شفافیت باورهای مردم
در انبوه شادی‌های ماه گذشته، آنچه بیش از هر چیز توجه را به خود جلب می‌کرد، باور مردمی نسبت به تغییر اوضاع بود. چند اتفاق خوشحال‌کننده پیاپی به وقوع پیوسته بود و از این رو مردم به تحقق دیگر امیدهای خویش می‌اندیشیدند؛ و البته از طرفی به علت اختلافاتی که کاملا طبیعی هستند، عده‌ای دلخوشی بسیار داشتند و در مقابل عده‌ای با عینک بدبینی وقایع را می‌نگریستند. بر همین اساس در فضای مجازی، بحث‌های زیادی درگرفت که در امیدواری اعتدال به خرج دهیم. عده‌ای مطالبات خود را مطرح می‌ساختند و در مقابل با واکنش عده‌ای دیگر مواجه می‌شدند که تندروی نکنید و پله‌پله باید پیش رفت. در این میان برخی افراد نیز با استناد به علوم اجتماعی که خوانده بودند، چنین ادعا می‌کردند که واژه تندروی به هیچ عنوان برای شهروند مطرح نمی‌شود و نمی‌توان به یک نفر گفت مطالبات تند و حداکثری نداشته باشد، البته واضح است که چنین نسخه‌پیچیدن برای جامعه و ارائه احکام کلی، عموما همراه با مغالطه‌های ریز و درشتی خواهند شد که ناشی از نگاهی یکسویه به موضوع است. آنچه هدف نگارنده است، نگاه به مساله بدون ورود مستقیم به یک بحث علوم اجتماعی دقیق، از منظر تفکر سیستمی به میزان عاملیت و تاثیرگذاری باور مردمی در نتیجه کارها است؛ اینکه یک پدیده ذهنی مانند باور مردم، چگونه در سطح کلان می‌تواند نقش گسترده‌ای ایفا کند. بهتر است کار را با یک مثال آغاز کنیم؛ فرض کنید در کشوری اوضاع کار چندان بسامان نیست و کشور همسایه درخواست نیروی مهاجر برای کار می‌کند. تبلیغات متعددی در این راستا انجام می‌شود و عده بسیاری به کشور همسایه مهاجرت می‌کنند و صاحب کار می‌شوند. هرچه جمعیت مهاجر موفقیت بیشتری کسب کند، اخبار آن به داخل می‌رسد، اعتماد و باور مردم به بازار کار کشور همسایه افزایش می‌یابد و در نتیجه تمایل افراد درون کشور به مهاجرت بیشتر می‌شود. این در حالی است که کشور همسایه ظرفیت مشخصی از نیروی کار را لازم دارد و از جایی به بعد پذیرای مهاجران نیست و معمولا مرحله‌های بعدی، مهاجران با مشکلات جدی مواجه می‌شوند، اما در مقابل آمار نشان می‌دهد که در دوران اشباع بازار کار در کشور همسایه نیز، آمار مهاجرت تغییری نخواهد کرد. عامل اصلی این اتفاق همان پارامتر اعتماد و باور مردم است. در واقع زمانی طول می‌کشد که باور مردم به واقعیت نزدیک شود و مانع مهاجرت آنها شود. در تحلیل دینامیک‌های سیستم، یکی از مهم‌ترین عوامل ایجادکننده رفتارهای نوسانی، «تاخیر» است. می‌توان از «تاخیر در تصور» به عنوان یکی از معمول‌ترین انواع تاخیر نام برد. بدین‌منظور، زمانی که به طول می‌انجامد تا تصور نسبت به یک پدیده با واقعیت همخوانی یابد، موجب رفتار نامناسب سیستم می‌شود. در مثال بالا، تاخیر زمانی در رسیدن اخبار وضعیت بد بازار کشور همسایه به گوش مردم، موجب می‌شود در شرایطی که وضعیت واقعی بازار کار در آن کشور نامساعد است، همچنان عده‌ای مهاجرت کنند. در این حالت سیستم رفتاری نوسانی انجام می‌دهد تا به نقطه تعادل مشخصی برسد. حال می‌توان «تاخیر در تصور» را به تمامی مدل‌های اجتماعی و سیاسی که در بستر زمان بررسی می‌شوند، نیز تعمیم داد. در واقع تصور غلط و باور اشتباه، موجب می‌شود که پروسه اصلاح باور، زمان زیادی به طول انجامد و از این رو رفتار دینامیکی سیستم، به‌صورت نوسانی خواهد بود. مشکل اصلی آنجا بروز می‌کند که سیستم نیازمند اصلاحاتی اساسی باشد؛ زیرا در این شرایط، تا زمانی که جلوی نوسانات گرفته نشده باشد، نمی‌توان سیاست‌گذاری خاصی در جهت اصلاح سیستم انجام داد و انرژی اساسی سیاست‌گذاران بیشتر صرف کاهش نوسانات خواهد شد. به علاوه، مشکل دیگری که پیش می‌آید،‌ تنوع و عدم همگرایی باورها است. در مدل‌سازی دینامیکی، «تصور مردم» یک متغیر حالت است که رفتار آن به مرور زمان و به‌صورت تدریجی تغییر می‌کند (برای مثال تصور مردم نسبت به مساله مهاجرتی که در بالا ذکر شد، یک‌شبه تغییر نمی‌کند و وابسته به مکانیزم‌هایش، مدتی زمان می‌برد تا به حالت واقعی برسد.) و به‌صورت یک عدد مشخص نمایش داده می‌شود. این عدد عموما میانگین تمامی تصورها است؛ اما واضح است که در این میانگین مشخص نمی‌شود که چه تنوع دیدگاه‌ها و به عبارتی فاصله‌شان از میانگین چقدر است (یا می‌توان گفت مقدار انحراف‌معیار زیاد است) و این مساله موجب می‌شود عدد برآوردشده توسط سیاست‌گذاران جامعه دارای خطای قابل‌توجهی باشد. پس می‌توان نتیجه گرفت که اولا دوری تصور مردم از واقعیت می‌تواند موجب ایجاد نوسان در سیستم شود و نوسان ایجادشده، سیاست‌گذاری را با مشکلات جدی مواجه ‌سازد و ثانیا هر چه تنوع و گوناگونی تصور مردم بیشتر باشد، عمل مدل‌سازی ناممکن‌تر می‌شود و باز سیاست‌گذاری با مانعِ خطا مواجه می‌گردد. سخن اصلی آنجا است که در بیشتر مسائل اجرایی کلان کشور، متغیر «تصور مردم» حضور دارد و چنین نیست که نتیجه تنها در دست مسوولان اجرایی مربوط به آن باشد. به عنوان نمونه در مساله تولید که مورد تاکید دکتر حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتی بود، میزان اعتماد سرمایه‌گذار از اهمیت بالایی برخوردار است. پس با توجه به این نکته که «تصور مردم» در بیشتر مسائل اجرایی کنونی کشور نقش مهمی ایفا می‌کند و حتی رفتار کلی سیستم را تغییر می‌دهد، نمی‌توان به سادگی احکام کلی درباره جامعه صادر کرد و یک نفر را تنها به دلیل اشاره به این نکته که در تصور خود باید اعتدال و واقع‌بینی به خرج دهیم، مورد ملامت قرار داد. چنین مساله‌ای به تاملی بیشتر از سطح موضع‌گیری‌های واکنشی نیاز دارد. برای مثال بدیهی است که یک سیاستمدار نمی‌تواند دلیل ضعف عملکرد خود را تصور غلط مردم بداند، اما در مورد اینکه مردم یکدیگر را به واقع‌بینی بیشتر دعوت کنند مساله تغییر می‌کند. پس بهتر است مساله را در سطحی دیگری نگاه کرد. ابتدا باید در نظر داشته باشیم که با در نظر گرفتن دو شاخصه بالا، میزان دوری تصور مردم از واقعیت از نظر کیفی رقم بالایی خواهد بود، زیرا مردم آنقدر سریع و ساده با یک وضعیت معیشتی نامناسب روبه‌رو شده‌اند که دلیل عمده آن را ناکارآمدی برخی سیاست‌های کلان دولت قبلی می‌دانستند و اکنون با تعویض دولت، امیدواری بسیاری به بهبود شرایط اقتصادی خود دارند. حال آنکه به عقیده بسیاری از کارشناسان اقتصادی ایران، وضعیت کنونی ایران به مسائل گوناگونی گره خورده و به سادگی و با سرعت بالا نمی‌تواند حل‌وفصل شود. در شاخصه تنوع و گوناگونی نیز، وضعیت چندان مساعد نیست. وجود طیف‌های مختلف در میان طرفداران رییس‌جمهور منتخب، خود خبر از این تنوع و گوناگونی بسیار می‌دهد. در وضعیت کنونی عده قابل‌توجهی معتقدند که وضعیت کوچک‌ترین تغییری نخواهد کرد و در مقابل عده‌ بسیاری به تغییرات ساختاری اساسی امید بسته‌اند. پس با شرح کلی وضعیت کشور، چنین انتظار می‌رود که متغیر «تصور مردم» به مسیر اصلاحات ضربه‌هایی وارد کند. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که راهکار چیست؟ چگونه می‌توان تصور مردم را به واقعیت نزدیک کرد؟ اساسا در هر کشوری، سیاستمداران برای تغییر تصور مردم به آنچه خود می‌خواهند، از رسانه‌ها بهره می‌جویند. ایجاد برنامه‌های دقیق و ارائه بررسی‌های به دور از احساس در سطح تلویزیون ملی و روزنامه‌ها می‌تواند بسیار راهگشا باشد. همچنین، این نکته که رییس‌جمهور و تیم مشاورانش هر هفته بتوانند گزارش همه‌فهم و واقع‌بینانه‌ای از وضعیت در اختیار مردم قرار دهند می‌تواند کمک بزرگی به این مساله بکند. به‌طور کلی می‌توان گفت «افزایش آگاهی عمومی» خلاصه کلام است. البته افزایش آگاهی عمومی تنها در سطح رسانه‌ها صورت نمی‌پذیرد. یکی از مهم‌ترین نیروهای محرکه این امر، خود مردم هستند. این روزها که ضریب نفوذ اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بسیار بیشتر از گذشته شده است، مطالب دقیق و باارزشی می‌توانند در سطح شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ‌ها به اشتراک گذاشته شوند و گفت‌وگوی راهگشایی شکل بگیرد که بتواند در این آگاهی‌بخشی مفید واقع شود. در نهایت آنکه، اگر در یک برگه سفید، جاده‌ای ترسیم کنیم و مقصد را در آن بی‌رنگ بگذاریم، احتمالا هر فرد جامعه به آن رنگ متفاوتی بزند. در این میان شاید بد نباشد آگاهی خویش را از شرایط، افزایش داده و رنگ واقعی را ببینیم و در مرتبه مهم‌تر، آن را همانطور که هست بپذیریم؛ با تمام روشنی‌ها، تیرگی‌ها و کبودی‌هایش.