چرا تحقق سوسیالیسم غیر ممکن است؟

امیرحسین خالقی

دکترای سیاستگذاری دانشگاه تهران

یکی از آخرین سنگرهای کمونیسم یا به‌عبارت صحیح‌تر،‌ سوسیالیسم،‌ در روزهای گذشته از دست رفت. نه با جنگ و خونریزی،‌ نه با دخالت دولت های کاپیتالیست،‌ نه با زور و فشار مستقیم،‌ که با نظر،‌ اراده و تصمیم کمونیست‌های پرحرارت سابق. کسانی که سخنرانی‌هایشان ملتی را تکان می‌داد و عاشقان سینه چاک، نه تنها حرکات سر و دست و آرایش مو که حتی مدل سیگارشان را نیز تقلید می‌کردند و طرح‌های نوینی که در می‌انداختند،‌ جز فریادهای کرکننده تحسین و تشویق،‌ پاسخ دیگری در میان هوادارانشان نمی‌یافت. روزگاری در دوقطبی کمونیسم-لیبرالیسم،‌ زمانی که همه عرصه‌های انسانی به آوردگاه‌های این دو تفکر،‌ این دو ایدئولوژی و این دو اندیشه بدل شده بود،‌ بدون اغراق برنده آوردگاهِ هنر،‌ ادبیات و در یک کلام،‌ برنده فضای روشنفکری،کمونیست- سوسیالیست‌ها بودند. به‌گونه‌ای‌که حمایت‌های بی‌دریغ و همه‌جانبه روشنفکران از کمونیسم-سوسیالیسم به قدری شدید بود که به تعبیری نه کارگران که این روشنفکران بودند که به‌دنبال تغییر وضعیت موجود و به‌وجود آوردن جامعه آرمانی کمونیسم-سوسیالیسم بودند.

شاید کسانی به حق مدعی شوند که هنوز هم چنین است و دست بالا را در این عرصه،‌ اینان دارند. شاید دلیلش‌ این باشد که اغلب از طریق تجربه به‌کندی را می‌آموزیم که چه چیزی خوب کار می‌کند و چه چیزی شکست می‌خورد. چین مدرن،‌ فرآیند کندی که طی آن،‌ چنین معرفتی به دست می‌آید به بهترین شکل به نمایش گذاشت و امروز کوبا نیز چنین کرده است. اما در مورد کوبا زمان مورد نیاز بسیار بیشتر از مدت زمانی بود که در چین طی شد. در چین در ۲۵ سال اول حکومت کمونیستی،‌ دولت،‌ حتی صحبت از انتخاب آزاد و بازار آزاد را ممنوع کرده و کنترل شدید دولتی،‌ مخالفت را پر هزینه کرده بود. تنها پس از ۲۵ سال حکمرانی با تکیه بر ایده‌های مارکس و لنین،‌ مقامات متوجه شدند اصولشان را از کتب غلطی بر‌گرفته‌اند. در این مسیر،‌ نمونه‌های موفق اطرافشان به آنها در تشخیص لزوم تغییر و جهت مناسب یاری رساندند،‌ در نتیجه چین به سمت اتکای بیشتر به فرآیندهای بازاری حرکت کرد. البته چین به جامعه باز یا اقتصاد بازار دست نیافته است. چینی‌ها هنوز از آزادی‌های موجود در ژاپن،‌ کره جنوبی و بسیاری از کشورهای آسیایی و اروپایی،‌ ایالات‌متحده یا حتی ویتنام و هنگ‌کنگ محروم‌اند و تمام این کشورها هنوز از جامعه آزادی که میزس،‌ ‌هایک،‌ پوپر و فریدمن شرح داده‌اند فاصله بسیار دارند.

در شرایطی که سوسیالیسم مد زمانه بود،‌ بودند کسانی که برخلاف جریان آب شنا می‌کردند. کسانی که با وجود تعداد اندکشان،‌ اما با انتقادهای قدرتمند،‌ تند و گزنده‌شان از سوسیالیسم و کمونیسم توانستند مسیر آینده دنیا را نشان دهند. کسانی که بی‌ترس و بدون شرمندگی،‌ از آزادی به‌عنوان والاترین ارزش انسانی دفاع کرده و اصول خود را به پای مصلحت همرنگ جماعت شدن،‌ فدا نکردند. این تلاش و این دفاعیات البته کم هزینه نبود،‌ بسیاری از این افراد مورد بی‌مهری افکار عمومی جامعه علمی قرار گرفتند،‌ برخی حتی استهزا شده و دوره‌ای منزوی شدند،‌ حتی از کرسی دانشگاهی محروم شدند و نتوانستند جایگاهی را که شایسته آن بودند، نزد جامعه دانشگاهی بیابند،‌ و تنها برخی از این «خلاف آمدِ عادت» فیلسوفان و متفکران،‌ آن هم در اواخر عمر،‌ با گرفتن جوایز گوناگون از جمله جایزه نوبل،‌ مورد تقدیر و تمجید قرار گرفتند و زحماتی که در دوره آشفتگی فکری و ذهنی جهان کشیده بودند،‌ پاسخ داده شد. اما چه تقدیر و تمجیدی بالاتر از این که غالب این فیلسوفان و متفکران،‌ در دوران کهنسالی،‌ درستی آنچه را از آن دفاع می‌کردند،‌ به چشم دیدند. در این یادداشت سعی بر آن است تا به پاسخ به سوالاتی در مورد بازار آزاد بپردازیم و بیان کنیم که دلایل موفقیت سرمایه‌داری چیست و چرا چپ‌ها شکست می‌خورند.


پاسخی به ایرادهای رایج به بازار ازاد و نقدی بر چپ

ایراد نخست: سرمایه‌داری بهره‌کشی از فقراست.

بسیار می‌شنویم که در اقتصاد سرمایه‌داری فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر می‌شوند، شاید کسانی این را باور کنند، ولی واقعیت چیز دیگری است. این اقتصاددانان کلاسیک بودند که باورشان این بود که پول بیش از همه به جیب صاحبان زمین و سرمایه می‌رود. گرگوری کلارک، تاریخ‌دان اقتصاد، در کتابش «وداع با صدقه» نشان می‌دهد که اگر بازده واقعی زمین (نرخ اجاره) را در طی زمان رصد کنیم، می‌بینیم که گرچه بالا و پایین زیاد داشته، کم‎وبیش بدون تغییر مانده است. همین قضیه برای بازده واقعی سرمایه (نرخ بهره) هم برقرار است، ولی از آن سو دستمزد واقعی برای کارگران غیرماهر افزایش چشمگیری نشان می‌دهد. چیزهایی که پیشترها برای انسان‌ها مرگ آفرین بودند، اکنون دیگر هراسی بر نمی‌انگیزند. مرگ و میر نوزادان و مادران بسیار بسیار کمتر از آن چیزی شده است که در گذشته بود و امید به زندگی (طول عمر متوسط) هم رشدی بی‌سابقه داشته است، در دوران امپراتوری رم، امید به زندگی 24 سال بود، در پایان قرن 15 میلادی در بریتانیا در حدود 30 سال، در ایالات متحده در آغاز قرن 20 چیزی نزدیک به 45 سال و اکنون بسیار امید دارند که به 80 سال برسند. ژورف شومپیتر زمانی نوشت که پیشرفت سرمایه‌داری این نیست که اکنون ملکه انگلستان جوراب‌های ابریشمی بیشتری دارد، بلکه بدان معناست که حتی کارگران فقیر هم در ازای زحمت کمتر و کمتر می‌توانند از پاپوش مناسبتری برخوردار باشند. او فراتر می‌رود و استدلال می‌کند که فقرا در واقع برنده اصلی بهبود استانداردهای مادی زندگی خواهند بود، بهبودی که هزینه اش را ثروتمندان می‌پردازند. برای فقرا، سیستم روشنایی برق ارزان همچون هدیه‌ای از آسمان بود که در خیال آنها هم نمی‌گنجید، در حالی که ثروتمندان حتی بدون آن هم می‌توانستند گماشتگان (یا حتی گاهی بردگانی) داشته باشند که این و سو بایستند و با مشعل همه جا را روشن کنند.


ایراد دوم: سرمایه‌داری به شکل ساختاری و بنیادی نژادپرستانه و جنسیت‌گرایانه است.چنانکه پیشتر هم جایی دیگر گفته ام، این ایراد چندان موضوعیت ندارد. در واقع مناسبات سرمایه‌دارانه حتی انگیزه‌های نژادپرستی و جنسیت‌گرایی را کاهش هم می‌دهند. می‌توان پرسید که آیا ما به صورت تاریخی مستعد مسائلی همچون نژادپرستی نبوده‌ایم؟ من که فکر می‌کنم بوده‌ایم. همچنین بر این باورم که شواهد زیادی هست که نشان می‌دهد انسان‌ها به‌طور ذاتی رفتار و مَنِشی قبیله‌ای دارند که این خودش را در نژادپرستی و جنسیت‌گرایی نشان می‌دهد.

راستش را بخواهید به‌نظرم این قبیل خطاهای پنهان بخشی از ساخت روانی ماست، هرچند بد نیست بدانیم که این بیشتر به کار تقویت موضع هواداران سرمایه‌داری می‌آید تا تضعیف آنها و البته موضع هواداران دولت را بیش از تقویت، تضعیف خواهد کرد. فرض کنید در دو جامعه اوضاع از هر نظر یکسان و آنها به یک اندازه نژادپرست و جنسیت‌گرا باشند، در یکی سرمایه‌داری بازار آزاد و در دیگری دولتی ضدبازار را حاکم کنیم، عجیب نیست اگر در طی زمان در جامعه نخست نژادپرستی و جنسیت‌گرایی کمتری ببینیم. «سرمایه‌داری انگیزه‌های نژادپرستی و جنسیت‌گرایی را کاهش می‌دهد.» من فکر می‌کنم گفته میلتون فریدمن درباره سیاست و تجارت و تفاوت‌ها را باید بارها و بارها تکرارکرد: تجارت تفاوت‌های ما را کم می‌کند و از ناسازگاری آنها می‌کاهد، ولی سیاست همین تفاوت‌ها را به عاملی برای دامن زدن به تنش‌ها و خشونت‌ها بدل می‌کند.

از این رو، عجیب نیست اگر انحصار اعمال زور را در دستان ادارات پلیس محلی قرار دهیم و آنها را دور از فشار بازار نگه داریم، نژادپرستی هم در میان آنها بیشتر ریشه بدواند. قضیه هنری لوییس گیتس را به یاد بیاورید. گویا درب منزل پروفسور گیتس باز نمی‌شده است و او تلاش می‌کرد تا با زور آن را باز کند، رهگذری به خیال اینکه غریبه‌ای می‌خواهد وارد خانه شود با اداره پلیس تماس می‌گیرد، ماموری به محل اعزام می‌شود، ولی حتی پس از آنکه مشخص می‌شود خانه متعلق به گیتس است، باز هم او به اتهام برهم زدن نظم عمومی بازداشت می‌شود. فکر می‌کنم اگر گیتس سفیدپوست بود، شاید بازداشت هم نمی‌شد. با این حال، مشکل نهادی اصلی این نیست که کسانی اینجا و آنجا گرایش‌های پنهان نژادپرستانه دارند یا جامعه نگاهی متفاوت به سیاه پوستان دارد، بلکه باید آن را در حق انحصاری پلیس محلی کمبریج برای اجرای قانون جست‌وجو کرد. پروفسور گیتس گزینه دیگری نداشت و جز مهاجرت از کمبریج، برای او راه دیگری نمی‌ماند و تنها می‌توانست اجرای قانون را از طریق پلیس محلی پیگیری کند. کوتاه سخن آنکه نژاد پرستی همیشه و همه جا بوده و هست، ولی اگر گیتس در گزینش مرجع اعمال قانون آزاد بود، شاید تجربه وی مطلوب‌تر بود.


ایراد سوم: سرمایه‌داری روح را می‌کشد.

شاید شما هم از برخی منتقدان شنیده باشید که از روزهای خوش گذشته و آرامش ناب روستا و زندگی شبانی با حسرت یاد می‌کنند و ادعا می‌کنند که اگرچه سرمایه‌داری مزایایی داشته است، بهایش را با تباه شدن استعدادهای اجتماعی و حس زیبایی شناسی‌مان پرداخته‌‌ایم. آیا سرمایه‌داری روحمان را نکشته است؟ مک کلوسکی به این پرسش پاسخ منفی می‌دهد؛ پاسخی که پژوهش‌های من و همکارم روی مورد خاص والمارت نیز آن را تایید می‌کند. او حتی پا را یک گام فراتر می‌گذارد و استدلال می‌کند که سرمایه‌داری نه تنها انسانیت ما را نمی‌کشد؛ بلکه از ما انسان‌های بهتری هم می‌سازد، دلیلش هم این است که با سرمایه‌داری این امکان فراهم می‌آید که آسوده از دغدغه بقا، فراغتی برای دنبال کردن علایق هنری و انسانی خودمان داشته باشیم.


ایراد چهارم: سرمایه‌داری محیط زیست را نابود می‌کند.

در درسگفتارهایم درباره اقتصاد منابع و اقتصاد محیط زیست هم گفته ام که نهادهای سرمایه‌داری (منظور نهادهایی است که برای حفظ حقوق مالکیت خصوصی به وجود آمده اند) نه تنها محیط زیست را نابود نمی‌کنند، بلکه در حفاظت از آن هم موثرند. نمونه زیمباوه نشان می‌دهد که تضعیف حقوق مالکیت خصوصی چگونه به تخریب بیشتر محیط زیست انجامیده است.


ایراد پنجم: سرمایه‌داری به‌طور ذاتی بی‌ثبات و مستعد رکود است.

تئوری اتریشی هایکی چرخه‌های کسب‌و‌کار نشان می‌دهد که این ایراد هم محلی از اعراب ندارد. برخی چهره‌های برجسته موسسه میزس مانند مورفی، فرنچ و گریسن هم توضیح داده‌اند که چرا چنین نقدهایی را نباید جدی گرفت و می‌توانید درسگفتارهای آنان را در اینترنت بیابید. جان کلام این است که اگر قیمت‌ها (به‌ویژه نرخ بهره) با مداخله‌های دولت دستکاری نشود، رشد اقتصادی هم
پایدار خواهد بود.


ایراد ششم: سرمایه‌داری گرایش به انحصار منابع دارد.

چنین نیست، ولی اجازه دهید این ادعا را درست فرض کنیم. اگر هم چنین باشد، به‌نظر نمی‌رسد راه‌حل این باشد که انحصاری را که دست‌کم در برابر نیروهای بازار پاسخگوست را جانشین انحصاری دولتی کنیم که داغ و درفش در دست دارد و به کسی هم جواب پس نمی‌دهد.


ایراد هفتم: همه اینها درست، ولی بعضی چیزها مهم‌تر از این هستند که بشود آنها را به نیروهای بازار واگذاشت.

«پیشرفت سرمایه‌داری این نیست که اکنون ملکه انگلستان جوراب‌های ابریشمی بیشتری دارد، بلکه بدان معناست حتی کارگران فقیر هم در ازای زحمت کمتر و کمتر می‌توانند از پاپوش مناسبتری برخوردار باشند.» خدمات درمانی و سلامت را در نظر بگیرید، همان مصداق معروف همان چیزهای مهمی که نمی‌شود به بازار واگذارشان کرد. باید چند نکته را در نظر داشت، نخست آنکه خدمات سلامت در فرایند بازار تعریف و آشکار می‌شوند. دوم، بدون قیمت و سود و زیان ما نخواهیم فهمید که «به اندازه کافی» به‌طور دقیق چقدر است. مانند همیشه چنین ادعاهایی را جز به معنای تلاشی برای حفظ یک اقتصاد سیاست زده نباید ارزیابی کرد، حتی اگر از منظر اخلاقی، جایگاه ویژه‌ای به سلامت اختصاص دهیم و آن را هم ارز دیگر کالاها و خدمات ندانیم، معلوم نیست که انحصار دولتی بتواند بهتر از بازار آزاد کار را پیش ببرد. اجازه دهید منطق چنین مقرراتی را در برابر واقعیت‌ها بررسی کنیم، در واقع شما می‌توانید بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای اطلاعاتی از دوستان و بستگان بگیرید و بر اساس روش‌های سنتی و درمان خانگی فرزندتان را درمان کنید. با این حال بر اساس مقررات مجاز نیستید که برای خدمات درمانی کسی که تخصص کافی موردنظر مراجع قانونگذار سلامت را دارا نیست، پولی پرداخت کنید! اینجا من از والتر بلاک جمله‌ای را وام می‌گیرم: این قبیل مقررات شبیه این است که فقط بتوانی لباس‌های مارک آرمانی و خودروهای لوکس بخری، نمی‌فهمم چرا ما نباید اجازه بدهیم هونداها هم در حوزه سلامت به‌وجود بیایند!

فرایند مجوزدهی پزشکی نشان از همان چیزی دارند که هایک «تکبر مرگ آفرین» (نام کتابی از او با عنوان فرعی «خطاهای سوسیالیسم») می‌خواند که در این مورد به شکلی آشکارا بیمارگونه نمودار می‌شود، بازارها خود نهادهای تنظیم کننده (رگولاتورها) را به شکل کارگزاری‌های گواهی دهنده خصوصی به وجود می‌آورند که نمونه‌های آن هم اکنون نیز وجود دارد. در اینجا باز هم می‌توان دید که خدمات پزشکی «خوب» از دل فرایند بازار پدید می‌آید. مشکل اساسی فرایند مجوزدهی پزشکی کنونی این است که فرض می‌گیرد همه ابعاد خدمات سلامت روشن و بدون ابهام است و می‌توان آن را به شکلی عمومی و بی‌طرف خط کشی کرد و خبرگانی هستند که بر این اساس صلاحیت دارند به جای دیگران تصمیم بگیرند. این چیزی جز تکبر مرگ آفرین نیست.


ایراد هشتم: بسیار خب، ولی سرمایه‌داری زیبا نیست!

به باور برخی سرمایه‌داری زیبا و شریف نیست. سرمایه‌داری افراد را نه بر مبنای ارزش‌های والا و متعالی، بلکه بر اساس مادیات پاداش می‌دهد. وقتی در مورد پژوهشی که در والمارت انجام دادم با مردم صحبت می‌کنم، از آنها می‌پرسم که تا به حال در والمارت بوده‌اند و اغلب می‌شنوم که از کارکنان شلخته، محصولات ارزان و در و دیوار ملال آور این بزرگترین خرده فروشی آمریکا صحبت می‌کنند. می‌توان دلایل بسیاری آورد که از والمارت خرید نکنیم، به‌ویژه اگر کسی عجله داشته باشد یا کیفیت خدمات برایش مهم باشد، به‌نظر این خرده فروشی گزینه خوبی نیست. اما از این واقعیت که والمارت به شیوه‌ای که شما می‌پسندید خدمات ارائه نمی‌کند و تجربه خریدی متفاوت از ایده‌آل‌های شما فراهم می‌آورد، هرگز نمی‌توان حکم به «شر بودن» آن داد .

نتیجه‌گیری

سیستم مبادله آزاد و آزمونگری بر اساس تضمین حقوق مالکیت خصوصی- آنچه که به معنایی نه چندان دقیق از آن با نام سرمایه‌داری یاد می‌کنند- فرصت‌ها و موقعیت‌های مادی و غیرمادی پیش‌روی ما را افزوده است. اگر به جای این مبادله آزاد، قدرت نخبگان (دولت) را جایگزین کنیم راه را بر همه انواع فجایع اخلاقی و دشواری‌های شناخت شناسی گشوده ایم. به همین دلایل است که دفاع از سرمایه‌داری رواست.