ققنوسی به سوی قاف

وحید نمازی

آن سال‌ها ساکن هتل گلشهر در جردن بود. مردی آرام با موهایی جوگندمی که آرام آرام به سفیدی می‌زد. اولین بار که در استادیوم آزادی با هم گپ زدیم، او سرمربی تیم ملی بود و من سردبیر یک سایت خبری بی نام و نشان. می‌ترسیدم درخواست مصاحبه را رد کند، اما پروفسور محترم تر از این حرف‌ها بود. گفت‌وگویمان با حضور رضا چلنگرمترجم پروفسور، در طبقه سوم فدراسیون فوتبال شکل گرفت و دو روز بعد که مصاحبه ما روی جلد تمام روزنامه‌های ورزشی نشست، نمی‌دانستیم موجی تازه برای حمایت از ماندن او در تیم ملی ایران به راه انداخته‌ایم. حالا دقیقا ۱۰ سال از آن روز گرم بهاری گذشته. برانکو ایوانکوویچ پیرتر شده و به مراتب پخته‌تر. مردی کامل که با انتخاب هتل المپیک، باز هم آرامش هتل را به خانه و آپارتمان ترجیح داده. با اینکه دوستان ایرانی زیادی دارد، اما هنوز چلنگر را به همه ترجیح می‌دهد که سنگ صبور روزهای سختی اش است. کیفیت جوجه کباب و شیشلیک خوب را خیلی بهتر از ایرانی‌ها می‌شناسد و از همه مهم‌تر، کیفیتی در ویژگی‌های اخلاقی‌اش برگ و بار داده که به اسلحه پنهانش تبدیل شده است؛ صبر دامنه دار.

تصادف شیرین

می‌خواستند پرسپولیس را بفروشند. یک سال و نیم پیش بود. هدایتی با هدف خریدن باشگاه سرخ، به برانکو پیشنهاد داد و او را به تهران آورد. پرسپولیس در فاصله سه هفته به آخر لیگ چهاردهم، پیکان را برد تا ماندنش در لیگ برتر قطعی شود. دقت کنید! پرسپولیس داشت می‌افتاد. ماموریت اول برانکو انجام شده بود. خاکریز بعدی، خواباندن مچ قهرمان‌ترین مربی آبی‌ها در دربی پایان فصل بود و تمام... رکورد بی شکستی قلعه‌نویی در دربی‌ها هم فرو ریخت. راه جدیدی ساخته شده بود، اما پیچ‌و‌خم داشت. زیر پای برانکو صاف نبود. سفت نبود. صبر کرد و راه را ساخت. از همان اول، با آرامش با خوشرویی، آسان گرفتن، کم‌توقعی و البته هدف داشتن. لیگ پانزدهم با پرسپولیسی متفاوت شروع شد. آنها هفت دقیقه بعد از شروع بازی اولشان به گل رسیدند. تیم برانکو بی امان بازی می‌کرد. حمله هایش خطرناک بود و البته راحت هم گل می‌خورد. مشکلات تیم برانکو یکی دوتا نبود. نداشتن ستاره‌هایی که بتوانند بازی را در بیاورند، تنها یکی از آنها بود. اوضاع بد اقتصادی و نرسیدن پول، بهانه خوبی برای پا پس کشیدن جور کرد، اما برانکو نمی‌خواست بازنده باشد و مثل بچه‌ها قهر کند. بهانه نگرفت. بی‌پولی تیمش را به صفحات روزنامه‌ها نبرد. ماند و بچه‌هایش را بزرگ کرد؛ سربازهای کوچکی که برای ژنرال شدن، باید شلاق می‌خوردند و خوردند. باخت پشت باخت. بدبیاری‌های عجیب، اشتباهات داوری، مفت بازی‌های بچگانه، پنالتی‌های اعصاب‌خردکن لعنتی، سوتی‌های خوراک کلیپ‌های برنامه‌های طنز، بی‌تجربگی و ناگهان... آوار مرگ کاپیتان هادی نوروزی.

اشک‌های پروفسور

رفتن هادی آنقدر ناگوار بود که برانکوی آرام و صبور هم برایش به شدت گریست. پرسپولیس تازه داشت پا می‌گرفت و روی غلتک می‌افتاد که همه چیز از هم پاشید. آن همه جوان زخم خورده و بی روحیه، تنها با درایت یک مدیر بحران می‌توانستند از جایشان بلند شوند و دوباره به زمین بیایند. آرامش ذاتی برانکو بزرگ‌ترین برگ برنده اش برای مدیریت این بحران بزرگ بود. در همان روزها، برانکو و تیم آنالیزش روز به روز به هم نزدیکتر می‌شدند تا پرسپولیس بازی به بازی بهتر شود. او به بازیکنان جوان و گمنام پرسپولیس آموخت که برای برنده شدن، باید «تیم» شوند. آنهایی که این الگو را بر نمی‌تابیدند، جایی به جز نیمکت نداشتند. بی انگیزه‌ها، مغرورها و حاشیه‌سازها باید از تیم دور نگه داشته شوند؛ این فلسفه پروفسور بود. احمد نوراللهی در مقطعی از فصل با همین روش توانست بی‌انگیزگی را شکست بدهد و دوباره به ترکیب برگردد. مهدی طارمی با تکیه بر همین اصل بود که زمانی اندک بیرون گذاشته شد تا سر به راه شود. آقای گل لیگ، از دل یک «تیم» در می‌آید و تیم است که آقای گل می‌سازد. طارمی باید این را می‌فهمید. بی‌نظمی‌های گاه و بیگاه سوشا با همین تدبیر مهار می‌شد. روزی برای مصاحبه و روزی به خاطر شلوار. قانون برانکو حتی شامل کاپیتان‌های بعد از هادی هم شد؛ آنها باید شیرفهم می‌شدند که هیچکس بزرگ تر از «تیم» نیست.

ایمان به هدف، نیمی از برد است

لگد زدن به در و دیوار، داد و بیداد و متهم کردن دیگران، سرزنش کردن کوچکترها و آنهایی که ضعیف‌ترند؛ اینها الگوهای رفتاری بسیاری از بازنده‌ها است. دوربین برنامه‌های تلویزیونی، بارها و بارها شیشه‌های شکسته رختکن‌ها را به تصویر کشیده‌اند و خبرچین‌های درون تیم‌ها، بارها به روزنامه‌ها خبر داده‌اند که فلانی بعد از شکست از خجالت سوسک‌های رختکن هم در آمد، چه برسد به ستاره‌های سبیل تا سبیل به خط شده! اما در پرسپولیس امسال اثری از این دیوانه بازی‌ها نبود. کمتر کسی پرخاشگری‌های عصبی برانکو را حتی بعد از یک باخت مفت و وا دادن‌های بچگانه از رختکن سرخ‌ها گزارش کرده است؛ اینجا آرامش و صبوری حرف اول را می‌زد. او و کادر فنی چندین و چند نفره‌اش ابتدا خود را ساخته بودند. ذهن‌هایشان برای پیروز شدن و موفقیت، برنامه‌ریزی شده بود. به کاری که می‌کردند ایمان داشتند. روزهایی بود که تمام روزنامه‌ها، حرف‌های پیشکسوتان پرمدعایی را که خود را صاحب پرسپولیس می‌دانند، تیتر می‌کردند که: «این بابا هم باید برود. پولش را بدهید و بیرونش کنید. آمده کلاه ما را مثل دفعه پیش بردارد، تیم را بیندازد و برود.» اما چشم ایوانکوویچ عادت کرده بود این امواج منفی را نگیرد و گوشش یاد گرفته بود که حرف‌های سرد را نشنود. این را به دستیاران و کادر فنی‌اش هم یاد داده بود. آنها تیمی با انگیزه بودند که برای یک هدف مشترک می‌جنگیدند و به آن ایمان داشتند.

ققنوسی به سوی قاف

برانکوی پرسپولیس، برانکوی ده سال پیش نیست. تغییر را می‌شود در تمام رفتارهایش حس کرد. مردی که روزی متهم ردیف اول دفاعی چیدن تیم ملی ایران بود، حالا صاحب مقتدرترین خط حمله لیگ است. بازی‌های پر گل پرسپولیس در این فصل، کاری کرد که تمام پیشکسوتان مشکل‌‌پسند هم این پرسپولیس را با پرسپولیس دیوانه وار پروین دهه ۶۰ مقایسه کنند. برانکو توانست این را به ذهن بچه هایش القا کند که گل خوردن پایان جهان نیست. می‌شود تا لحظه سوت داور در آخر بازی، گل زد و گل خورد و همه را شگفت‌زده کرد. این پروژه از همان روزهایی شروع شد که کارکنان ورزشگاه درفشی‌فر می‌دیدند پروفسور یک ساعت پیش از شروع تمرین به آنجا می‌آید، با آنها خوش و بش می‌کند، با اسم کوچک صدایشان می‌زند و برای زحمت آنها، شخصیت‌شان و کاری که برای تیم می‌کنند، اهمیت قائل است. او تمام سعی اش را کرد تا به بچه هایش یاد بدهد که «باختن»، یک رویداد است اما «بازنده بودن»، یک مدل ذهنی است. او همینگونه با ستاره‌هایش تا کرد. تغییر تفکر همیشه مقدم بر الزامات فنی است. ابایی نداشت اگر احمد نوراللهی بی‌انگیزه بعد از اتفاقات تیم امید را روی نیمکت بنشاند، گوش طارمی ستاره بی‌چون‌و‌چرای تیمش را بکشد و حتی سوشا مکانی را به‌خاطر لباسی که در عرف جامعه ایرانی مقبول نبود از درون دروازه خارج کند. تصمیم‌هایی از این دست درطول فصل کم نبودند تا این باور را جا انداخته باشد که ستاره پرسپولیس بودن چیست و چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد. پرسپولیس برانکو که روزی به بازنده بودن عادت کرده بود، مدل ذهنی‌اش را تغییر داد و از تیم پایین‌نشین و گزینه سقوط، به یک مدعی درجه یک قهرمانی تبدیل شد. گرچه ماموریت غیرممکن پروفسور تنها سه گل ناقابل کم آورد تا ممکن شود، اما سر برآوردن به یادماندنی ققنوس سرخ از خاکستر پایین جدول، او را به قهرمان اول این فصل تبدیل کرد؛ قهرمان بازگشت‌های باورنکردنی.