دایره دخالت
‌میترا‌فری‌نژاد فتحی‌(دریا‌حقی)
محقق،نویسنده، مربی خودشناسی
Farinezhad-mitra@yahoo.com
اینکه مردم جامعه ما از مرزها و حریم‌ها، احترام به حریم‌ها، و میزان اختیارات خود اطلاع چندانی ندارند واقعیتی تلخ است، اما بهتر است که با آن رو‌به‌رو شویم و در جهت اصلاح آن قدمی برداریم.
چرا او این کار را به این روش انجام می‌دهد؟
چرا او این طوری صحبت می‌کند؟
چرا او با فلانی آن طور رفتار می‌کند؟
چرا صبح‌ها دیر از خواب بیدار می‌شود؟
این چه لباسی است که پوشیده‌ای؟
این چه طرز خندیدن است!
او خیلی تنبل است. اصلا اهل کار و تلاش نیست. این کار او من را عصبانی می‌کند.
چرا اینقدر چاق هستی؟ / چرا اینقدر لاغر هستی؟
کی می‌خواهی ازدواج کنی؟
بیا و این کاری که من می‌گویم را انجام بده. و...

سوالات بی‌شمار، امر و نهی‌های بی‌شمار، برنامه‌ریزی برای زندگی دیگران و... همه و همه خارج از دایره اصلی دخالت ما هستند. پاهای خود را در کنار هم قرار دهید، یک دایره دور پای خود بکشید، هر چیزی داخل آن دایره باشد به شما مربوط است و هیچ چیزی خارج از آن دایره در حوزه اختیارات شما برای تصمیم‌گیری و دخالت نیست. دایره دخالت دایره‌ای است که می‌توانیم آن را به‌عنوان یکی از ارکان مهم «آرامش» بدانیم.هر انسانی بهتر است در زندگی خود، هر چه زودتر، تشخیص دهد که چه چیزی به او مربوط است و چه چیزی به او مربوط نیست؛ بهتر است هر چه زودتر بیاموزد که به انتخاب‌ها و تصمیمات دیگران در زندگی خودشان احترام بگذارد؛ بهتر است بیاموزد که به جای دیگران فکر نکند، تصمیم نگیرد و انتخاب نکند؛ بهتر است بیاموزد که باید راه را برای رشد و پیشرفت اطرافیانش با واگذاری اختیاراتشان به خود آنها باز بگذارد. بهتر است بداند که هر کسی اختیار زندگی خود را دارد و باید مسوولیت اختیارات، تصمیمات و انتخابات خود را بپذیرد و بداند که هیچ‌کسی جز خود او مسوول زندگی‌اش نیست. در نهایت، ما «مسوول» زندگی، شادی و خوشبختی هیچ کسی نیستیم. شاید بگویید که نگران هستید، شاید بگویید که این گفته‌ها عملی نیست، شاید بپرسید «پس عاطفه انسان چه می‌شود؟ و...». ما به شما رفتار، بینش و احساس سالم را آموزش می‌دهیم. اگر می‌خواهید که آرامش، تمرکز و سلامتی خود را بازیابید یکی از کارهایی که باید انجام دهید این است که حریم خود را بازسازی کنید و به حریم دیگران نیز احترام بگذارید، همچنین ذهن خود را از هر فکری که به شما و زندگی‌تان مربوط نمی‌شود پاک کنید، نگرانی‌های بی‌جهت نسبت به دیگران را بزدایید، آنگاه ذهنی آرام‌تر و آرامشی بیشتر خواهیم داشت.

ما فقط می‌توانیم به دیگران اطلاعات و آگاهی دهیم، فقط می‌توانیم تجربه خود را بیان کنیم، فقط می‌توانیم راهنمایی کنیم اما اجازه و حق دخالت و تصمیم‌گیری به جای هیچ انسانی را نداریم مگر اینکه او فرزند نابالغ یا فرزند بیمار (ذهنی/روانی) ما باشد. به هر انسانی آزادی و اختیار در زندگی‌اش عطا شده و ما انسان‌های دیگر نیز باید به این عطایای الهی احترام بگذاریم. بسیاری از افراد همیشه می‌گویند که فلانی متوجه نیست که چه کار می‌کند! / من نگران او هستم! / او هنوز نمی‌فهمد! و... و دائما با صحبت‌ها و رفتارشان این پیام را به دیگران منتقل می‌کنند که «تو نمی‌فهمی! / تو بلد نیستی! / من بیشتر می‌دانم، بیشتر بلد هستم، بیشتر می‌فهمم پس تو باید از من اطاعت کنی!»؛ بنابراین دائما در نوع و سبک زندگی دیگران دخالت می‌کنند، آنها را شماتت می‌کنند، سرزنش می‌کنند، احساس گناه به آنها منتقل می‌کنند، برخی قهر می‌کنند؛ بنابراین هم به خود آسیب می‌رسانند و هم به دیگری. ما باید این را بپذیریم که زندگی خصوصی دیگران برای خودشان است و ما، هرچند که درست بگوییم، اما حق تحمیل خواسته‌ها، سلایق و نظر خود را نداریم. زمانی که ما دایره دخالت‌ خود را محدود به خود می‌کنیم شاهد زندگی‌ای آرام‌تر با دغدغه‌هایی کمتر خواهیم بود. هر کسی مسوولیت صد در صد زندگی خویش را بر عهده دارد و هر کسی آزاد است آن‌طور که می‌خواهد زندگی کند، تنها به شرطی که به دیگران آسیب وارد نکند. آزادی ما در زندگی تا حدی است که به زندگی دیگران و به جامعه آسیب وارد نکنیم. زندگی شخصی ما حریم خصوصی ما است که می‌توانیم در آن آزاد باشیم، باید آن را حفظ کنیم و با رفتاری مناسب و بالغانه اجازه دخالت در آن را به دیگران ندهیم. بهتر است این را یاد بگیریم و در عمل به دیگران نیز بیاموزیم تا جامعه‌ای سالم‌تر داشته باشیم.

رهایی در رها کردن کنترل
آیا شما هم در زندگی خود به کنترل شرایط و دیگران مشغول هستید؟ آیا دائما در حال اجتناب از رخدادها یا در صدد تغییر اتفاقات هستید؟ آیا دائما در حال مراقبت و کنترل شرایط هستید تا از حوادثی که طبق میل شما نیستند و برایتان ناخوشایند هستند، جلوگیری کنید؟ آیا در زندگی شما هم افرادی وجود دارند که شما با نگرانی فراوان آنها را کنترل می‌کنید؟ آیا شما هم از آن دسته از افراد هستید که شریک عاطفی خود را دائما کنترل می‌کند؟ آیا شما هم از آن دسته از افراد هستید که سعی دارید رفتار و زندگی مردم جامعه را کنترل کنید؟ آیا شما هم از آن دسته از افراد هستید که مسائل خارج از سلایق، استانداردها، چارچوب‌ها، دیدگاه‌ها و خواسته‌هایتان شما را آشفته می‌کنند؟ و....اگر شما هم جزو این گروه از افراد هستید پس بدانید که به وسواس و کنترل دچارید و این حالات در شما بیماری‌های مختلفی را به‌وجود می‌آورند. این حالات انرژی ذهنی، روانی و جسمی شما را می‌بلعند و همچنین، تمرکز شما را کاهش می‌دهند. این حالات در شما غم و وابستگی را تشدید می‌کنند.

آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که چرا دیگران را کنترل می‌کنید؟
ما زمانی دیگران را کنترل می‌کنیم که می‌ترسیم. ترس‌های ما منشأ کنترل‌گری ما هستند و مهم‌ترین ترس ما ترس از «از دست دادن» است. ترس از از دست دادن یک فرد، از دست دادن یک مزیت، از دست دادن آرامش، از دست دادن راحتی، از دست دادن تعصب، از دست دادن باور، از دست دادن هویت و... ما می‌توانیم میلیون‌ها ترس را در یک زمان درون خود داشته باشیم و بر اساس همان میلیون‌ها ترس دست به کنترل هر آنچه که خارج از ما است بزنیم. ترس از از دست دادن ریشه در «مالکیت طلبی» ما دارد. همه انسان‌ها روحیه‌ای از مالکیت طلبی را درون خود دارند و خیال می‌کنند هر آنچه که هست در اختیار و مال آنها است. و این روحیه ریشه در خودشیفتگی انسان دارد. انسان خودشیفته همه چیز را برای خود و مال خود می‌داند و هر چه سطح این خودشیفتگی در ما بالاتر باشد، مالکیت طلبی ما نیز بیشتر است. هیچ انسانی وجود ندارد که سطحی از خودشیفتگی را درون خود نداشته باشد؛ زیرا ما خودشیفته به دنیا می‌آییم. اگر به رفتار و حالات نوزادان و کودکان توجه کنید متوجه سطح خودشیفتگی درون آنها می‌شوید. به‌عنوان مثال، یک کودک همه چیز را برای خود و به خاطر نیاز خود می‌خواهد، مثلا، مادر را اما خبر خوب این است که سطح خودشیفتگی با «بالغ‌تر شدن» ما کاهش می‌یابد (با «بالغ‌تر» شدن ما و نه با بزرگ‌تر شدن) و به همین دلیل است که انسان‌هایی که به سطحی از تعالی و بلوغ دست می‌یابند مالکیت طلبی کمتری دارند و رهاتر از بقیه انسان‌ها زندگی می‌کنند. زمانی که شخصیت ما بالغ می‌شود حس مالکیت طلبی در ما کاهش یافته و ترس از از دست دادن نیز کم می‌شود. زمانی که عزت نفس ما بالا رود حس ارزشمند بودن و احترام به فردیت در ما بالا رفته و ترس ما از از دست دادن هویت و بی‌ارزش بودن از بین می‌رود. چنین است که وابستگی در ما نیز کاهش می‌یابد. بنابراین برای غلبه بر ترس‌هایمان باید بر دو مورد درونی خوب کار کنیم:
میزان خودشیفتگی و دستیابی به بلوغ شخصیتی
عزت نفس

چالش منجر به جدایی
یکی از چالش‌های طبیعی هر رابطه‌ای که متاسفانه به‌دلیل ناآگاهی افراد منجر به جدایی می‌شود این است که:
افراد به هیجان اولیه در اوایل رابطه و زندگی مشترک وابسته شده و بر تداوم آن پافشاری می‌کنند.هر رابطه‌ای هر چند وقت یکبار تغییر سطح و تغییر شکل می‌دهد، اما از آنجایی که ما مانند عروسی هستیم که همچنان در خاطره و حسرت شب عروسی و دسته گل خود مانده است این تغییرات را نمی‌پذیریم و در برابر آن مقاومت می‌کنیم. نتیجه چه می‌شود؟ جنگ، بحث، دلزدگی و جدایی!این حقیقت هر نوع رابطه‌ است که هر چند وقت یکبار از قالب و شکل قبلی خود بیرون می‌آید، وارد سطح جدیدی می‌شود و شکل جدیدی به خود می‌گیرد، اما افراد به‌دلیل اینکه این قانون را نمی‌دانند یا نمی‌پذیرند گمان می‌کنند که این تغییر سطح و شکل به این معنی است که طرف رابطه آنها، دیگر آنها را دوست ندارد و این رابطه در حال فروپاشی است. در نتیجه شروع می‌کنند به جست‌وجوی روزها و شور و حال اول رابطه و وقتی آن را پیدا نمی‌کنند شروع به جنگ و بحث می‌کنند و در نهایت یکدیگر را دچار دلزدگی کرده و از هم (چه به لحاظ قرار دادی، چه به لحاظ عاطفی) جدا می‌شوند.در بررسی مساله خیانت نیز، گاهی، یکی از مهم‌ترین دلایل خیانت، همین موضوع می‌تواند باشد. فردی که قانون را نمی‌داند، به‌دنبال هیجان روزهای اول می‌گردد، آن را نمی‌یابد، پس در جایی دیگر آن را جست‌وجو می‌کند؛ بنابراین خود را در رابطه‌ای دیگر می‌یابد. راه‌حل چیست؟ قانون را بپذیریم و همگام با رشد رابطه ما نیز رشد کنیم و راه‌های تزریق عشق و هیجان به رابطه فعلی را بیاموزیم.

قانون اول
هر رابطه‌ای هر چند وقت یکبار تغییر سطح و تغییر شکل می‌دهد و این به معنی کاهش علاقه یا از بین رفتن رابطه نیست، بلکه فقط به معنی تغییر سطح رابطه است. ممکن است بگویید که «شاید این رابطه واقعا در حال از بین رفتن است»، راه‌حل چیست؟ راه کلی این مساله این است که: ما باید هر چند وقت یکبار نبض رابطه را بسنجیم و آگاه شویم که این رابطه در حال حاضر در چه سطحی است. بسیاری از ما زمانی که در یک رابطه (والدین و فرزند، دوست، همسری و...) قرار می‌گیریم پس از مدتی آن رابطه را فراموش می‌کنیم؛ درحالی‌که هر رابطه‌ای مانند بذری است که آن را می‌کاریم و تا رویش آن و به بار آوردن محصول، باید از آن مراقبت کنیم. اگر ندانیم که رابطه ما در چه حال و سطحی است مسلما روزی ناگهان چشم باز می‌کنیم و با ویرانه‌ای مواجه می‌شویم.

قانون دوم
هر چیزی در جهان هستی، مرگ و زندگی دارد. طبق این قانون هر چیزی در جهان هستی شامل «الیه راجعون/ بازگشت به سوی او» است؛ یعنی اینکه هر چیزی در جهان هستی دچار زندگی و مرگ می‌شود و هیچ چیزی برای همیشه به شکل قبلی خود ماندگار نیست، تنها ذات او است که ماندگار و جاویدان است. این قانون، تغییر شکل و سطح روابط را نیز شامل می‌شود. رابطه نیز از این قانون مستثنی نیست، هر رابطه‌ای روزی شروع می‌شود و روی به مرگ دچار می‌شود، اما ما می‌توانیم روابطمان را از مرگ قطعی و دائمی نجات دهیم. «این هنر ما است که یک رابطه را از مرگ قطعی و دائمی حفظ کنیم.» افراد می‌توانند آگاهی‌های لازم را درباره رابطه، زن و مرد، ماهیت انسان، قوانین رابطه و راه‌های حفظ آن کسب کنند تا بر اثر تمرین هنر خود را در روابط عرضه کنند. بنابراین مرگ و تغییر شکل طبیعی و یک قانون است، اما آنچه ما باید انجام دهیم کسب آگاهی بیشتر و تلاش مناسب و سالم جهت حفظ یک رابطه است. یعنی این‌طور نیست که ما به‌دلیل ناآگاهی‌مان از طبیعت رابطه یا چالش‌های موجود، فورا ساز جدایی بزنیم.

« اطلاعیه: برگزاری کارگاه زنان و زنانگی از هفته اول اردیبهشت‌ماه 1395 در تهران. (شرکت برای آقایان نیز آزاد است) / مدرس: میترا فری‌نژاد فتحی / برای کسب اطلاعات با شماره زیر تماس حاصل فرمایید: 02188912125 »