سن‌پطرزبورگ شهر تاریخ و موزه
مائده کاووسی sky_moedeh@yahoo.com سن پطرزبورگ در سال 1703 با نظارت و دستور پطر کبیر ساخته شد. پطر علاقه‌مند به اروپا و فرهنگ مردمان این قاره بود. او می‌خواست علاوه‌بر رواج رسوم اروپایی،‌ کشورش به لحاظ ظاهری نیز مشابه شهرهای اروپایی باشد،‌ بر این مبنا بود که دستور ساخت پایتخت جدیدی را داد تا پنجره‌ای رو به اروپا شود.
معماران ایتالیایی، ‌روسی و فرانسوی برای این خواست گرد آمدند و در جزیره زایاچی این شهر را ساختند، هر مسافر برای ورود به این جزیره مجبور به آوردن یک تکه سنگ به عنوان مالیات برای ساخت پایتخت جدید شد،‌ سوار شدن بر اسب به معنای آوردن سنگ جدیدی بود و به ازای هر بار نیز دوباره باید سنگی پرداخت می‌شد؛‌ این چنین بود که سن‌پطرزبورگ زیباترین شهر روسیه ساخته شد. با وقوع انقلاب، واژگونی حکومت تزارها و روی کار آمدن بلشویک‌ها،‌ سن‌پطرزبورگ تا ۱۹۲۴ پطروگراد و پس از آن به لنینگراد تغییر نام داد
تا اینکه با فروپاشی شوروی این شهر دوباره نام سابق خویش را بازیافت. می‌گویند سن‌پطرزبوگ شهر فرهنگی روسیه محسوب می‌شود، اما این شهر به واسطه انقلاب ۱۹۱۷ و دفاعی که در برابر نازی‌ها در جریان جنگ‌ جهانی دوم نیز از خود نشان داد نیز مشهور است. ما نیز در سفر خود به روسیه چند روزی را در این شهر گذراندیم و توانستیم گذری بر جاذبه‌های آن داشته باشیم. آنچه می‌خوانید شرح سفر ما از ایستگاه قطار مسکو به سن‌پطرزبورگ و اقامت چند روزه ما در این شهر است.
ایستگاه راه‌آهن مسکو هیچ ربطی به خیابان‌هایش با آن آدم‌های شیک ندارد؛‌ ما یک ساعت پیش از حرکت قطارمان به ایستگاه راه‌آهن رسیدیم و با مشاهده افرادی که با لباس‌های بسیار راحت و مشابه لباس خواب در ایستگاه نشسته و سیگار می‌کشیدند شوکه شدیم. تصور اولیه‌مان این بود که در هرایستگاه قطاری ممکن است چنین افرادی پیدا شوند، اما اینجا چرا اکثریت شکل لباس پوشیدن‌شان تغییر یافته بود؟ پس آن آدم‌های شیک خیابان‌ها کجا بودند؟ پاسخ به این پرسش‌ را پس از ورود به قطار و مشاهده تفاوت فرهنگ ایرانی و روسی دریافتیم. قطاری که وارد آن شدیم کوپه‌ای محسوب نمی‌شد، اما شبیه قطارهای اتوبوسی خودمان هم نبود. ردیفی از نیمکت‌ها اما بدون در و پیکری که آن را به کوپه‌های ما شبیه کند. مسافران در ردیفی طولانی در تخت‌های دو طبقه نشسته یا خوابیده بودند. یک حوله (دستمال کتانی) و ملافه نخی سفید و یک پتوی کثیف به عنوان سهمیه به هر نفر داده می‌شد. گرچه ما با این شیوه جدید خو نگرفته بودیم، اما همسفران ما که یک زوج حدودا ۶۰ ساله بودند با عادت داشتن به چنین سفرهایی،‌ برای شام سفره زیبایی برای خودشان پهن کردند. شام نودل داشتند که آن را با خیار‌، گوجه و چند تکه سوسیس دودی یخ‌زده و یک نصفه فلفل دلمه‌ای قرمز تزیین کردند. چای سبز برای خانم و سیاه برای آقا همراه با دو حلقه لیمو ریختند؛‌ ما منتظر بودیم که شمع را هم از جعبه کفشی که به همراه داشتند بیرون بیاورند که گویا از این یکی صرف‌نظر کرده بودند. در مقابل ما ناچار شدیم نماز را نشسته بخوانیم، شام‌ را به زحمت بخوریم و در میان دود سیگاری که برخی مسافران مخفیانه می‌کشیدند بخوابیم.
قرار بود ۵:۳۰ برسیم، اما چهار صبح همه برخاسته بودند و آماده می‌شدند تا به محض رسیدن و روشن کردن چراغ‌ها بتوانند از قطار پیاده شوند؛‌ ‌این را مقایسه بکنید با فریادهای ماموران قطار در ایران که باید به زحمت مسافران را بیدار کنند و به آنها تذکر بدهند که ملحفه‌ها را مرتب تحویل دهند. ساعت ۴:۳۰ چراغ زده شد همه آماده شده و ملحفه‌ها را تاکرده بودند و با روشن شدن چراغ آنها را جلوی واگن در گونی قرار دادند. آب جوش مجانی بود، بنابراین مسافران قبل پیاده شدن یک نوشیدنی اعم چای یا قهوه میل کرده و برخی هم صبحانه کامل را خوردند.
تا زمانی راهنمایمان که قرار بود خانه را به ما نشان بدهد بیاید، نماز را در گوشه‌ای دنج در ایستگاه قطار سن‌پطرزبورگ خواندیم. ساختمان محل اقامت ما در حوالی شهر لنینسکی پروسپکت بود. ساختمانی پنج یا شش طبقه با ۹۴ پله آن‌هم بدون آسانسور که باید برای هر رفت‌وآمدی این پله‌ها را طی می‌کردیم، اما به هر حال همه این رفت‌وآمد می‌ارزید به اقامت چند روزه در سن‌پطرزبورگ و دیدن سرزمینی که نقش تاریخ بر جای‌جای پیکره آن حک شده است.
روز اول
برای اولین بازدید به کلیسای کوچکی رفتیم که در آن کشیش برای یک دختر ۲۶ ساله مراسم ویژه‌ای را انجام می‌داد. در این مراسم کشیش دعا می‌خواند و دختر با یک شمع پشت سرش ایستاده بود. کشیش با آب مقدس پیشانی‌، سر‌، دست و پای دختر را ‌تر و سپس چند تار موی او را کوتاه کرد. پس از بازدید از این مراسم بود که به فروشگاه رفتیم تا چند قلم جنس نظیر چراغ برای سوغات بخریم. با خوردن ناهار عازم خیابان معروف لنینسکی شدیم. در این خیابان سازه‌های بی‌شماری وجود داشت که چشم ما را به سمت خود می‌کشید. کلیسای بسیار بزرگی هم در این خیابان بود که جمع عظیمی از مردم (برای دعا یا اعتراف) در کنار آن به صف ایستاده بودند. ما برای گشتی کوتاه وارد کلیسا شدیم،‌ فضا بسیار خالی و تاریک بود و پرتره‌ای از واقعه پیروزی مسکو که با همراهی مریم مقدس حاصل شده بود،‌ به چشم می‌خورد. اما سن‌پطرزبورگ کلیسای دیگری دارد که نماد این شهر محسوب می‌شود و در جوار یک پارک در کنار رودخانه ساخته شده است. این کلیسا در محل زخمی شدن یکی از تزارهای روس ساخته شده که محل آن در کلیسا نیز به شکل محرابی که با سنگ قرمز سنگ‌فرش شده از بقیه نقاط متمایز است. این کلیسا به نام موزاییک معروف شده است. از سطح زمین تا دو متر بالاتر سنگ است و بعد تا سقف ۲۱ متری موزاییک‌کاری ریزی شده است؛‌ اگر شما هم قصد سفر به سن‌پطرزبورگ را دارید، بازدید از این کلیسا را حتما در برنامه‌تان بگنجانید.
پس از این بازدید هیجان‌انگیز به کاخ زمستانی پطر کبیر رفتیم. این کاخ با درهای چوبی بزرگ منبت کاری شده که نقش فرشته روی آنها حک شده بود به همراه ستون‌های سنگی عظیم جلب توجه می‌کرد. متاسفانه کاخ در ساعات ابتدایی عصر تعطیل می‌شود، بنابراین آن را جزو برنامه‌های ابتدایی روز خود بگنجانید.
روز دوم
امروز قصد کردیم موزه برویم غافل از اینکه در این شهر موزه‌ها دوشنبه‌ها تعطیل است (شما هم به این نکته توجه کنید تا مثل ما بور نشوید). از این رو نگاهی به نقشه انداختیم تا سری به دیگر مناطق شهر بزنیم.
ابتدا سری به رودخانه و در ادامه سری به فانوس دریایی «راسترالنایا» زدیم. این فانوس دریایی به دو مجسمه مرمرین مزین است که خدایان اسطوره‌ای نگهبان چهار رودخانه معروف روسیه هستند. مشعلی نیز بر فراز فانوس‌ها قرار داده‌اند که در زمان‌های ویژه‌ای از سال روشن می‌شوند. این چراغ‌ها در گذشته راهنمای مسافران بودند که با پیشرفت تکنولوژی امروز بیشتر جنبه تزیینی پیدا کرده‌اند. می‌گویند در روسیه هر ۱۰۰ سال یک‌بار سیل عظیمی جاری می‌شود،‌ آخرین آنها در سال ۱۹۲۴ بوده و حال باید دید آیا مشابه بحث‌های زلزله تهران در این کشور نیز سیلی ۱۰۰ ساله دوباره جاری خواهد شد یا خیر.
روز سوم
موزه آرمیتاژ سن‌پطرزبوگ با سه میلیون اثر هنری جایی نبود که بتوانیم از خیر دیدن آن بگذریم. این مجموعه عظیم در ۶ بنا به نمایش گذاشته می‌شوند (البته همه آثار به‌طور همزمان به نمایش گذاشته نمی‌شوند) و یکی از بزرگ‌ترین موزه‌ها و یکی از قدیمی‌ترین گالری‌های‌ جهان محسوب می‌شوند. میکل‌آنژ،‌ داوینچی،‌ رامبراند،‌ مونه،‌ ون‌گوگ،‌ پیکاسو،‌ رودن‌، سزان از جمله هنرمندانی هستند که آثار آنها در این موزه به نمایش گذاشته شده است. آرمیتاژ از جنبه‌های دیگری نیز اهمیت دارد و آن بخش‌لباس‌ها،‌ نشان‌ها و جواهرات سلطنتی است. مجموعه جواهرات ساخته فابرژه و بزرگ‌ترین کلکسیون جهان از طلاهای باستانی متعلق به اروپای شرقی و آسیای غربی این موزه را از سایر موزه‌ها متمایز می‌کند.بلیت موزه ۴۰۰ روبل اما برای افراد زیر ۱۸ سال و برای دانشجویان رایگان بود،‌ ما نیز از این امتیاز استفاده کرده و توانستیم مجانی این مجموعه عظیم شگفت‌انگیز را ببینیم. ابتدا به بخش نقاشی‌ها و مجسمه‌سازی رم رفتیم و با دقت به هر تصویر نگاهی می‌انداختیم و آن را از ابعاد مختلف بررسی می‌کردیم. اما پس از گذشت چند ساعت و تحلیل قوا ناچار شدیم که به سرعت اشیا هنری بعدی را ببینیم و نگاهی سرسری به آنها بیندازیم. در این گیر و دار بود که به یک تور ایرانی برخوردیم که برای اعضا درباره بخش‌های مختلف توضیحات جامعی را ارایه می‌کرد. ما هم به آنها ملحق شدیم و توانستیم مطالب مختلفی از آنها یاد بگیریم، تنها این حسرت برای ما باقی ماند که کاش با تور آمده بودیم و می‌توانستیم بهره بیشتری از این شهر و موزه زیبا گرفته باشیم. بازگشت به محل اقامت و بستن بار سفر آخرین بخش برنامه ما در روسیه بود. سرزمینی سرد با تاریخی پر فراز و نشیب که ما نیز از تحولات آن بی‌نصیب نبوده و از دوره قاجار به این سو همواره از آن به مثابه دشمنی سرسخت یا کشوری دوست و همراه یاد کرده‌ایم.