روایت پنجاه سال تلاش  در حوزه کتاب کودک
فاطمه باباخانی تجربه اروپای پس از جنگ و صدماتی که جهان بابت یک ایدئولوژی پرداخت، توران جوان را بر آن داشت پس از بازگشت به وطن دنبال راهی برای صلح باشد. راهکار او برای این کار ترویج کتاب‌خوانی در میان کودکان بود. از نگاه او زمانی که افراد یک جامعه با کتاب‌ مانوس باشند احتمال کمتری دارد که بتوان آنها را تحت یک آموزه غلط قرار داد. در این راه او مدرسه فرهاد را بنیان نهاد و در این مدرسه آموزش تجربی را مدنظر قرار داد. شیوه‌ای که در مدارس دیگر آن زمان نیز به کار گرفته شد و دانش‌آموزان در یک رویکرد مشارکتی کتابخانه‌ها را در مدرسه‌هایشان شکل دادند و آن را به مدارس مناطق محروم نیز کشاندند. در سال ۱۳۴۱ با تلاش میرهادی و مدیران برخی مدارس غیردولتی شورای کتاب کودک به عنوان یک سازمان مردم‌نهاد شکل گرفت و توانست با کار داوطلبانه اعضای خود طی ۵۰ سال فعالیت به موفقیت‌های شایان توجهی دست یابد. زمانی که ندیر عامل شورای کتاب کودک این تجربه ۵۰ سال را مرور می‌کرد، مدام از زحمت‌های دوستانش می‌گفت و مردمی‌که وقتی صداقت را در کلام فردی پیدا کنند، از دل و جان می‌کوشند تا آن ساختار پایدار بماند.

شما در چه سالی و با چه انگیزه‌ای وارد حوزه کتاب کودک شدید؟
در سال‌هایی که من دانش‌آموز مدرسه بودم هیچ مدرسه‌ای کتابخانه نداشت و کتاب خواندن جدا از کتاب‌های درسی اصلا مطرح نبود. زمانی که وارد دانشگاه شدم به واسطه جریانات تاریخی ایران در سال‌های ابتدایی دهه ۳۰ ما دانشجویان دانشگاه تهران بیش از پیش مشتاق مطالعه و کتاب خواندن بودیم. برخی از استادان نظیر محمدباقر هوشیار و باغچه بان -که پایه‌های نهضت سوادآموزی را ‌گذاشت- به مساله کتاب‌خوانی توجه کردند و موجب شدند این مقوله در ایران شکل بگیرد. در سایه این تلاش‌ها بود که من پس از فراغت از تحصیل در اروپا و بازگشت به ایران مشاهده کردم کتابخوانی بزرگسالان مورد توجه مسولان قرار گرفته است اما درباره کودکان اقدام خاصی صورت نگرفته بود.
از آنجا که من با صدمه‌ای که دنیا در اثر جنگ جهانی دوم خورده بود از نزدیک آشنا شده بودم، یکی از هدف‌های زندگیم این شد که چگونه می‌توان از وقوع جنگ جلوگیری کرد و چه راهی وجود دارد تا همه مردم دنیا در همزیستی مسالمت آمیز با هم قرار بگیرند. در آنجا من به تعلیم و تربیت دانش‌آموزان دقت کرده و با روش‌هایی آشنا شده بودم که حالت خشک و برنامه‌های اجباری را نداشت. بنابراین راه پاسخ به این پرسش‌ها را در نظام تعلیم و تربیت جست‌وجو کردم. از نگاه من همکاری، همفکری، پیشرفت و احترام گذاشتن به ملل دنیا و همه فرهنگ‌ها می‌توانست از جنگ جلوگیری کند و نتیجه نظام اجباری خشنی که از بچه‌ها آدم‌های مطیعی می‌ساخت، جنگ جهانی اول و دوم بود. در مقابل نظام تعلیم و تربیت باید انسان آزاده را از همان کودکی تربیت کند تا راه همدلی با انسان‌های دیگر و هر آنچه در طبیعت است، باز شود. بنابراین با تجربه‌ای که من از اروپای جنگ‌دیده داشتم پس از ورود به ایران در پی تاسیس مدرسه برآمدم. پدر و مادرم هم در این راه به من کمک کردند و امتیاز کودکستان و دبستان فرهاد را برایم گرفتند و ما این مدرسه تجربی را در سال ۱۳۳۴ تاسیس کردیم.
با راه‌اندازی مدرسه فرهاد تازه ما متوجه کمبود منابع در حوزه کتاب کودک شدیم. در آن دوره صبحی در رادیو قصه می‌گفت اما کتاب‌هایش چاپ نشده بود. داستان‌های محلی و بومی ‌ایران نیز هنوز به صورت چاپ سنگی کنار بازار روی زمین پخش بودند و ما کتاب واقعی در این حوزه نداشتیم. با این حال ما در مدرسه فرهاد تجربه ای را شروع کردیم تا کودکان را به کتاب خواندن عادت دهیم.
در ابتدای دهه ۴۰ تمام کلاس‌های مدرسه فرهاد یک ساعت خواندن در هفته داشتند و در این یک ساعت خواندن با داستان‌های بومی‌ایران آشنا می‌شدند. در این راه افرادی مانند خانم انصاری و خانم مافی از جمله همراهان همیشگی بودند. به واسطه کمبود منابع و همچنین به لحاظ کمبود بودجه ما راهی برای تشکیل کتابخانه مدرسه پیدا کردیم، به این ترتیب که هر کدام از بچه‌ها که می‌خواست عضو کتابخانه شود، باید خودش یک کتاب به کتابخانه هدیه می‌داد. با در پیش گرفتن این رویه بود که کتابخانه مدرسه فرهاد با مشارکت بچه‌ها و والدین شکل گرفت و ساعت کتابخوانی ساعتی شد که بچه‌ها با انوع و اقسام کارها در آن ساعت آشنا می‌شدند. در این سال‌ها همچنین انتشارات فرانکلین شروع به ترجمه کتاب‌های حوزه کودک کرد و بچه‌ها با داستان‌ها و نویسندگان مختلف آشنا شدند. فرهنگنامه کودک اما پس از انقلاب و با همت آقای محمدهادی محمدی و خانم حائری انجام شد که هنوز سه جلد آن در اداره ارشاد باقی مانده و منتشر
نشده است.
آیا این کار تجربی که شما در مدرسه فرهاد آن را آغاز کردید، در مدارس دیگر هم به عنوان الگو مدنظر قرار گرفت؟
در آن دوره یک مجموعه مدرسه این کار را شروع کردند که فرهاد هم جزو آنها بود. مدرسه مهران از دیگر مدارسی بود که این رویه در آن اجرا می‌شد. در دوره پهلوی اول به کار کتاب کودک در حد قصه‌های عامیانه توجه می‌شد؛ در این دوره آقای عباس یمینی شریف شعر برای کودکان می‌گفت که شعرهای خوب و ارزنده‌ای هم بودند. پس از آن در دوره پهلوی دوم محمود کیانوش در کار شعر کودک بود. شورای کتاب کودک هم با همراهی مدیران مدارس ابتدایی غیردولتی و جمعی از نویسندگان و مترجمان تشکیل شد. بنابراین با عضویت مدیران این مدارس در شورای کتاب کودک طبیعی بود که این الگو در مدارس تحت مدیریت آنها هم پیاده شود.
آیا مدیران مدارس دولتی هم وارد شورا شدند؟
تنها مدیران و مربیانی که خیلی علاقه‌مند بودند وارد شورا شدند؛ چون ما در مدارس غیردولتی از آزادی‌هایی برخوردار بودیم که مدارس دولتی نداشتند. یعنی آنها برای اندک مبلغی که خرج می‌کردند باید حساب پس می‌دادند. بر این اساس بود که ما سیستم اهدای کتاب به شرط عضویت را طراحی کردیم. ما اسامی‌کتاب‌ها را می‌نوشتیم و اعلام می‌کردیم که باید بر اساس این لیست کتاب‌ها تهیه شود. در ایران روز جهانی کتاب کودک (دوم آوریل) مصادف با ۱۳ فروردین است.
از آنجا که این روز مصادف با روز تعطیل در کشورمان است، بنابراین شورای کتاب کودک سالگرد این روز را ۱۴ فروردین برگزار می‌کرد، ما برنامه‌ای برای مدارس داشتیم به این ترتیب که دانش‌آموز پس از ورود به مدرسه پس از تعطیلات نوروزی به همراه خود یک کتاب بیاورد. در آن روز ما یک نمایشگاه کتاب برگزار می‌کردیم تا آنها کتاب‌ها را ببینند و بعد گروه کتابخانه مدرسه، کتاب‌ها را جمع‌آوری می‌کرد و چند نفر از بچه‌ها همراه این گروه کتاب‌ها را به مدارس جنوب شهر می‌بردند تا این مدارس هم بتوانند کتابخانه خود را تاسیس کنند. همچنین دانش‌آموزان در کلاس‌های این مدارس کتاب‌ها را تا جایی که می‌توانستند معرفی می‌کردند.
آیا شما قبل و بعد از انقلاب با وزارت آموزش و پرورش صحبتی برای ورود بحث کتابخوانی به مدارس داشتید؟
قبل از انقلاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سازمان‌های کتابخانه ملی شکل گرفتند و رشته کتابداری هم در دانشکده علوم تربیتی تاسیس شد. بنابراین این‌طور نبود که تنها ما در این زمینه فعالیت کنیم. در این دوره همچنین مدارس ملی صاحب کتابخانه شدند و کار کتابخوانی با بچه‌ها هم پیگیری شد. شورای کتاب کودک همچنین کلاس کتابداری را برای مسوولین کتابخانه‌های مدارس شکل و شیوه ترغیب کودکان به کتابخوانی را نیز به آنها آموزش داد. فعالیت دیگر شورا تهیه فهرست کتاب‌های مناسب بود و سعی می‌کرد بهترین کتاب‌ها را معرفی کند. بر این اساس بهترین‌ کتاب‌ها نمی‌توانستند خشونت و جنگ و... را تبلیغ کنند(فعالیتی که همچنان شورا به آن مشغول است و آن را به انجام می‌رساند)
پس از وقوع انقلاب با دولتی شدن مدارس، فعالیت شما چگونه تعریف شد؟
بعد از انقلاب بسیاری از ما که در این مدارس فعالیت‌های خاص داشتیم بازنشسته شدیم و این روند نیز تغییر یافت. به طوری که من از اداره آموزش و پرورش منطقه خواهش کردم اسم مدرسه را عوض کنند و آنها اسم مدرسه را به ‌هاجر تغییر دادند. به این ترتیب در مدرسه‌ای که مختلط بود و کودکستان و دبستان و راهنمایی داشت، مقاطع را جدا کردند. در این دوره همچنین نگاه به آموزش و پرورش تغییر کرد و توجهش به این نکته بود که بچه‌ها از نظر آموزش دینی محکم شده و تقویت شوند و روی این مقوله کار شود.
برخی معتقدند که همچنان ما با مساله کتاب کودک و کمبود منابع در این حوزه مواجهیم، آیا شما با این گفته موافقید؟
ما در دو هفته گذشته گروه‌های بررسی شورا گزارش سالانه کتاب‌ها را داشتیم؛ من سعی کردم در بخشی از این گزارش‌ها شرکت داشته باشیم و مشاهده کردم که کتاب‌های زیادی در رشته‌های مختلف حوزه کتاب کودک منتشر شده است. شاید عیب و ایرادهایی را بشود به محتوای کتاب‌های منتشر شده گرفت، اما مساله این است که حرکت به سمت جلو همچنان ادامه دارد.
اگر بخواهید توصیه‌ای به والدین یا مسوولان حوزه آموزش و پرورش داشته باشید، این توصیه چیست؟
دنیایی که الان در آن زندگی می‌کنیم دنیای الکترونیک است، در این دنیا علاقه‌مند کردن بچه‌ها به کتاب با رقبای سرسختی نظیر تلویزیون و کامپیوتر و تمام ابزارهای الکترونیکی مواجه است.
در نتیجه خانواده، مدرسه و مسوولان اجتماعی باید به این مقوله توجه ویژه‌ای داشته باشند. مطالعه و کتابخوانی با تماشای فیلم و کارتون کاملا متفاوت است. زمانی که کودک یک کتاب را می‌خواند می‌تواند تصورات خود را پرورش دهد این در حالی است که در تلویزیون این تصورات ساخته می‌شود. همچنین ما شاهدیم که در تلویزیون مساله خشونت و تبلیغ جنگ و... همچنان وجود دارد و این امر برای کودکان مناسب نیست.