نظام آموزشی ؛ بحران توسعه نیافتگی ایران

پیام نیک نشان- نظام آموزشی یک کشور از مقطع پیش از دبستان تا آموزش عالی و نهایتاَ مقطع دکترای تخصصی سنگ زیربنای توسعه محسوب می گردد به گونه ای که کشورهایی همچون سنگاپور و ژاپن که طی نیم قرن اخیر به جرگه کشورهای توسعه یافته پیوسته اند ، با اصلاح نظام آموزشی خود توانسته اند موانع پیشرفت را کنار بزنندو علی رغم فقدان منابع فیزیکی بر سرمایه های انسانی خود تکیه کنند و با سرعت ، درجات رشد و پیشرفت را طی نمایند ؛ سرمایه هایی که در روزگار کنونی دارایی بلامنازع هر کشور در تلاش های استراتژیک برای ساختن امروز و فردای بهتر است.

ایران نیز به عنوان کشوری که داعیه دار پیشرفت مطابق چشم انداز و اسناد توسعه است تا کنون در برهه های زمانی کوتاه مدت شاهد تغییرات بی هدف در نظام آموزشی خود بوده که این تغییر رویه حتی در یک دوره دولت با تغییر وزیر به خوبی قابل مشاهده است. اگر نقطه شروع تغییرات اساسی در نظام آموزشی ایران بعد از انقلاب را از دولت آقای هاشمی رفسنجانی و وزارت آقای دکتر نجفی در آموزش و پرورش تصور نماییم که منجر به ایجاد تغییرات بالاخص در سطح نظام متوسطه کشور و ایجاد سه نظام نظری ، فنی حرفه ای و کارو دانش گردید و با تعریف پیش دانشگاهی ، سد ورود به نظام آموزش عالی را بیشتر نمود ؛ با روی کار آمدن دولت اصلاحات و وزارت آقای مظفر به ناگاه شاهد چرخش اساسی و حذف برخی از اقدامات صورت پذیرفته در نظام آموزشی شد و این روند در دولت های بعدی با روی کارآمدن وزرای مختلف نیز ادامه یافت تا هم اکنون به جایی رسیده ایم که نظام آموزشی ایران به دوران قبل از انقلاب بازگشته است. این تشدد آرا و تصمیم گیری ها در نظام آموزشی ایران نشان از فقدان برنامه بلندمدت و هدفمند در بخش آموزش ایران است ؛ نظامی که باید نسلی را برای رشد و شکوفایی کشور تربیت کند ؛ خود دچار آشفتگی است و نمی داند به کدام سمت و سو می رود.

جدای از تغییرات ساختاری در این نظام ، شاهد ضعف محتوا و به عبارتی بحران محتوای آموزشی نه تنها نظام آموزش و پروش بلکه نظام آموزش عالی کشور هستیم به گونه ای که خروجی هر دو اینها ، تربیت افرادی است که فاقد توانایی های لازم برای پیشرانی توسعه کشور هستند. متاسفانه بررسی وضعیت آموزش عالی ایران در دو سطح استاد و دانشجو نشان می دهد که نوعی کرختی و بی انگیزگی در هر دو گروه وجود دارد به گونه ای که هیچ کدام آنها تلاش جدی برای یادگیری اثربخش انجام نمی دهند. سیستم نیز تمایلی به پاسخگویی ندارد و این چرخه معیوب در فرآیند آموزش و پژوهش کشور ادامه می یابد تا به جایی می رسد که خروجی آن ، تحویل تعدادی فارغ التحصیل با حداقل توانمندی های تخصصی ، فاقد قدرت خلاقیت ، نوآوری و کارآفرینی است که چشم به آزمون های استخدامی دستگاه های دولتی دوخته اند تا شاید به قول عوام بتوانند دستشان در جایی بند شود و آب باریکه ای به دست آورند و سی سال گذران اوقات نمایند و به مقام والای بازنشستگی مفتخر شوند.

نتیجه این رخدادها به راحتی قابل پیش بینی و در نهایت بسیار تلخ و ناگوار است. نظام آموزشی که برای پاسخگویی به سیل متقاضیان ورود به دانشگاه ها با ایجاد دانشگاه های رنگارنگ بدون دارا بودن حداقل استانداردهای آموزشی ، درهای خود را گشود و بدون تربیت اساتید مجرب ، فضاهای آموزشی و آزمایشگاهی لازم ، دانشجو پذیرش نمود که با هدف کسب مدرک ، به عبارتی مدرک خریدند و با سلام و صلوات از دانشگاه بیرون رفتند چه دستاوردی برای کشور داشت ؟ نخبگان را بی انگیزه و به فرار به آن سوی مرزها واداشت و مابقی را نیز با حداقل دانش روانه بازار کار کرد که نتیجه آن ایجاد حجم بالای بیکاران تحصیل کرده با حداکثر توقعات شد. هم اکنون نیز به علت کثرت دانشگاه ها ، ظرفیت ها خالی مانده و منجر به آن شده که بسیاری از دانشگاه ها ، دانشجو گدایی کنند و با دادن امتیازهای مختلف ، بی استعداد ترین افراد را نیز جذب کنند. صحت این نوشتار نیز به راحتی قابل سنجش است. یک تیم از اساتید متوسط را برای مصاحبه با فارغ التحصیلان تعیین و از سرفصل های دوران تحصیل مقطع آموزش عالی از افراد پرسیده شود ؛ سئوالاتی که قدرت تفکر و خلاقیت افراد را می سنجد نیز پرسیده نشود و به اطلاعات همان کتاب های درسی اکتفا شود ؛ نتیجه به اعتقاد نویسنده فاجعه بار خواهد بود. دانشجویی که در دانشگاه ها عادت به روخوانی از جزوه چند صفحه ای استاد نموده که آن جزوه نیز کپی برداری از جزوات دیگران است و برای خواندن آن هم برای امتحان و نمره آوردن با استاد چانه زنی می کند ، نتیجه بهتری در بر نخواهد داشت. با تاسف این روند در دولت فعلی نیز ادامه پیدا کرد و در حالی که انتظار می رفت سهمیه دانشگاه ها کاهش یابد و ساختار منضبط تر شود روند گذشته ادامه یافت و اتفاق مبارکی رخ نداد . بسیار واضح است با ادامه این روند ، انتظار رخدادهای خوشایندی برای توسعه ایران نباید داشته باشیم؛ اما چه باید کرد ؟

۱. با تبیین برنامه بلندمدت ، سیاست های کلان آموزش و پرورش و آموزش عالی تعریف و امکان تغییر اساسی در آن با تغییر دولت ها سلب گردد. این سیاست ها باید مبتنی بر تربیت نیروی انسانی خلاق ، آگاه و کارآفرین باشد که بتواند تفکر نماید ، تصمیم بگیرد و آینده نگر باشد.

۲. با توجه به کاهش تقاضا دانشجو برای دانشگاه ها ، وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری ، بر اساس شاخص های رایج بین المللی نسبت به رتبه بندی دانشگاه ها اقدام و دانشگاه هایی که در دامنه این رتبه بندی قرار نمی گیرند فاقد اعتبار شناخته شوند و مجوز جذب دانشجو از آنها سلب گردد.

۳. وضعیت استخدامی اساتید در کلیه دانشگاه ها بر اساس شاخص های علمی و پژوهشی و شاخص های عمومی صلاحیت فردی و اجتماعی مورد بازنگری قرار گیرد و افرادی که قادر نمی باشند حداقل امتیازهای لازم را کسب کنند کنار گذاشته شوند.

۴. رشته های تحصیلی و سرفصل های آموزشی آنها بر اساس نیازهای روز و ظرفیت های کشور مورد بازنگری قرار گیرد و ظرفیت رشته های اشباع شده در دانشگاه ها به حداقل برسد و تنها به دانشگاه هایی مجوز داده شود که امکان ایجاد فرصت های جدید را دارا باشند.

۵. شیوه تدریس و آموزش در کلیه سطوح آموزشی مورد بازبینی قرار گیرد و با محوریت آموزش خلاق و رویکرد پژوهشی ، مطالعات موردی و حل مساله و سایر روش های کاربردی ، سرلوحه برنامه های مدارس و دانشگاه ها قرار گیرد.

۶. روش های ارزیابی دانش آموز ، دانشجو ، معلم ، استاد، مدارس و دانشگاه ها نیاز به تجدید نظر اساسی دارد و بر اساس این روش ها ، مکانیسم های اصلاحی تعریف و به کار گرفته شود.

۷. امکان تعامل دانشجویان و دانشگاه های کشور با دانشگاه های معتبر جهانی تسهیل گردد به گونه ای که تسهیلات لازم برای ایجاد مدارس و دانشگاه های خارجی معتبر با رعایت استانداردهای فرهنگی و قانونی کشور فراهم گردد.

مواردی که بیان شد اقدامات سریع و ضروری برای اصلاح نظام آموزشی کشور است که اگر در اجرای آنها تعلل صورت پذیرد هر روز یک گام کشور را از مدار توسعه دورتر و به مدار توسعه نیافتگی نزدیک تر می نماید. امید است دولتی که شعار خود را تدبیر و امید قرار داده با توجه ویژه به نظام آموزشی کشور ، امید را برای آینده ای بهتر در گرو آموزش صحیح تعریف نماید.