و سالانه بیش از ۶ میلیون تن تولید می‌شود اما بیشتر کارخانه‌ها در طی اشغال ژاپن ساخته شد و اکنون دارای تکنولوژی فرسوده و منسوخ، فقدان زغال سنگ و خلوص پایین سنگ‌آهن داخلی است. این مشکلات جدی‌ای برای این صنعت به وجود آورد و به جای افزایش برنامه‌ریزی شده ۴ میلیون تنی منجر به کاهش تولید فولاد خام در پایان سومین برنامه ۷ ساله ( ۱۹۹۳ -۱۹۸۷) شد. پیش‌بینی اینکه چه مقدار از هر نوع فولاد مورد نیاز است غیرممکن است و بنابراین به سادگی رخ نمی‌دهد. با این حال، سیستم برنامه‌ریزی به جای ارزیابی و پیش‌بینی عملکرد صنعت فولاد بر حسب وزن کل خروجی، با نادیده گرفتن مساله کیفیت و رضایت مشتری به این مساله عینیت می‌بخشد. شرایط مسخره سپس سر بر می‌آورد که نمونه‌ای از آن فروش راکت‌های بدمینتون تیتانیومی با قیمت‌های ارزانتر از بدمینتون‌های چوبی بود. شرکت‌های محلی باید فولاد تولید شده را بپذیرند حتی اگر با مشخصات ذکر شده این شرکت‌ها دقیقا مطابقت نداشته باشد. از این رو، تراکتورهای بسیار سنگین، اتومبیل‌ها و یخچال‌ها توسط بلوک شرق تولید می‌شد.

برای تحقق این طرح دائما در حال گسترش، مواد بیشتر و بیشتری استفاده می‌شوند که منجر به هدر روی و چند برابر شدن ضایعات می‌شود. شرکت‌ها نمی‌توانند فولاد استفاده نشده یا نامناسب را برای سایر کارخانه‌ها دوباره به‌کار گیرند چرا که هیچ سیستم پرداخت موثر درون سازمانی وجود ندارد و مدیران شرکتی هم تمایل به ذخیره مواد حتی اگر آنها نامناسب یا غیراستاندارد باشند، ندارند. در مورد تاثیر این اسراف و هدر دادن مواد در اقتصاد دستوری نمی‌توان غلو کرد. حتی اگر ماشین‌آلات تولید شده کاربردی‌تر و بادوام‌تر باشند اما فقدان قطعات یدکی و صنعت تعمیر و نگهداری بدان معنی است که محصولات به سرعت بی کاربرد و بی مصرف می‌شوند.علاوه‌بر هدر دادن منابع، این فرآیند همچنین توان به‌کار گرفته شده در تولید، وقت کارگران، هزینه‌های اضافی حمل‌ونقل و غیره را هدر می‌دهد.وجود مکانیسم برنامه‌ریزی دولتی بدان معنی است که جدا از کالاها و مواد اساسی، کشورهای سوسیالیستی نمی‌توانند به‌عنوان صادرکنندگان موفق عمل کنند و در نتیجه، صادرات کره‌شمالی هم حداقلی بوده است.

از آنجا که شرکت‌های داخلی یا اجازه واردات نداشتند یا فاقد ارز برای انتقال خرید بودند و در نتیجه باید فولاد یا لاستیک تقلبی را می‌پذیرفتند، شرکت‌های خارجی در این موقعیت نبودند. نتیجه این شد که وقتی فولاد از اقتصادهای دستوری صادر می‌شد، فقط یک ماده خام بود که به‌دلیل فقدان ارزش افزوده و این واقعیت که آمارها به شکل واحدهای فیزیکی یا مادی در یک اقتصاد برنامه‌ریزی شده بیان می‌شد، بسیار ارزان بود. اتحاد جماهیر شوروی در یک مرحله بیش از ۲۰ درصد از فولاد جهان را تولید می‌کرد، با این حال، با وجود هیچ صادراتی دچار کمبود فولاد بود. همان‌طور که در مورد بسیاری دیگر از محصولات مصداق داشت، اندکی از فولاد تولید شده توسط بلوک شرق دارای استاندارد بین‌المللی بود. این باعث شد کشورهای سوسیالیستی و کره‌شمالی امروز برای صادرات مواد معدنی به شکل خام بکوشند و فرصت اندکی برای سود ارزش افزوده داشته باشند.

شبه‌جزیره اسرارآمیز (قسمت چهل و یکم)