عبور از جنگ جهانی با ورسک

نیوشا امینیان
راهنمای تور

بعضی جاذبه‎های گردشگری ایران قصه‎های عجیبی دارند. داستان‎هایی که تنها به مرزهای ایران محدود نمی‎شود و جایگاهی جهانی به آنها داده است. پل ورسک هم یکی از آنهاست؛ جاذبه‎ای تاریخی که به گفته بسیاری از محققان وجودش جغرافیای جهان را تغییر داد.

دور از تهران در هشتاد سال!

بیش از هشتاد سال پیش وقتی می‎خواستند خط راه‌آهن سراسری که از جنوب تا شمال ایران را به هم متصل می‎کرد بسازند، به این دره رسیدند؛ دره‎ای که بیش از صد و ده متر ارتفاع داشت و فاصله بین دو کوهی هم که آن را ساخته بودند زیاد بود. باید چاره‎ای می‎اندیشیدند. مهندسان مختلفی روی اینکه چطور می‎شود از پس این دره برآمد فکر کردند. «لادیسلاوس فون رابسویچ» مهندسی اهل اتریش بود که توانست با ایده پل ورسک و طراحی بی‎نظیری که داشت راهی برای گذر از این دره پیدا کند. به دلیل ساخت پل ورسک برای مدت کوتاهی مبلغ کمی به قیمت قند و شکر اضافه شد و بعد از آنکه پل ساخته شد، یعنی بعد از حدود دو سال، قیمت این اقلام هم به وضعیت قبل بازگشت. این‎ها توضیحاتی بود که در حدود ساعت ده صبح در زیر پل ورسک به همسفرانم درباره این پل دادم. ما در یک آخر هفته گرم تصمیم گرفته بودیم به جایی خنک برویم و از چند جاذبه خاص دیدن کنیم. از تهران حدود ساعت شش صبح راه افتادیم. به سمت جاده فیروزکوه رفتیم و بعد از طی حدود 180 کیلومتر به روستای ورسک و پل مشهور آن رسیدیم. ماشین را در نزدیکی روستا پارک کردیم و بعد از حدود ده دقیقه زیر پل ورسک ایستاده بودیم. تصمیم داشتیم در آن روز علاوه بر پل ورسک، آبشار ورسک و دریاچه شورمست را هم ببینیم. در حین توضیحات من درباره تاریخ ساخت پل، یکی از بومی‎های روستا نزدیک شد و به ما گفت که می‎خواهد به‌عنوان کسی که با این پل زندگی کرده برایمان از قصه اینجا بگوید.

از جنگ جهانی تا پیروزی؛ به روایت محلی

مرد روستایی مهربان، قصه‎ پل ورسک را از زمانی شروع کرد که مهندس اتریشی آن همراه با خانواده‎اش به روستای ورسک آمدند و تا انتها و تحویل پل در همین جا ماندند. بعد برایمان گفت که در زمان جنگ جهانی دوم متفقین چندین بار درخواست دادند ایران اجازه استفاده از خط راه آهن سراسری را برای رساندن نیرو به وسیه و کمک به خلع سلاح هیتلر بدهد. اگر چه دولت پهلوی اول به دلایل گوناگون با این موضوع مخالفت می‎کرد اما نهایتا ارتش متفقین وارد ایران شدند و تصمیم داشتند نیروهایشان را از جنوب به شمال برسانند. دولت وقت برای آنکه این اتفاق نیفتد دستور داد تمام راه آهن از جمله پل ورسک بمبگذاری شود. اما قبل از آنکه کسی بتواند دستور منفجر کردن بمب‎ها را بدهد، نقشه و جای بمب‎ها برای متفقین روشن شد و تمام آنها خنثی شدند. راه آهن سراسری ایران کمک کرد ارتش متفقین با قدرت در برابر آلمان نازی بایستد و از پیشروی آن جلوگیری کند. آن مرد محلی بعد اضافه کرد که آن زمان در هر ساعت حدود دو قطار از پل عبور می‎کرد. حالا ما زیر این پل ایستاده بودیم؛ پلی که در ساخت آن از سازه‎های فلزی استفاده نشده بود و در زمان تحویل برای هفتاد سال آن‎را تضمین کرده بودند. اکنون با اینکه زمان گارانتی سازنده به پایان رسیده، با تمهیداتی استقامت پل را تقویت کرده‌اند. در زمانی که مشغول شنیدن این صحبت‎ها بودیم، یک قطار باربری از روی پل عبور کرد و مسیرش را به سمت شمال ادامه داد. بعد از این نقل تاریخی جالب، از آن مردی که برایمان این داستان را تعریف کرده بود تشکر کردیم و مسیرمان را به سمت آبشار ورسک ادامه دادیم.

غافلگیری با طعم هندوانه!

در انتهای دره‎ای که پل ورسک روی آن ساخته شده یک آبشار کوچک اما زیبا وجود دارد. برای رسیدن به آن راه بسیار ساده‎ای وجود دارد. مسیر رودخانه باریکی را بگیرید و ادامه دهید تا به سرچشمه آن برسید. ما هم به دنبال سرچشمه به راه افتادیم. اولین چیزی که در راه دیدیم صخره‎ای مرتفع بود که برای تمرین‎های صخره‌نوردی مهیا شده بود. در همان زمان هم یک تیم صخره‌نوردی در کنار آن مشغول فعالیت بودند. دیدن جوانانی که با طناب‎ و دیگر ابزارهای سنگ‎نوردی در حال دست و پنجه نرم کردن با کوهی بلند و بزرگ بودند بسیار دیدنی و ستودنی بود. بعد از گذر از آنها، نوبت صخره‌نوردی ما هم رسید. شاید در کل بتوان مسیر رسیدن به آبشار ورسک را آسان و بی‌دغدغه توصیف کرد؛ اما در تمام طول مسیر یک صخره وجود دارد که باید از پس آن بربیایید. با این همه خبر خوب آن است که برای اینکه از این صخره به راحتی عبور کنید یک طناب ایمن برای آن گذاشته‎اند و جاهایی هم برای گذاشتن پا و بالا رفتن وجود دارد.

من اول از همه از صخره بالا رفتم تا هم دیگران مسیر بالا آمدن را ببینند و هم از بالا بتوانم به بقیه کمک کنم. بعد از حدود نیم ساعت همه ما از صخره عبور کرده بودیم و در کنار رودخانه مسیرمان را ادامه دادیم. در مسیر درختان زرشک کوهی را دیدیم و کمی درباره گیاهان کوهستانی با هم صحبت کردیم. به جز گیاهان، پرندگان خوش صدا هم پیمودن مسیر را برایمان هموار کرده بودند. تمام مسیر تا آبشار بدون شیب یا سربالایی‎های طولانی بود. فقط گاهی باید از داخل رودخانه و از روی سنگ‎های داخل آن راهمان را ادامه می‎دادیم که خوشبختانه کفش‎های تمام همسفرانم برای این کار آمادگی کافی را داشتند. بالاخره بعد از حدود یک ساعت پیاده‌روی به آبشار ورسک رسیدیم. قبل از هر چیز، من هندوانه‎ای که در کوله پشتی‎ام با خود آورده بودم را زیر حوضچه آبشار گذاشتم تا حسابی خنک شود. هندوانه خنک بعد از یک کوهنوردی در هوای بهار، آن هم کنار آبشاری که خودش را لابه‎لای کوهستان پنهان کرده بود، اوقاتی خوش را به ما هدیه داد. بعد از حدود یک ساعت باید دوباره به سمت روستای ورسک باز می‎گشتیم و با ماشین به سمت دریاچه شورمست می‎رفتیم.

سایه، عکاسی یا قایق؟

حدود یک ساعت و نیم بعد ما در جاده بودیم. همراهانم سوالات زیادی درباره دریاچه شورمست داشتند. برایشان گفتم که این دریاچه‎ای طبیعی است و با اینکه چند سالی است مورد توجه طبیعت‎گردان و گردشگران قرار گرفته اما از زمان‎های دور هم مورد توجه مردم بوده. ما نیم ساعت بعد به تابلویی که مسیر دریاچه شورمست را نشان می‎داد رسیدیم و بعد از پیمودن یک جاده فرعی بسیار زیبا که حدود چهار کیلومتر بود و از لابه‎لای درختان شگفت‌انگیزی می‎گذشت به دریاچه شورمست رسیدیم. بعد از پرداخت مبلغ کمی به‌عنوان ورودی، وارد محوطه دریاچه شدیم. ماشین در پارکینگ پارک شد و بعد از برداشتن وسایل ناهار به سمت دریاچه حرکت کردیم. دریاچه شورمست آبگیر زیبایی بود که با درختان کهنسال زیادی محصور شده بود. دور تا دور دریاچه خانواده‎ها و تورهای گردشگری دیگر در سایه خنک درختان نشسته بودند و از طبیعت لذت می‎بردند. امکانات اولیه کوچکی هم در کنار دریاچه ایجاد شده بود تا مسافران با رفاه بیشتری در منطقه گردش کنند. در انتهای دریاچه هم مسیری بود که به جنگل‎هایی عمیق راه داشت و با سنگ‎های بزرگی از محوطه اصلی دریاچه جدا شده بود. ما بعد از یک بار دور زدن دریاچه، محل مناسبی برای اتراق گروه پیدا کردیم. فرش‎ها را انداختیم و ناهار را در کنار هم صرف کردیم.

بعد از ناهار تعدادی از دوستانمان تصمیم گرفتند به کنار دریاچه بروند و قایق سواری کنند. چند دقیقه بعد مایی که برای عکاسی کنار دریاچه بودیم آنها را دیدیم که با قایق‎های پدالی از طول دریاچه عبور می‎کنند و از این ورزش آبی مفرح لذت می‎برند. وقتی دوستان قایق سوارمان بازگشتند، قرار شد سری به تپه سبز کنار دریاچه بزنیم. کوله‎ها و وسایل را پیش کسانی که دوست نداشتند سایه خنک درختان را رها کنند گذاشتیم و بعد خودمان را به یک تپه نوردی سبک و کوتاه دعوت کردیم. دیدن دریاچه از ارتفاع بالا در کنار مشاهده گل‎های صحرایی رنگارنگ، ما را به ادامه مسیر ترغیب می‎کرد. پس از این گشت و گذار در حوالی عصر دیگر زمان بازگشت‎مان رسید.

طبیعت بدون زباله

وقتی شروع به جمع کردن وسایل کردیم زباله‎ها را در کیسه‎های مجزا گذاشتیم. تصمیم داشتیم آنها را در سطل‌های آشغال‎ کنار دریاچه که خیلی پر شده بودند، نگذاریم و با خودمان به جایی ببریم که کمترین خطر را برای محیط زیست داشته باشند. بعد از آماده شدن تمام گروه برای حرکت، هر کدام از ما کیسه زباله‎ای را به کوله‌پشتی‎هایمان بسته بودیم که علاوه بر زباله‎های خودمان شامل زباله‎هایی که از قبل روی زمین ریخته شده بود نیز می‎شد. ما با کیسه‎های زباله از روبه‌روی خانواده‎ها و گروه‎های دیگری می‎گذشتیم و جمله شیرینی را از آنها می‎شنیدیم؛ «آنها دارند زباله‎هایشان را با خودشان می‎برند.» در ابتدای دریاچه محفظه‎های بزرگ و درداری برای جمع آوری زباله بود و ما توانستیم زباله‎ها را در همان جا بگذاریم. اینگونه بدون اینکه حتی کلمه‎ای درباره‎ حفاظت محیط زیست با کسی صحبت کرده باشیم شاید باعث تغییراتی در رفتار و نگرش افراد دیگر شدیم. ما حالا در جاده بارانی فیروزکوه به سمت تهران در حرکت بودیم. این سفر که در اول صبح ما را به هشتاد سال پیش برده بود، با کاری که در آخر سفر کردیم به آینده‎ای روشن سوق داد. فرهنگ و طبیعت سرزمینمان در کنار کمک و یاری همسفرانم خاطره دوست‌داشتنی دیگری به من هدیه داد؛ سوغاتی از جنس امید به آینده‎ای که همه در کنار هم از زیبایی سفر لذت ببریم و همواره از این سرزمین مراقبت کنیم.

عبور از جنگ جهانی با ورسک

عبور از جنگ جهانی با ورسک