جمال نوروزباقری

جمعیت فراوان و افرادی که در حال جابجایی کیسه های بزرگ وچمدانهایی هستند، که هرکدام وزنشان بیش از سی کیلوگرم است. با این توصیف اولین مکانی که به ذهن می رسد یک ترمینال برای جابجایی مسافران بین شهری است. اما اینطور نیست این مکان جایی جز شهرآفتاب و نمایشگاه بین المللی کتاب نیست! شاید برای شما هم این سوال پیش آمده که دائم تکرار می شود: سرانه مطالعه در ایران کمتر از چند دقیقه، یک شوخی ساده است ! به درستی نمی توان گفت با برگزاری یک نمایشگاه البته فروشگاه بیشتر به آن می آید - بتوان گفت که سرانه مطالعه در ایران کم است یا زیاد. قصد نداریم تحلیل و یا آمار ارئه بدهیم، بیشتر قصدمان پرسه در کتابفروشی های شهر است و طرح این سوال که آیا کتاب و کتاب خوانی از لحاظ اقتصادی برای مردم به صرفه نیست و یا وقت آزاد برای مطالعه آن ندارند؟! این گزارش در سه نوبت برای خوانندگان عزیز به صورت یک پرونده تنظیم گشته که هر هفته می توانید آنرا مطالعه کنید تا شاید سرانه مطالعه در ایران وبه خصوص اصفهان بالا برود!

هرکسی تا جلو پیشخان و یا ویترین مغازه می آید سراغی از گمشده اش می گیرد و میرود اما پیدا نمیکند، انگار ما در این شهر در جستجو کتاب ،" تنها" نیستیم. او صحبت های خود را با گلایه آغاز میکند وصراحتا می گوید: کتابفروشی در اصفهان جزء مشاغل سخت دنیاست و گلایه دارد از اینکه نسل جدید به اندازه نسل قدیم کتاب خوان نیست ودلیل آن را از یک سو خساست مردم شهر و ازدیگر سو نگاه آنها به کتاب به منزله یک کالای رایگان می داند و بعضی ها نیز که اصلا فکر نمی کنند که برای کتاب باید پول بدهند واین ناشی از آن است که کتاب دغدغه مردم مانیست وهرگز نبوده است. وی عوامل مختلف را در این امردخیل می داند وآنها را اینگونه بیان می کند: به عنوان مثال همانطور که مردم پرایدو سمند را برای سوار شدن انتخاب می کنند، می توانند کتاب را هم انتخاب کنند ولی خیلی عوامل دخیل است،به جز یک دو عنوان کتاب روانشناسی من به شخصه هیچ تبلیغی در رسانه ندیده ام. به جز نمایشگاه کتاب که آن هم سطحی و برنامه ریزی شده است وعامل دیگر را می توان نسخه های دیجیتال واستقبال از آن توسط نسل امروز معرفی کرد که ابتدا کتابفروشی را و بعد ناشر و بعد هم نویسنده را نابود می کند. یک مثال می زنم،چهل سال پیش برای سی ملیون نفریک کتاب از یک نویسنده طی یک سال تیراژآن از ملیون نسخه می گذشت، برای سی وپنج میلیون همان کتاب در سال ۸۰ پنج هزار نسخه چاپ می شود و برای هفتاد میلیون تبدیل به پانصد نسخه می شود. معلوم نیست آدمهای آن دوره واقعا دغدغه دانستن و آگاهی داشتند یا آدمهایی که امروز هستند.

مسئول کتابفروشی، در ادامه صحبت های خودکتابفروشی های اصفهان را بعد از تهران در سطح بهتری می داند، اما اینکه چرا مردم این شهرتمایلی به خواندن کتاب ندارند را اینگونه پاسخ می گوید: باید بستری ایجاد بشود که احساس کند کتاب به سوال های در ذهن او پاسخ می دهد ولی متاسفانه عواملی هست که افراد جواب سوالهای خود را به طریقی دیگردریافت می کنند ویا اینکه در ذهن آنها سوالی وجود ندارد همین عامل باعث می شود کتاب در گوشه ای قرار بگیرد وشاید به این خاطر است که در ذهن مردم هیچ سوالی نیست وعادت کرده اند بدون سوال زندگی کنند. اومعتقد است انسان دو وظیفه در زندگی خود دارد: یک اینکه بمیرد و دیگر کتاب بخواند، وی در پایان صحبت های خود فرهنگ را اینگونه ترسیم می کند: فرهنگ در بین مردم ما تغییر کرده وهمه چیز تبدیل به یک نماد شده وبه شدت نزول پیدا کرده است، نشانه شخصیت افراد تغییرکرده وجای خود را به ماشین و موبایل آخرین مدل داده که هیچ کاربردی ندارد. ما نه فرهنگ ایرانی را حفظ کردیم و نه فرهنگ اسلامی و نه حتی توانستیم خودمان را با غرب تطبیق بدهیم، در حالی که غرب به درستی از فرهنگ شرق تاثیر گرفت واین به خاطر افراط وتفریط ماست که نمی توانیم میانه روی داشته باشیم.

جست وجوی ما به دنبال کتاب تازه شروع شده است اما آنچه که در این سفرهای کوتاه و ملاقات با فروشندگان بدست می آید حائز نکات با اهمیت اما فراموش شده ای است که همه ما به بهانه های مختلف وشرایط موجود به فراموشی آنها کمک کرده ایم، روزی در این سرزمین کتاب جایگاهی در نزد شاهان داشت و هم منزله وهم رتبه آنها بود و رفته رفته جایگاهش میان مردم تثبیت شد اما در دوره ای که شاهد آن هستیم کتاب در محل تولدش به خاک سپرده می شود. کافیست به دنیا به یک سوال بزرگ نگاه کنیم وبه سادگی از کنارش عبور نکنیم آن وقت است که حضور کتاب رنگ میگیرد و خواندن دلیل بر آن میشود که هر گفته یا عملی را به سادگی نپذیریم وکمی درباره آن کنکاش کنیم. در ادامه جستجو خود به سراغ کتاب فروشیهای دیگر اصفهان نیز می رویم تا شاید علت اصلی کمبود سرانه مطالعه در این شهر فرهنگی را جویا شویم تا دیگر تفاخر ما به مردمان گذشته وآن چه که مانده نباشد کمی باید فکرکنیم تا ببینیم ما از خود چه چیزی داریم؛ بیکاری، تورم ، فقر ، تخریب آثار باستانی و محیط زیست به بهانه پیشرفت ویا شاید.... .

ادامه دارد