پایان موج صورتی - ۹ اردیبهشت ۹۵
آمریکای لاتین را شاید بتوان یکی از مهم‌ترین مناطقی دانست که در قرن بیستم و به خصوص نیمه دوم این سده همواره یکی از مراکز اصلی فعالیت چپگرایان به شمار می‏رفته است. تاریخچه کشورهای مهم آمریکای جنوبی در این بازه زمانی پر از مبارزات سیاسی و حتی مسلحانه علیه دولت‏های وقت است که با گذر زمان در قرن بیست و یکم جای خود را به کارزارهای انتخاباتی داده است. هر چند که در قرن بیستم چپ‏ها پیروز انتخابات کشورهای آمریکای جنوبی بودند اما با دخالت‏هایی نظیر کودتا در کشورهایی مانند شیلی و آرژانتین از قدرت گرفتن آنها تا اندازه‏ای ممانعت صورت گرفته بود، اما در قرن بیست و یکم، با تداوم فعالیت‏های سیاسی چپگرایان ورق به سمت آنان برگشت و رهبری سیاسی در اکثر کشورهای آمریکای لاتین بر عهده آنان قرار گرفت. در فاصله سال‏های 1998 تا 2009 موجی از پیروزی‏های انتخاباتی در ریاست جمهوری برای چپگرایان رقم خورد و این چرخش به چپ که به ویژه در منطقه آمریکای لاتین صورت گرفته بود، به «موج صورتی» معروف شد. در بولیوی ایوو مورالس، در اکوادور رافائل کورئا، در برزیل لولا داسیلوا و پس از آن هم حزبی وی دیلما روسف، در آرژانتین نستور کرچنر و پس از مرگش همسر وی کریستینا فرناندز (کرچنرها)، در ونزوئلا هوگو چاوز و جانشین وی نیکلاس مادورو، در نیکاراگوئه دنیل اورتگا، در پرو اولانتا هومالا، در شیلی میچل باچله و در پاراگوئه فرناندو لوگو از مهم‌ترین افراد چپ گرای به قدرت رسیده هستند. اگر چه جناح چپ در سال‏های اخیر در کشورهای دیگر منطقه آمریکای لاتین شامل هندوراس، جمهوری دومینیکن، السالوادور، گوآتمالا، کاستاریکا و اوروگوئه نیز پیروز انتخابات بوده و به قدرت رسیده‏ است. با این وجود به نظر می‏رسد که نشانه‏هایی مبتنی بر پایان یافتن موج چپگرایی در آمریکای لاتین در سال‏های اخیر به چشم می‏خورد. نخستین نشانه این رویدادها در ونزوئلا رخ داد و متعاقب آن آرژانتین و برزیل نیز نشانه‏های روشنی از این وضعیت نوین را نشان می‏دهند که احتمالا با گذار سیاسی به جناح‏های راست‏گرا و در نتیجه سیاست‏های موافق‏تر با بازار همراه خواهد بود.

تاریخچه

تاریخ آمریکای لاتین و جنوبی در قرن بیستم با کلماتی مانند پوپولیسم، سوسیالیسم و کودتا همراه بوده است. از انقلاب کوبا و چهره‏هایی که حتی امروزه نیز کاریزمای خاصی به خصوص برای جوانان دارند گرفته تا کودتاهای نظامی مانند کودتای پینوشه در شیلی. از به قدرت رسیدن نظامیانی در چارچوب‏های انتخاباتی مانند خوآن پرون و هوگو چاوز در آرژانتین و ونزوئلا گرفته تا سقوط دموکراسی‏هایی مانند آلنده در شیلی. سیاستمدارانی که حتی امروزه نیز بحث بر سر آنان ادامه دارد و برخی آنان را پوپولیست و حتی عوام‏ فریبانی می‏دانند که با سیاست‏های اقتصادی خود موجب آسیب‏پذیری اقتصاد می‏شوند و برخی دیگر آنان را سیاستمداران مردمی و به نوعی خیرخواه قلمداد می‏کنند.

با این وجود به نظر می‏رسد تا حدودی تمامیت‏خواهی و در دست گرفتن تمام قدرت و استفاده ابزاری از کلماتی مانند مردم از روش‏های چنین سیاستمدارانی (یا حداقل تعداد زیادی از چنین سیاستمدارانی) بوده است. سیاست‏هایی که در اقتصاد با افزایش بسیار شدید در مخارج دولت همراه بوده‏اند که به واسطه رونق بازارهای کالایی در کوتاه‌مدت و استفاده از فروش منابع طبیعی حاصل شده است. از بین بردن برخی مسائل اجتماعی همچون نابرابری به مدد این پول‏ها و درآمدها در کوتاه‌مدت اثرگذار بوده و موجب خرسندی اقشار آسیب‏پذیر شده اما به دلیل اینکه این مصارف در بیشتر موارد در جهت مبتنی بر چنین جریان‏های درآمدی بوده با اندک فشار اقتصادی کاهش یافته یا قطع می‏شود و حاصل آن در آمریکای جنوبی تنها تورم به جا گذاشته است که در بلندمدت بر وضعیت همان مردم نقش منفی بازی کرده است.

خوآن پرون رئیس‌جمهور آرژانتین را می‏توان از مهم‌ترین چهره‏های پوپولیست در آمریکای لاتین دانست. وی پس از به قدرت رسیدن قصد داشت عدالت اجتماعی را برقرار کند. همچنین وی در نظر داشت که کشور خود را از نظر اقتصادی نیز از وابستگی به قدرت‏های خارجی رها ساخته و استقلال اقتصادی را با استقلال سیاسی همسو سازد؛ و از همه مهم‏تر نظام اقتصاد کشور را به یک نظام اقتصادی مدرن تبدیل کند. از این رو اولویت مطلق را به توسعه صنعتی و گسترش شبکه حمل و نقل اختصاص دادکه غالبا سبب وارد آمدن لطماتی به بخش کشاورزی گردید.

همچنین برای حمایت از برنامه‏هایش امتیازاتی به طبقات مختلف ارائه کرد. اما در عمل سیاست‏های وی کاری از پیش نبرد و تنها آرژانتین را درگیر رکود، تورم، بیکاری، فقر و بسیاری از آسیب‏های دیگر اجتماعی نمود. حتی امروزه نیز تفکر وی به رغم نتایجی که داشته با طرفدارانی روبه‏رو است، هر چند که حداقل در این دوره انتخابات ریاست جمهوری خلاف این امر ثابت شد. بسیاری از اقتصاد دانان ورشکستگی اقتصادی کشور در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ را نتیجه مستقیم و غیر مستقیم سایه سیاسی میراث پرون می‏دانند. دولت‌های بعدی توان زیادی را مصروف زدودن میراث خوآن پرون کردند. از آسیب‏های دیگری که می‏توان آفت این دولت‏ها دانست فساد چشمگیر و گسترده‏ای است که خلاف شعارهایی که سردمداران آن داده‏اند به بار آمده است، اگر چه در آمریکای لاتین به‌طور کلی فساد مالی در سطوح بالایی قرار دارد.


نقش اقتصاد در سیاست

ونزوئلا: اقتصاداکثر کشورهای منطقه آمریکای جنوبی مبتنی بر صادرات کالا است و به همین دلیل وابستگی زیادی به قیمت کالاها در سطح جهانی دارند. وجود نابرابری‏های اقتصادی و اجتماعی و نیز فساد گسترده این منطقه را برای حضور فعال چپ‏ها به ویژه در دهه پایانی قرن بیستم آماده کرده بود. همین امر موجب پیروزی‏های انتخاباتی چپ‏ها در این منطقه شد و رویای چپ‏ها نیز به تحقق پیوست.

سیاست‏های برخی از این دولت‏ها در ابتدا جذابیت‏های خاصی به خصوص برای مردم داشت، برای مثال در ونزوئلا پس از به قدرت رسیدن هوگو چاوز، که موجی از پیروزی چپگرایان را در این منطقه رقم زد، سیاست‏هایی در جهت تغییر در قانون اساسی و دموکراتیزه‏سازی آن و تامین حقوق اقلیت‏ها اتخاذ شد، بخش قابل توجهی از جامعه از خدمات معینی در زمینه مسکن، آموزش و بهداشت برخوردار شدند و برای رفع نابرابری اقداماتی صورت گرفت اما اشتباه آنجا بود که برای تمام این امور از توزیع درآمدهای نفتی (که با قیمت بالای نفت در آن روزها همراه بود) استفاده شده بود، امری که موجب می‏شد با کوچکترین تکانه‏های وارد شده در جهت کاهش قیمت نفت و رشد اقتصاد جهانی درآمدهای دولت کاهش یافته و در نتیجه از عهده پرداخت چنین مخارج بزرگی برنیاید. برای وقوع این اتفاق بیش از یک دهه زمان لازم بود. کاهش قیمت نفت، به ویژه در دو سال گذشته، ضربه‏ای کاری به سیاست‏های دولت‏هایی نظیر ونزوئلا و برزیل وارد کرد و مخارج گسترده آنها را در زمینه امور عمومی کاهش داد که خود موجب نارضایتی مردم شد.

در نهایت، مرگ چاوز موجب شد کاریزمایی را که او به‌عنوان یک رهبر سیاسی در ونزوئلا داشت و حتی از مقابله با یک کودتای نظامی که مورد حمایت ایالات متحده آمریکا نیز بود، پیروز بیرون آمده بود، از بین برود و جانشین وی نیکلاس مادورو علاوه بر اینکه مشکلاتی ناشی از سیاست‏های کوته‌نگرانه را از چاوز به ارث ببرد، نتواند جذبه یک رهبر نوین را در افکار عمومی ونزوئلا داشته باشد. تورم افسار گسیخته، کاهش شدید ارزش پول، کاهش تولیدات کشاورزی به دلیل دخالت گسترده دولت در تنظیم قیمت‌ها و عدم توجه به تحلیل‏های هزینه به فایده و مزیت‏ها موجب رشد جرم و جنایت و نارضایتی بیشتر نیز شد.

این چنین بود که احزاب مخالف دولت توانستند پس از 16 سال بار دیگر در عرصه سیاست ونزوئلا خودنمایی کرده و فاتح انتخابات پارلمانی این کشور شوند تا مادورو را با چالش‏های بیشتری روبه‏رو کنند. با این وصف عمر چپ‏ها در برهه کنونی چندان بلندمدت به نظر نمی‏رسد.

آرژانتین: اقتصاد آرژانتین نیز همچون سایر کشورهای این منطقه دارای منابع طبیعی غنی و فراوانی است. نیروی انسانی این کشور باسواد بوده و بخش کشاورزی آن فعال است. با این وجود، آرژانتین با بحران‏های اقتصادی و بی‏ثباتی بسیاری در قرن بیستم و بیست و یکم روبه‏رو بوده است. همان طور که در بخش‏های پیش گفته شد تاریخ این کشور را نمی‏توان از کودتا و پوپولیسم در صد سال گذشته جدا کرد. اگر چه پیش از روی کار آمدن کرچنرها در آرژانتین نیز وضعیت اقتصادی این کشور با مسائلی همچون بدهی زیاد، تورم بالا و... روبه‏رو بود اما برخی اثرات سیاست‏های اقتصادی پرونی را در آن موثر می‏دانند.

به هر صورت با روی کار آمدن چپ‏ها در سال 2003 در ابتدا وضعیت آرژانتین بهبود یافت و حتی تا سال 2006 بهتر نیز شد به گونه ای که سرمایه‏گذاری خارجی به آرامی بازگشت. هر چند اثرات بحران کاملا از بین نرفت. به تدریج، با مرگ نستور کرچنر و جانشینی همسرش و تکانه‏های وارد شده به قیمت محصولات مصرفی و منابع معدنی وضعیت این کشور مجددا رو به وخامت گذاشت که حاصل آن شکست چپگرایان و روی کار آمدن جناح راست میانه به رهبری ماکری بود. سیاست‏های ماکری با بازار همخوانی بیشتری دارد و شاید بتواند وضعیت بازارهای این کشور را ثبات بیشتری ببخشد.

برزیل: برزیل کشوری است که صادرات آن را عمدتا نفت، دانه سویا و سنگ آهن تشکیل می‏دهد. این کشور یکی از بزرگترین ذخایر نفتی را در نیمکره جنوب غربی به خود اختصاص داده است و برخی شرکت‌های نفتی که در این کشور به فعالیت مشغول هستند، از غول‏های نفتی مهم به شمار می‏روند.

برزیل اگر چه بزرگترین اقتصاد آمریکای جنوبی محسوب می‏شود و پهناورترین کشور این قاره نیز هست اما اقتصاد آن مانند کشورهای آن منطقه به قیمت مواد کالایی بستگی دارد. کاهش رشد اقتصاد جهانی و افت شدید قیمت سنگ آهن و رقابت قیمتی استرالیا با این کشور در این محصول، کاهش شدید قیمت نفت و سایر قیمت‌های کالایی در جهان اقتصاد این کشور را در دو سال اخیر آزار داده است. بانک مرکزی برزیل در آخرین گزارش خود، پیش‏بینی از وضعیت رشد اقتصادی این کشور را کاهش داده است و انتظار می‏رود رشد اقتصادی برزیل در سال جاری نیز منفی باشد. از سوی دیگر این کشور با فساد گسترده‏ای به ویژه در ادارات دولتی و شرکت نفتی پتروبراس که متعلق به دولت است، روبه‏رو است که پای مقامات ارشد دولتی را نیز به میان کشیده است.

از جمله این مقامات، رئیس‌جمهور پیشین برزیل لولا داسیلوا است که به نوعی حامی دیلما روسف رئیس‌جمهور فعلی این کشور تلقی می‏شود. فساد گسترده، کاهش رشد اقتصادی و چشم‏انداز این کشور در کنار اتهامات وارده به دیلما روسف درخصوص دستکاری وی در ارقام بودجه به ویژه در سال 2014 نگرانی و نااطمینانی در مورد وضعیت آینده سیاسی این کشور و جناح چپ را افزایش داده است. در هفته‏های گذشته، دادخواست مطرح شده علیه دیلما روسف پیگیری شد و مجلس این کشور رای به استیضاح وی داد. حال برای واژگونی این دولت کافی است تا سنای این کشور در دهه پایانی اردیبهشت سال جاری رای مجلس را تایید کند.


سایر کشورهای چپ آمریکای جنوبی

در سایر کشورهای آمریکای جنوبی نیز وضعیت جناح چپ چندان مناسب نیست و سیاستمداران چپگرا با کاهش محبوبیت خود و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‏کنند. رافائل کورئا رئیس‌جمهور فعلی اکوادور اظهار کرده است که در دور بعدی انتخابات شرکت نمی‏کند و در پایان دوره خود از کار دست خواهد کشید، سردمداران در شیلی با اتهام فساد مالی روبه‏رو هستند، در بولیوی ایوو مورالس با اتهام فساد اخلاقی- سیاسی مواجه شده و نمی‏تواند در دوره بعدی ریاست جمهوری شرکت کند. با این اوصاف نمی‏توان در آینده سیاسی چند سال آتی نقش مهمی برای سیاستمداران چپگرا در نظر گرفت. این امر به معنی این است که هم‏پیمانان با این کشورها نیز ممکن است با دشواری‏هایی در قبال سیاستمداران نوین روبه‏رو شوند. هر چه باشد وقایع اخیر آمریکای جنوبی می‏تواند درس خوبی برای سیاستمداران این کشور و حتی دیگر کشورها در جهت پیشبرد آنان به سوی جامعه‏ای با رشد پایدار و کاهش نابرابری و دغدغه‏های اقتصادی با ابزارهایی غیر از توزیع درآمدهای نفتی و منابع طبیعی باشد.


مهم‌ترین ویژگی‏های« سندروم پوپولیست‏ بودن»

(این ویژگی‏ها ترجمه‏ و خلاصه مقاله‏ای است از «لاتین آمریکن پست» درخصوص دولت‏های پوپولیست آمریکای جنوبی)

۱- عوام‏فریب بودن: آنان قول یا وعده هر چیزی را می‏دهند. افزایش مسکن، شغل، کاهش کار روزانه و افزایش حقوق. هیچ یک از این‏ موارد مهم نیست زیرا
اراده ای برای تحقق واقعی وعده‏ها ندارند.

2- شعار حمایت از صنایع داخلی: آنان رقابت خارجی را مقصر قلمداد می‏کنند و از طریق مالیات بر واردات از صنایع داخلی حمایت می‏کنند. آنان تمایلی به تجارت بین‏المللی نداشته و هرگز از نقطه نظر مصرف‌کننده به ماجرا نگاه نمی‏کنند.

3- مداخله‏گرا بودن: آنان در فرآیندهای مولد و جریان آزاد عرضه و تقاضا دخالت کرده و دستورالعمل‏هایی در این خصوص منتشر می‏کنند که چه چیزی، چقدر و چگونه باید تولید شود.

4- بوروکرات بودن: آنان تعداد کارکنان دولت و بخش عمومی را زیاد می‏کنند. این کار موجب افزایش هزینه‏های ثابت دولت شده و خلق کالا و خدمات را با ایجاد بوروکراسی‏های غیرضروری پیچیده می‏کند. همچنین این کار موجب افزایش شکل‏هایی از فساد می‏شود، به خصوص دریافت رشوه برای حل مشکلات.

5- مشوق‏ها: آنان مجموعه‏ای از یارانه‏ها یا کمک‏ها برای به دست آوردن آرای مردم در نظرسنجی‏ها ایجاد می‏کنند. بسیاری از همین افراد کارکنان دولتی هستند که بدون نیاز استخدام شده‏اند.

6- مخارج عمومی بیش از اندازه: آنان پول زیادی منتشر می‏کنند تا مقادیر پولی نامتناسبی را خرج کنند و موجب ایجاد بدهی می‏شوند ویا مالیات‏ها و تعرفه‏ها را بالا می‏برند که موجب ضعف فعالیت‏های مولد می‏شود.

7- تورم‏گرایان: مخارج عمومی بسیار زیاد معمولا منجر به تورم می‏شود. هزینه کالاها و خدمات به شدت بالا رفته و منجر به کمبود گسترده آن اقلام برای مردم می‏شود.

8- کاهش ارزش پول: مخارج عمومی گسترده، بدهی عمومی غیرقابل کنترل و افزایش ناتوانی برای رقابت موجب کاهش ارزش پول ملی می‏شود. دولت اقتصاد را با کاهش ارزش پول ملی در مقابل ارزهای خارجی تعدیل می‏کند که بر وضعیت زندگی عموم مردم اثرگذار است.

9- فساد: در دولت‏های پوپولیست با توجه به آنچه که گفته شد، خصوصا تخصیص یارانه‏ها، مزایده‏ها و برخی فعالیت‏های بانکی موقعیت‏هایی پدید می‏آید که امکان فساد را به وجود می‏آورد.

10- نقض بی‏پروای قوانین برای نگه‌داشتن قدرت

11- تبانی بین سیاستمداران فاسد و کسب و کار

12- وضع مالیات‏های سنگین برای پرداخت مخارج عمومی گسترده، فساد گسترده و سایر اتلاف‏ها

13- تشدید ناسیونالیسم: رهبران پوپولیست پرسوناژها و شخصیت‏های خود را از تاریخ یک کشور انتخاب می‏کنند (مانند بولیوار، ماتری، دوآرته، مورازان) و آنان را در خدمت اهداف پوپولیستی خود می‏گیرند.

۱۴- ضعف در سیستم قضایی و قرار داشتن سیستم قضایی در دست قوه مجریه.